صبح یکشنبه، بیستویکم تیرماه ۱۳۹۴ و درحالی که ۲۵ روز از ماه رمضان میگذشت، جواد کوهساری با خانوادهاش وداع کرد و برای دفاع از حرم اهل بیت به عراق رفت، او تنها ۶ روز بعد در شهر فلوجه به شهادت رسید.
امیر آنقدر صبور بود که هیچوقت از سختیهای خدمتش برایمان تعریف نمیکرد؛ هیچوقت بهجز آخرین مرخصی که از وضعیت جیره آب و غذایش گفته بود، از کویر و تنهایی خستهکننده آنجا.
علیاصغر حسنیبغدادآبادی معروف به ناصر حسنی، در ۱۸سالگی به شهادت رسید. عصمت حسنی، با یادآوری خاطرات و سیره زندگی برادر شهید ش، از مسئولان میخواهند نام او را به کوچه قدیمشان بازگردانند.
پیکر جانباز شهید احمد غلامیفرد در مسجدی که کلیددارش بود تشییع شد.اوسهبار به کما رفته بود و دعا میکرد زودتر به رفقای شهید ش بپیوندد.
نفسِ مادر جوان مشهدی در انفجار کرمان به شماره افتاده بود، اما قلبش سرِ ایستادن نداشت. همان قلبی که چند روز پس از این حادثه تروریستی در تن نوجوانی پانزدهساله در تهران تپشش را از سر گرفت.
ساعتی با اعضای گروه سرود «ادواردو آنیلی» که در لیگ سرود، رتبه دوم کشور را کسب کردند. این گروه شانزدهنفره در محله میثمشمالی، نام یک شهید ایتالیایی را برای جمع خود انتخاب کردهاند.
جواد صبوریان نه بسیجی است و نه سپاهی. یک ماشین دهچرخ یخچالدار دارد. بعداز شهادت سردار سلیمانی، با او تماس میگیرند و میگویند ماشین تو به خاطر بزرگی و داشتن یخچال مناسب مراسم تشییع است.