کد خبر: ۹۹۸۰
۲۶ مرداد ۱۴۰۳ - ۱۷:۰۰

خاطرات ۳۰ سال نگهبانی از گداخانه!

حسن رضازاده ۳۰ سال نگهبان «گداخانه سابق» یا همان خانه سبز بوده است. او اعتقادش این است به فقرایی که دستشان را در ملأعام دراز می‌کنند، نباید کمک کرد؛ زیرا این کمک، بهانه‌ای خوب است برای شیوع تکدیگری.

چندوقتی است که گدایی هم  برای بعضی سوء استفاده کنندگان شغل به‌روز و پردرآمدی شده است؛ کسانی که راه‌های ننه‌من‌غریبم را می‌دانند و از این طریق درآمد گزافی  را کسب می‌کنند که شاید از سطح درآمد بسیاری از مشاغل آبرومند، بیشتر باشد. 

هر چند نمی‌توان کتمان کرد که در این میان نیازمندانی نیز هستند که آبرومندند و برای یک‌بار ناچار می‌شوند نیازشان را به رهگذری بگویند.

حسن رضازاده، سروان و افسرنگهبان بازنشسته «گداخانه سابق» و «سرای توانمندسازی طلیعه زندگی» (خانه سبز فعلی که از ۲۶ اسفند ۸۵ افتتاح شده است) اعتقادش این است به فقرایی که دستشان را در ملأعام دراز می‌کنند و این شیوه نادرست را برای رفع نیازشان درنظر گرفته‌اند، نباید کمک کرد؛ زیرا این کمک، بهانه‌ای خوب است برای شیوع تکدیگری.

این گفتگو، بخشی از تجربیات سی‌ساله این شهروند است از وضعیت تکدیگری در مشهد و آسیب‌شناسی آن از ۳۰ سال پیش تاکنون.

 

تاریخچه گداخانه شهرداری

«تا پیش از افتتاح خانه سبز در سال ۸۵، مرکز جمع‌آوری متکدی‌های شهر مشهد، نامش گداخانه بود و در حوالی چهارراه میدان‌بار در خیابان بیمارستان دکترشیخ قرار داشت. این مکان به‌عنوان یکی از بخش‌های تحت نظارت ادارات نواحی قدیم که بَرزَن نام داشتند، اداره می‌شد.

آن زمان یکی از مسئولیت‌های شهردارانِ برزن‌ها (نواحی)، جمع‌آوری و سامان‌دهی درماندگان و متکدیان سطح شهر در خانه‌ای ۵۰۰، ۶۰۰ متری بود برای تهیه غذای آنها. این وظیفه هنوز هم در کشور‌های دیگر در دستور وظایف شهرداری قرار دارد.»

حسن رضازاده با بیان این مطلب به وضعیت گداخانه در زمان رضا خان و کاربری متفاوت آن اشاره می‌کند و می‌گوید: آن زمان گداخانه برای جمع‌آوری خانم‌هایی بود که در خیابان مانده بودند و مکانی برای گذراندن شب نداشتند.

خاطرم هست در زمان برپا بودن گداخانه در دوران پس از انقلاب نیز در مقطعی زمانی، شهرداری قصابی و نانوایی اختصاصی داشت و مغازه‌ای دیگر هم خاص توزیع زغال و نفت بود که هر سه در میدان شهدا مستقر بود. متکدی‌ها به برزن‌ها مراجعه می‌کردند و با معرفی خود، زیرپوشش شهرداری قرار می‌گرفتند.

این زیرپوشش قرار گرفتن آنها، به شهرداری مسئولیت تامین گوشت و نان و نفت و زغال موردنیاز آنها را محول می‌کرد. همچنین مدیران برزن‌ها مکلف بودند بی‌سرپرستان و بدسرپرستان را شناسایی کرده و اقدامات لازم را درراستای سامان‌دهی آنها انجام دهند.

در سال ۶۲ که آقای آذرمی، رئیس امور شهر (خدمات‌شهری) بود، خدمت‌های بسیاری درزمینه جمع‌آوری و سامان‌دهی متکدیان انجام داد. آن زمان دو نفر مسئولیت جمع‌آوری متکدیان را برعهده داشتند. همان زمان من تازه از جبهه بازگشته بودم که مسئولیت جمع‌آوری متکدیان، غربتی‌ها و حتی متخلفان سدمعبر را به من دادند.

خاطرم هست همان زمانی که گداخانه برپا بود، فقرا بازهم به شهرداری مراجعه می‌کردند و از انتظامات شهرداری برای تامین نان و گوشت موردنیازشان معرفی می‌شدند به این مراکز توزیع. در آن زمان زن‌ها، مرد‌ها و کودکان را در یک گداخانه نگه می‌داشتند و این مکان، بسیار شلوغ و بی‌سروسامان شده بود و از نظر امنیتی و بهداشتی نیز مشکل داشت.

