کوچه دانشگاه۱۱ در محله صاحب الزمان(عج) از گذشته تاکنون به نام های «میرزای ناظر» و «باغ سنگی» معروف بوده است. وجه تسمیه آن، ملک چندهزارمتری حاج عبدالله رضوی ناظر در این کوچه است. او ناظر آستان قدس رضوی بود. این ملک آن قدر بزرگ است که سمت چپ کوچه از ورودی دانشگاه تا انتهای این کوچه را دربرگرفته است. ابتدای کوچه، درست روبه روی یکی از چند درب ورودی ملک میرزای ناظر، مسجدی بنا شده که آن هم ازجمله موقوفات این واقف و خیر به نام است. آب روان در جوی های تمام سنگی که به خانه میرزای ناظر وارد می شده، وجه تسمیه باغ سنگی است.
محله صاحبالزمان کنونی پیش از انقلاب گوهرشاد نام داشت و در محل روستاهای قدیمی سناباد و سعدآباد ایجاد شده بود. قصه تغییر نام این محله با ساخت مسجد صاحبالزمان (عج) نسبت دارد. نیمقرن پیش، که بهاییت دین بیشتر ساکنان خیابان گوهرشاد بود، چهل نفر از دوستداران اهلبیت (ع) با سردمداری حاجحسن ابطحی با ساخت مسجد خواستند مقابل ترویج بهاییت بایستند.

هدی اخلاقی، هنرمند و گرافیست جوانی است که در محله احمدآباد سکونت دارد. او که کارش با تار و پود است، به کودکان حاشیه شهر نیز هنر میآموزد تا به قول خودش دنیای آنها را رنگی کند.
کوچه دانشگاه17 یکی از کوچههای قدیمی منطقه یک است که به نام شهید سعید عماد تابلو خورده است. کوچهای به نسبت طولانی با درختانی سربه فلک کشیده و پیر. چیزی که در این کوچه بیشتر به چشم میآید، خانههایی آجری با نمایی کهنه و در و پنجرههای چوبی و البته متروکه است. به گفته ساکنان قدیمی محله زمینهای این محدوده بیشتر ملکی است که در سندهای رسمی بهعنوان زمینهای باغ منبع ثبت شده است.
کوچه زردی فعلی، نام قدیم کوچه توحید 6است که هنوز هم قدیمیترها آن را به این نام میشناسند. این کوچه در محله صاحب الزمان(عج)قرار دارد. از زیباییهای این کوچه، وجود خانههای آجری قدیمی است که پرسه در آن آدمی را به گذشتهها میبرد .برخی از اهالی میگویند یرقان یا زردی در مشهد در دوره قاجار از این کوچه شیوع یافته است به همین دلیل نام زردی روی آن مانده است. دو مسجد احمدی و مسجد جعفری از مساجد قدیمی این کوچه به شمار میرود.
به گفته ساکنان قدیمی کوچه دانشگاه یک، این معبر تا پنج دهه قبل به کوچه قراولخانه معروف بوده است. وجه تسمیه آن هم بارویی گلی بوده که نگهبانی بیستوچهارساعته داشته است.
کمسن و سالترین اسیر اردوگاه پسری 10 ساله به نام علیرضا بود که به همراه پدرش برای دفاع از کشور عازم جبهه شده و در نهایت اسیر شده بودند. در ابتدا نگذاشتند که دشمن بفهمد با هم نسبتی دارند زیرا شکنجههایشان بیشتر میشد اما کمکم این موضوع لو رفت. یکی از تلخترین خاطراتم برمیگردد به همین کودک! آنهم زمانی که پدرش را جلو چشمانش به شکل وحشیانهای کتک میزدند و آن پسر کاری از دستش برنمیآمد و فقط غصه میخورد.
شاید بتوان ادعا کرد این محدوده، از کوچههای اطراف حرم بسیار زندهتر و روپاتر باقی مانده است. شاعرانهتر اینکه روی پیراهن این محله هنوز نقش مشهد قدیم باقیاست؛ یعنی هنوز معماریاش نسبت به گذشته تغییر زیادی نکرده است و این را هم باید مدیون آن بود که پای تخریب و نوسازی چندان به این محدوده باز نشده است. البته تخریبها به میدان شهدا و ابتدای خیابان توحید رسیده و میراث گذشتهاش را بهطور کامل برده است.