کد خبر: ۴۷۹۴
۱۳ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۴:۰۰

مسجدی برای دورهمی جانبازان «سرافرازان»

مسجد موسی بن جعفر (ع) در میان ساکنان و اهالی محله سرافرازان به «مسجد آزادگان و جانبازان» مشهور است.

 سری زدیم به مسجد موسی‌بن جعفر (ع) در شهرک آزادگانِ خیابان پایداری؛ خالی از لطف نیست اگر بدانید که این مسجد در میان ساکنان و اهالی محله به «مسجد آزادگان و جانبازان» مشهور است. دلیل این شهرت را هم می‌توان وجود بیش از ۴۰۰ نمازگزار ِجانباز، آزاده و ایثارگر دانست که خاطرات هرکدامشان کتابی است از وقایع هشت سال دفاع مقدس.

علاوه بر این بسیاری از آنان چه در دوران اشغال خرمشهر و چه روز‌های پس از آزادی، حال و هوای خونین شهر را درک کرده‌اند. همین است که گزارش پیش رو علاوه بر مرور تاریخچه مسجد به بیان خاطرات نمازگزارانِ آن از خرمشهر اختصاص یافته است.


درباره مسجد موسی‌بن جعفر (ع)

سال ۷۰ بود که شهرکی در امتداد خیابان دلاوران به نام شهرک آزادگان به این بزرگ‌مردان تاریخ ایران واگذار شد. زمین‌ها قطعه‌بندی شد و کم‌کم آزادگان مشهدی به شهرکی آمدند که برای آن‌ها تدارک دیده شده بود. چهار سال بعد خواستند اتحادشان با بودن یک پایگاه مذهبی فرهنگی صدچندان شود.

آن زمان دو سه اتاق پیوسته به هم، جایی در اواسط شهرک به عنوان اقامتگاه کارگران وجود داشت که پس از اتمام کار ساخت‌و‌ساز بلااستفاده باقی مانده بود. همین شد که اهالی کمر همت بستند و از آن دو اتاق، نمازخانه‌ای نقلی برای استفاده اهالی شهرک فراهم کردند.

بعد‌ها در سال ۷۶ یعنی در دولت هفتم، به مناسبت صدمین سالگرد تولد امام خمینی (ره) قرار شد ۱۰۰ مسجد در کل کشور ساخته شود که پنج مسجد را به خراسان رضوی اختصاص دادند که قرعه یکی از این مساجد به نام شهرک آزادگان افتاد. قرار شد ۷۰‌درصد هزینه‌ها با مشارکت مردمی  و ۳۰‌درصد باقیمانده را دولت بپردازد.

مسجد با متراژ صد متر ساخته شد، اما این پایان ماجرا نبود؛ همت مردم در طی این سال‌ها برای عمران و آبادانی مسجد محله این روز‌ها از آن صد متری کوچک بنایی با عظمت ساخته که محل تجمع و به نماز ایستادن بیش از ۶۰۰ نمازگزار است که بیشترشان را آزادگان، جانبازان و ایثارگران تشکیل می‌دهند.

حیدرعلی عباس‌زاده در توضیح حال و هوای این روز‌های مسجد می‌گوید: «کم‌کم به برکت این مسجد اطراف آن را درخت کاشتند و گل و سبزه و چمن؛ حالا گنبد این مسجد مانند یک نگین زیبا در بین درختان سرسبز بوستان محله رخ می‌نماید. تا از قلم نیفتاده این را هم بگویم که از همان ابتدا برای مسجد طوری برنامه‌ریزی شد تا جزو  معدود مساجدی باشد که درِ آن شبانه‌روزی باز است و سه وعده نماز صبح و ظهر و شب در آن برگزار می‌شود.»