در ساختمان مخروبه گداخانه خیلی‌وقت‌ها موقع شلوغی‌هایش، دعوا‌های بدی می‌شد. یک‌بار در شلوغی‌ها سرِ «اولیایی»، رئیس گداخانه را شکسته بودند و «تمنا»، معاونش نیز دچار آسیب شده بود.

با همه این تفاسیر، گداخانه در جمع‌آوری گدایان، تامین غذای موردنیاز آنها و زیباسازی شهر بسیار خوب عمل می‌کرد و گدا‌ها را تنها به ضامنی معتبر تحویل می‌دادند.

آخرین مدیر گداخانه در دو سال آخر پیش از ایجاد خانه سبز (سال‌های ۸۳ و ۸۴) منزلی دوطبقه در وکیل‌آباد اجاره کرد تا فقرا را سامان‌دهی کند. خاطرم هست آن زمان جمع‌آوری متکدی‌ها را عددی کرده بودند.

برای جمع‌آوری فقرا اکیپی متشکل از راننده وانت، انتظامات و مامور، بسیج می‌شدند و در ازای هر فقیر که جمع‌آوری می‌شد، ۴۰۰ تومان پاداش می‌دادند که این مبلغ، بخشی از ۹۰ هزار تومانی بود که برای جمع‌آوری و نگهداری هر متکدی هزینه می‌شد.

او با وجود اینکه انسان خوبی بود، جمع‌آوری متکدی‌ها توسط او معایبی داشت که از آن جمله می‌توان به تفکیک نامناسب فقرای مرد و زن و وجود مکان غیراستاندارد و نامناسب برای نگهداری آنها اشاره کرد.

 

۵۰‌درصد متکدی‌ها را می‌شناسم

رضازاده مدعی است با ۳۰ سال فعالیت به‌عنوان نگهبان متکدی‌خانه‌ها و علاقه‌مندی‌اش به شناخت بیشتر فقرا، حدود ۵۰ درصد فقرای مشهد را می‌شناسد و از محل زندگی و ویژگی‌های آنها و روش تکدیگری شان خبر دارد.

به‌گفته او، یک دسته از این متکدی‌ها مهاجر هستند، ۵۰ درصد آنها اعتیاد دارند، عده‌ای خانوادگی و تیمی کار می‌کنند و اغلبِ متکدی‌ها مانند قدیم‌تر‌ها به کم، قانع نیستند و این شغل را به‌عنوان شغلی پردرآمد و کم‌زحمت می‌خواهند.

او حرف‌هایش را این‌گونه ادامه می‌دهد: متکدی‌ای می‌شناسم که ادکلن ۲۰۰ هزار تومانی استفاده می‌کند یا خانه‌ای بزرگ در بولوارکوثر اجاره کرده است.

در سه محله مشخص در مشهد، متکدیانی می‌شناسم که مرد با چند زن ازدواج کرده است و همه آنها هم متکدی هستند و بچه‌هایشان از کودکی برای تکدیگری آموزش می‌بینند و حتی داماد و عروسی هم که وارد این خانواده می‌شوند، شرطش این است که متکدی باشند.

 

متکدیان مواد فروش

تجربه سی ساله رضازاده و مراوده‌های او با متکدی‌ها و حضور داشتن در محل نگهداری آنها سبب شده است که او در این حوزه تحلیل‌گری‌های خوبی داشته باشد. او معتقد است در خانه سبز فعلی، جای چند مددکار مجرب و دلسوز خالی است و همچنین باید متکدیان را بر حسب توانایی‌هایشان ارزیابی کنند و از آنها در زمینه استعداد‌هایشان کار بخواهند.

مثلا اگر کسی استعداد بنّایی دارد و هنر آن را، به او آموزش‌هایی در همان زمینه بدهند و او را در یکی از شرکت‌های پیمانکاری شهرداری که این هنر به دردشان می‌خورد، استخدام کنند یا اینکه آنها را برای رفت‌و‌روب و... به‌کار بگیرند تا ناچار شوند از تکدیگری دست بردارند، اما متاسفانه من حتی شنیده‌ام عده‌ای از متکدیان برای فروش مواد، در مکان‌هایی در دید ماموران خانه سبز کمین می‌کنند تا دستگیرشان کنند.

 

گدا‌های هنرمند و تحصیل‌کرده

در بین فقرایی که در گداخانه رفت‌و‌آمد می‌کردند، آدم‌هایی با ویژگی‌های عجیب‌وغریب هم بودند؛ مثلا فقیری بود که مدرک فوق‌لیسانس داشت یا خطاطی و نقاشی را در حد تخصصی بلد بود یا شاعر بود، حتی این قضیه در خانه سبز هم مشهود هست. اگر سری به این مکان بزنید، خواهید دید که برخی نقاشی‌هایی که متکدی‌ها بر روی دیوار‌ها کشیده‌اند، بسیار حرفه‌ای و هنرمندانه است.

