علیآقا مهربان معینی ۷۵ سال از خدا عمر گرفته است. زندگیاش همیشه با کارکردن گره خورده است. از کارهای سنگین روستا تا کارگری و بنّایی در شهر. خودش میگوید: «مرا از مدرسه گرفتند و به کشاورزی و دامپروری مشغول شدم.»
حسن رضازاده ۳۰ سال نگهبان «گداخانه سابق» یا همان خانه سبز بوده است. او اعتقادش این است به فقرایی که دستشان را در ملأعام دراز میکنند، نباید کمک کرد؛ زیرا این کمک، بهانهای خوب است برای شیوع تکدیگری.
همه اعضای این خانواده، با کیسه ضایعات بر دوش بهسمت خانه میروند و ضایعاتی را که در طول روز جمع کردهاند، در محوطه کوچک خانه اجارهای خود انبار میکنند.
کارش تمام شده و حالا باید به محلهشان برود. شهرک باهنر، انتهای خیابان حر، دوتا اتوبوس سوار میشویم تا به محلشان میرسیم. به کوچهای میرسیم که محل زندگی احمد و دهها کودک دیگر مثل خودش است.
خانه آرزوها در محله شقایق ۲، سفیرانی دارد که تمام همّ و غمشان برآورده کردن خواستههای بچههاست.
حسین روزبهانی میگوید: به اعتقاد من، مردم در جامعه باید حرمت کودکان کار را حفظ کنند و اگر به آنها کمک میکنند، کمک نقدی نباشد و با حفظ شأن آنها همراه باشد.
«باران» خیریهای است که دانشجوهای دانشگاه سجاد راه انداختهاند و هوای کودکان بی سرپرست و بدسرپرست را دارند.