 

کتابخانه رضوی

یکی دیگر از بخش‌های این مسجد کتابخانه آن است. حدود ۶‌سالی می‌شود که ۴۰۰‌متر از بنای مسجد به تنها کتابخانه تخصصی این شهرک یعنی کتابخانه رضوی اختصاص یافته است. نوجوانان و جوانان بسیاری در این شهرک از اعضای این کتابخانه هستند و به دلیل تنوعی که در موضوع و عنوان‌بندی کتاب‌ها دارد، مورد استقبال اقشار مختلف و به ویژه کنکوری‌هاست و از ۷ صبح تا ۷ شب مانند دیگر کتابخانه‌های زیر نظر نهاد کتابخانه‌ها فعالیت دارد.

همچنین این مسجد برای کودکان کمتر از ۷‌سال نیز مهدی برای پرورش استعداد‌های قرآنی دارد. این مهد قرآن که وابسته به آستان قدس رضوی است برنامه‌ها و کلاس‌های قرآنی متنوعی تدارک دیده و کودکان را در قالب آموزشِ شعر و داستان کودکانه با آموزه‌های دینی آشنا می‌کند.


کلاس‌های متنوع مسجد

در این مسجد برای کودکان، نوجوانان و جوانان کلاس‌های متنوع فرهنگی قرآنی و ورزشی برگزار می‌شود. همچنین گروه‌های NA حدود پنج سالی هست که هفته‌ای چهار شب در این مکان برنامه دارند. علاوه بر این پایگاه بسیج خواهران به نام مسجد و پایگاه بسیج برادران مسجد نیز با نام «شهید تند‌گویان» در این مسجد فعالیت‌های مذهبی و فرهنگی بسیاری، چون حلقه صالحین و برگزاری کلاس‌های آموزشی و اردو‌های آموزشی را در دستور کار خود قرار داده است.

اتاق نیکوکاری نیز یکی دیگر از قسمت‌های مسجد است که زیر نظر کمیته امداد، ولی به صورت هیئت امنایی که مسجد تعیین کرده است، فعالیت دارد. در این اتاق از خیران محله و کمیته امداد دعوت می‌شود تا در انجام اموراتی مانند تهیه بسته‌های غذایی و تحصیلی برای نیازمندان محله، کمک جهیزیه، تهیه سیسمونی، تسهیل ازدواج جوانان و دیگر فعالیت‌های خیرخواهانه یاریگر شوند.

 

مسجدی برای دورهمی جانبازان محله سرافرازان


مسجد جوان‌پسند

یکی از ویژگی‌های خاص این مسجد، جوان‌پسند بودن آن است که در لابه‌لای این گفت و شنود، هیئت امنای مسجد به آن اشاره می‌کنند. آن‌طور که هیئت امنای مسجد می‌گویند، جوانان در این مسجد نقش پررنگی را در تشکیل صفوف نماز جماعت و همچنین مراسم مذهبی دارند. به عنوان مثال در روز‌های محرم حدود صد جوان داوطلبانه امورات را به دست می‌گیرند و فعالیت‌های مربوط به خدمت‌رسانی به میهمانان امام حسین (ع) را عهده‌دار می‌شوند.

 

خوش‌خبری برای مسجدی‌ها

قرار است تا پایان سال در صحن حیاط این مسجد یک ساختمان سه طبقه جهت برگزاری کلاس‌های فرهنگی و آموزشی ساخته شود که در مرحله دریافت مجوز‌های لازم است. گویا شهرداری منطقه نیز ۵۰‌درصد هزینه‌های این ساخت‌و‌ساز جدید را متقبل شده است.

سیدخلیل اصفهانی، جانباز محله سرافرازان

 

با خاطرات سید خلیل موسوی اصفهانی: خرمشهر؛ بی‌اسلحه، بی‌گناه

چیزی که بیشتر از همه چیز از خرمشهر و آزادسازی آن در خاطر دارم، مربوط می‌شود به سه سال بعد از آزادسازی آن؛ ویرانه‌های خرمشهر و خالی از سکنه بودن آنجا بغضی به گلویم انداخته بود. با هر قدمی که روی آوار برمی داشتم، مدام در سرم این فکر می‌چرخید که چه کودکان و زنانی که در این خانه‌ها داشتند زندگی‌عادی‌شان را می‌گذراندند که قربانی دست درازی بعثی‌ها به این شهر شدند.