در بین فقرای گداخانه، آدم‌هایی با ویژگی‌های عجیب‌وغریب هم بودند؛ مثلا فقیری بود که مدرک فوق‌لیسانس داشت 

حتی کسی را می‌شناختم که شغلش تکدیگری بود ولی بعد متوجه می‌شدیم که در حال پروانه گرفتن از شهرداری برای ساخت طبقه چهارم خانه اش است.

 

راه‌های مختلف تکدیگری در مشهد

تکدیگری در مشهد، پیشینه کهنی دارد و این موضوع سبب شده که متکدیان، راه‌های بی‌شماری را برای آزمون و خطا برگزینند و چیز‌های زیادی برای به‌رحم آوردن دل مردم یاد بگیرند. عده‌ای از این افراد، اعضای بدن خود مانند دست و پایشان را زخمی کرده و با بندی می‌بندند تا دیگران تصور کنند دست یا پایشان قطع است.

عده‌ای به شیوه‌ای هنرمندانه خود را به غش می‌زنند و عده‌ای دیگر در مقابل حرم، نمک عادی را جای نمک مهمان‌خانه حضرت به ۱۰ هزار تومان به زائر امام‌رضا (ع) می‌فروشند و زائر را به بهانه اینکه نظرشده هستند و... تا خانه خودشان هم می‌برند و هزینه اسکان هم از او می‌گیرند. الان فضای مشهد به‌گونه‌ای است که اگر سر چهارراهی متکدی نبینی، باید تعجب کنی.

 

گدا‌های فوق‌مدرن

به‌گفته این سروان بازنشسته، امروزه تکدیگریِ مدرن‌تری باب شده است. تکدیگری که در آن افراد شیک و اتوکشیده، موفق‌تر هستند؛ «چندوقت پیش متکدی‌ای را دیدم که سرووضعش بیشتر به آدم‌های متمول می‌خورد و با خانمی که می‌گفت همسرش است و یکسری مدرک آزمایشگاهی و... در دست داشت، در مسیری ایستاده بودند و به هر رهگذری که می‌رسیدند، می‌گفتند خانم سرطان دارد و هزینه درمانش خیلی سنگین است و از آنها درخواست دست‌کم یک میلیون تومان را می‌کردند.

این شخص وقتی از من پول خواست، گفت حداقل یک میلیون تومان به من بده تا بتوانم همسرم را درمان کنم و زمانی که از کمک یک‌میلیون تومانی من ناامید شد، به‌سراغ مغازه‌داران همان محله رفت.»

او می‌خواست ره صدساله برخی متکدی‌ها را در چند روز و نهایتا یک ماه سپری کند.

 

سامان‌دهی متکدیان مشهد

رضازاده در سال‌های اخیر دوران خدمتش به‌عنوان نگهبان خانه سبز، یک روزبازار را در محله گلشهر، پیمانی تحویل می‌گیرد و اجازه می‌دهد متکدیان در آن به کسب‌و‌کار بپردازند. او از آن تجربه به‌عنوان یک راهکار خوب برای کاهش معضل تکدیگری در مشهد یاد می‌کند و معتقد است که باید متکدیان را به‌کار گرفت و برای آنها کار ایجاد کرد تا به کسب درآمد از شیوه‌های درست بپردازند.

با توجه به ۳۰ سال خدمت او در محل‌های نگهداری متکدیان و اینکه او بسیاری از متکدی‌های مشهد را با آدرس دقیق محل زندگی‌شان و جزئی‌ترین اطلاعاتشان می‌شناسد و به سامان‌دهی متکدی‌های سطح شهر بسیار علاقه دارد.

می‌گوید: اگر سامان‌دهی متکدیان مشهد را به من بسپارند، بسیار ساده می‌توانم این کار را انجام دهم. برای شروع، حاضرم به‌طور آزمایشی از یک محله آغاز کنم و قول می‌دهم در بازه زمانی مشخصی، دیگر از تکدیگری و شیوع قارچ‌گونه‌اش در مشهد، اثری نخواهد ماند.

 

دختر همپای پدر 

دختر رضازاده نیز فعال اجتماعی است. الهه، پنج‌شش سالی می‌شود که به‌عنوان مددکار اجتماعی با بهزیستی همکاری می‌کند.

او با مدرک کارشناسی مددکاری، گرایش اعتیاد و مددکاری کودک، در یکی از پایگاه‌های خدمات اجتماعیِ سیار بهزیستی همکاری می‌کند که در حاشیه شهر مشهد است و در کتابخانه قائم، سبحان ۲۵ استقرار دارد.

