شهید

عکس گرفتن با کاوه آرزو بود
فریاد زندند: شیمیایی...هادی شانزده‌ساله به جای اینکه ماسک را روی صورت خودش بگذارد آن را به هم‌رزمش داد که روی زمین افتاده بود و خودش به سرعت به سمت رودخانه دوید.
شهادت مهم‌ترین آرزوی شهید رستم بیدار‌نظر بود
به همسرم تذکر داده بودند که چون در عقیدتی لشکر ۷۷ پیروز ثامن‌الائمه فعالیت می‌کند، جانش در خطر است و باید احتیاط کند.
«براتِ» مروارید خانم، گوهر بود!
مادر شهید جاویدالاثر براتعلی گرجی می‌گوید: هرکس قسمتی دارد. قسمت برات من هم شهادت بود. گوارای وجودش. من هم راضی‌ام به رضای خدا.
روایتی مادرانه از شهید ولی الله چراغچی
همه‌چیزش خدایی بود حتی ازدواج و زن گرفتنش. جبهه بود، از آنجا زنگ زد که مادر به فکر دامادی من باشید. من از امام خمینی برای عقدم وقت گرفتم.
شهید هاتفی دست خالی به مرخصی نمی‌آمد
مادر شهید سیدجلیل هاتفی می‌گوید: به او گفتم «تکلیفت را مشخص کن؛ از یک طرف می‌گویی می‌خواهی شهید بشوی و از طرف دیگر می‌خواهی برایت زن بگیرم. بگو من باید چکار کنم؟»
یادی از شهدای مشهدی انفجار دفتر حزب جمهوری‌اسلامی
هفتم تیرماه ۱۳۶۰ و محل برگزاری جلسه هفتگی حزب که با حضور جمعی از اعضای حزب، نمایندگان مجلس و وزیران دولت تشکیل می‌شود، برای بمب‌گذاری انتخاب می‌شود.
روایت شاهدان از یک ترور نافرجام
در این گزارش ماجرای ترور نافرجام رهبر معظم انقلاب در ۶ تیر سال ۱۳۶۰ در مسجد ابوذر به روایت شاهدان عینی بازخوانی شده است.