نامرد‌ها از مناره‌های مسجد هم نگذشته و راه‌آهن را نیز منهدم کرده بودند. چیزی در گوشم نجوا می‌کرد که سری به آرامستان خرمشهر بزنم. در آرامستان نام‌های روی مزار‌ها را می‌خواندم و بغض هر بار بر گلویم چنگ می‌انداخت.

شهدای بی‌اسلحه و بی‌گناه، آرام در گور‌ها خفته بودند. سر یکی از مزار‌ها پایم دیگر نمی‌رفت. سست شدم. نشستم؛ روی سنگ پیش رویم نوشته بود: «مزار شهیده ۲۵ ساله معصومه خاکباز که اول مهر ۵۹ در خرمشهر به اتفاق فرزند دو ساله‌اش به شهادت رسیده است.»

بعد‌ها که عکس این اتفاق را چاپ کردم تا مظلومیت‌های آن روز‌ها را که به صورت کالبد‌های بی‌گناه بی‌جان در زیر خروار‌ها خاک آرمیده بودند، هیچ گاه از خاطر نشویم. این متن را پشت آن تصویر نوشتم؛

«به بام عرش به بال امید خوش رفتی/ عزیز و پاک شدی تو شهیده خوش رفتی
تو خوشحال و سبک بال می‌روی تو برو/  تو پا به پاکی، جلودار می‌روی تو برو»

 

عباس عسگری، جانباز محله سرافرازان

 

با خاطرات عباس عسگری: نخل‌های سربریده و خودرو‌های عمودی در خاک  

چند سال پس از آزادسازی خرمشهر برای اولین بار از آن بازدید کردم؛ از شهری که جز ویرانه چیزی از آن باقی نمانده بود. شهرِ خالی از سکنه، اندوه سنگینی را به هر بازدیدکننده‌ای منتقل می‌کرد. در این میان چیزی که بیش از همه توجهم را جلب کرد، دور تا دور خرمشهر بود که با نخل‌های سربریده و خودرو‌هایی که عمودی در خاک قرار گرفته بودند، محصور شده بود.

کار خود ملعونشان بود؛ بعثی‌ها را می‌گویم. در فاصله‌هایی نزدیک به یکدیگر نخل‌ها را سربریده بودند و خودرو‌ها را عمودی در خاک قرار داده بودند تا وقتی چتربازان ایرانی خواستند وارد خرمشهر شوند، چترشان به این‌ها گیر کند تا زود‌تر بتوانند شهیدشان کنند.

حالا این چند سطری که در مورد حال و هوای خرمشهر گفتم، بگذارید کنار این توضیح که سال ۶۲ تازه عقد کرده بودیم که به جبهه اعزام شدم. به عنوان نیروی احتیاط لشکر ۴۱ ثارا... در منطقه. بعد از عملیات خیبر بود؛ نزدیک پل خیبر نشسته بودم و عظمت پل را نگاه می‌کردم؛ متعجب بودم که چطور در آن زمان کم ساخته شده است. به اینکه چه همت بلندی داشتند مردم این دیار که چنین سازه‌های عظیمی را به یادگار گذاشته‌اند. در همین احوالات بودم که وقت نماز شد.

آن‌قدر در فکر پل و نحوه ساخته شدن آن توسط بچه‌های تیم مهندسی سپاه بودم که وقتی حلقه عقیق نامزدی‌ام را برای وضوگرفتن درآوردم، فراموش کردم دوباره آن را دستم کنم و ابهت آن پل سبب شد هنوز که هنوز است گم شدن مهم‌ترین یادگار ازدواجم در آن روز از خاطر همسرم نرود؛ منظور اینکه از خرمشهری با آن شکوه و عظمت، در عرض چند سال ویرانه‌ای باقی ماند به اسم خونین شهر. حالا شما بنشینید و فکر کنید که در این میانه به مردمان این دیار چه گذشته است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44