این پایگاه‌ها که به‌صورت خودجوش اداره می‌شوند، وظایفی، چون مددکاری خانواده‌های آسیب‌پذیر را به‌عهده دارند. به‌گفته خانم رضازاده، در سیدی دو مسئله که بسیار بغرنج است و افراد بیشتر به‌خاطر آن به این پایگاه مراجعه می‌کنند، مسئله طلاق و اعتیاد است.

 

حسن رضازاده ۳۰ سال نگهبان «گداخانه سابق» یا همان خانه سبز بوده است

 

خدمات پایگاه

الهه رضازاده در بیان خدمات ارائه‌شده در این پایگاهِ خدمات اجتماعیِ سیار بهزیستی می‌گوید: در این قبیل مراکز، فعالیت‌هایی،  چون مشاوره به خانواده‌هایی که با آسیب‌های اجتماعی درگیرند، حمایت از خانم‌های بی‌سرپرست و بدسرپرست، تامین هزینه‌های لازم برای بیماران نیازمند ازطریق معرفی آنها به مراکز خیریه مرتبط و برنامه‌های فرهنگی اردویی دیگری انجام  می‌شود.

 

بیشترین آسیب‌ها در محله سیدی

آن‌گونه که این مددکار اجتماعی می‌گوید، در این محله، هشت نمونه از مراجعات در طول هفته، مربوط به زنان سرپرست خانواری است که همسرشان یا زندانی هستند یا اعتیاد شدید دارند و مراجعات دیگر شامل نیازمندان و افراد مبتلا به بیماری‌های خاص است.

 

آسیب‌شناسی فرهنگی و اجتماعی محله سیدی

رضازاده با بیان این مطلب که اغلب شهروندان این محدوده از شهر، طبق تحقیقات او از شهرستان‌های دیگر آمده‌اند و در این محله سکونت یافته‌اند، ادامه می‌دهد: این پایگاه‌ها که خودجوش اداره می‌شوند، معمولا هیئت‌امنایی متشکل از اعضای کمیته راهبردی دارند که شامل شهرداری، بسیج، مراکز خیریه و مساجد و سایر نهاد‌های فعال اجتماعی می‌شود که در بروز مشکلات شهروندان محله با توجه به مشکلی که وجود دارد، با نهاد مربوط ارتباط می‌گیریم و برای رفع آن اقدام می‌کنیم.

وی در بیان دیگر خدمات این مرکز با اشاره به مشکلاتی که در کوچه و خیابان محله سیدی وجود دارد، می‌گوید: به‌طور مثال حتی مسائل اجتماعی مانند افتادن در چاه را نیز تاکنون پیگیری کرده‌ایم که با رایزنی با شرکت آب‌و‌فاضلاب از آنها رفع مشکل را خواسته‌ایم.

رضازاده توضیح می‌دهد: چندوقت پیش شهروندان ساکن در محله سیدی از خانم همسایه‌ای خبر دادند که همسرش، او و کودکش را پنج روز بدون آب و غذا در منزل حبس کرده بود. ما آنها را به اورژانس اجتماعی تحویل دادیم تا مشکل را حل کنند.

وی در ادامه، از شهروندانی می‌گوید که به این پایگاه، یاری می‌رسانند؛ «شهروندانی هستند که داوطلبانه ما را از مسائل و مشکلات اجتماعی سطح محله آگاه می‌کنند و ازآنجایی‌که همه این فعالیت‌ها برای رضای خدا انجام می‌شود، آنها هیچ مزد و پاداشی نمی‌خواهند.»

این مسئول پایگاه مددکاری در توضیح گلایه‌هایش بیان می‌کند: با توجه به مسئولیتی که داریم و ارتباط با افرادی که مشکلات اجتماعی دارند و سختی‌های این نوع مددکاری مرکز بهزیستی، تنها مبلغ اندکی را به‌عنوان حقوق به ما می‌دهند که پنج سال پیش ۵۰ هزار تومان بود و حالا به ۳۰۰ هزار تومان رسیده و این مبلغ با توجه به اینکه ما دائم باید در سطح منطقه بگردیم و مشکلات را رصد کنیم.

مبلغ ناچیزی است که حتی کفاف ایاب‌وذهاب ما را هم نمی‌دهد؛ گرچه اغلب کسانی که در این سمت کار می‌کنند، بُعد معنوی کار برایشان مهم‌تر است ولی با این حقوق، خستگی کار در جسم و روحمان می‌ماند.

* این گزارش سه شنبه، ۱۸ خرداد ۹۵ در شماره ۱۹۶ شهرآرامحله منطقه ۷ چاپ شده است.  

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44