کد خبر: ۹۴۴۳
۲۳ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۰:۵۱

کمک نقدی نکنید اما شأن کودکان کار را حفظ کنید

حسین روزبهانی می‌گوید: به اعتقاد من، مردم در جامعه باید حرمت کودکان کار را حفظ کنند و اگر به آنها کمک می‌کنند، کمک نقدی نباشد و با حفظ شأن آنها همراه باشد.

این گزارش حاوی گفته‌های پردرد کودکانی است که از بدو طفولیت کوشیده‌اند، بزرگ باشند؛ کودکانی که آرزویشان تحصیل است یا نشستن پای تلویزیون یا کشیدن یک نقاشی حتی با یک مداد سیاه و شاید نوازشی که از سر ترحم نباشد. کودکانی که شاید شمردن را در حد قیمت همان کالایی بلدند که در بساط دست‌فروشی دارند و خواندن را شاید در حد عدد‌های روی برخی از پول‌های رند؛ مثل ۵‌هزاری و ۱۰‌هزاری و ۵۰‌هزار‌تومانی.

امروز روز جهانی مبارزه با کار کودکان است؛ کودکانی که آنها را بیشتر از هرجا در سر چهارراه‌ها می‌بینیم؛ با کالا یا شیشه‌شویی در دست. جملاتشان شبیه هم است و برای جلب مهربانی مخاطبان، تا هرطور‌شده درآمدی به دست آورند.

تابستان فصل آسودگی است. فصل کودکی‌کردن و شادی و بازی برای بچه‌هایی که روال عادی زندگی را طی می‌کنند، اما تابستان کودکان کار رخ دیگری دارد، زمخت است و خشن و داغ با روز‌هایی که خیلی کش می‌آیند تا به شب برسند. به تقاطع‌های خیابان‌های اصلی مناطق‌۹ و ۱۰ رفتیم تا با کودکان کار صحبت کنیم و از دردی بنویسیم که به‌واسطه خانواده و اربابانشان به این کودکان تحمیل می‌شود.

 

دزدی راحت‌تر از تکدیگری!

قبل از پل هاشمیه وسط بولوار نشسته است و از لای شاخ‌و‌برگ گیاهان می‌بینیم که یک دسته تراول و پول‌های درشت در دست‌هایش دارد و مشغول شمردن است. نگرانش می‌شویم که دزدی او را با آن وضعیت ببینند و پول‌هایش را بگیرد. خودش را پرهام معرفی می‌کند. پسری حدود یازده‌ساله با چشمانی مشکی و درشت.

- نمی‌ترسی این همه پول را از کیفت در‌آورده‌ای و می‌شمری؟
نه، کسی به من کاری ندارد.
- این پول‌ها از کجاست؟
پول‌های قلکم است. قلکم را شکستم و پول‌ها را بیرون آوردم.
- مادرت چیزی نگفت که این همه پول را همراهت نکنی؟
نه. قرار است دو ساعت دیگر برگردم. گفتم تا آن موقع پول‌هایم را بشمرم.
- این کیف خودت است؟
بله.
- این پول‌ها را چطور جمع کرده ای؟
پول تو‌جیبی‌هایم است.
- اما اینها همه تراول است!
مگر چه اشکالی دارد؟
- پرهام! این کیف پول آدم بزرگ‌هاست. درست است؟
کیف را پیدا کرده‌ام.
- از کجا؟
توی اتوبوس مسافر کناری‌ام پیاده شد و کیفش را جا گذاشت و من آرام آن را برداشتم و ایستگاه بعد پیاده شدم. از شیشه‌پاک‌کردن در چهارراه هاشمیه راحت‌تر است. حرف‌ها و نگاه‌های آدم‌ها اذیتم می‌کند، اما من باید هر‌شب به خانه پول ببرم.

*تماس می‌گیرم با مرکز آسیب‌های اجتماعی و نشانی محلی را که پرهام آنجا نشسته است، به آنها می‌گویم تا شاید او را ببرند و بزهکاری به‌خاطر اعتیاد پدرش تمام شود و بتواند به زندگی عادی برگردد.


زندگی‌مان با همین پول می‌چرخد

محسن را در تقاطع هفتم‌تیر و پیروزی می‌بینیم، در‌حالی‌که پشت چراغ قرمز تا کمر روی شیشه یک ۲۰۶ بژ خم شده است تا آن طرف شیشه را هر‌طور شده پاک کند. شاید دوازده‌سال داشته باشد، اما هیچ وقت رنگ مدرسه را ندیده است. هم‌کلامش که می‌شوم، می‌گوید دو خواهر سه و چهار‌ساله دارد و پدرش بیمار است و همراه عمه‌شان زندگی می‌کنند.
- از کجا می‌آیی محسن؟
از محله ساختمان.
- هر روز اینجایی؟
هر روز از ۱۰‌صبح تا وقتی هوا تاریک می‌شود.
- چقدر درآمد داری؟
۲۰۰، ۳۰۰‌هزار تومان در روز.
- با پول‌هایت چه می‌کنی؟
کل زندگی من و دو خواهر کوچک و عمه و پدر بیمارم با همین پول می‌چرخد.
- پدرت بیمار است؟
اعتیاد دارد و نمی‌تواند کار کند.
- تو با درآمدت اینجا از پس همه هزینه‌ها برمی‌آیی؟
خانه ما چهل‌متری است با یک حیاط دو در دو. نه فرش داریم و نه تلویزیون. یخچال و کولر هم خراب است.
- محسن نشانی خانه‌ات را بده که خیران برایت چیزی بیاورند.
انتهای حر است.

*وقتی چندروز بعد همراه خیّر به منزل محسن در انتهای ساختمان می‌رویم، می‌فهمیم ساکن خانه کناری آنها ساقی مواد مخدر است. مشخص می‌شود وضعیت خانه آنها برای جلب ترحم مردم است و خانه‌ای دیگر نیز در دو کوچه آن طرف‌تر دارند که به ما نشانش نمی‌دهند. پدر محسن اعتیاد شدید دارد. تلویزیون آن خانه خراب است، اما خانه دیگر را نمی‌دانیم. مشخص می‌شود که آن عمه فرضی، همسر پدر معتادشان است که زنی است با قیافه‌ای غلط‌ انداز....

 

بار بزرگ روی شانه‌های کوچک

 

اگر جعبه را بخری، می‌توانم برگردم

به قد و قواره‌اش می‌خورد هنوز به سن مدرسه نرسیده است. جعبه‌ای آدامس در دستش است و نامش مهدی است. سر تقاطع خیابان اندیشه و شریعتی دست تکان می‌دهد که سوارش کنم. بعد از اینکه سوار می‌شود، می‌گوید من را جای موج‌های آبی پیاده کن.

خانه ما چهل‌متری است با یک حیاط دو در دو. نه فرش داریم و نه تلویزیون. یخچال و کولر هم خراب است

- اینجا خانه‌ات هست؟
نه. خانه‌مان در بولوار توس است.
- پس اینجا چه می‌کنی؟
می‌خواهم آدامس‌هایم را بفروشم. هر روز با هر وسیله‌ای شده خودم را به قاسم‌آباد می‌رسانم.
- مگر پدر و مادرت کار نمی‌کنند؟
پدرم رفته، اما مادرم در خانه است.
- مادرت کار نمی‌کند؟ 
نمی‌تواند. کار خانه می‌کند.
- آدامس‌هایت چند؟ 
اگر جعبه را بخری، می‌توانم برگردم خانه.
- چرا؟ 
هر روز مادرم یک جعبه آدامس می‌دهد و می‌گوید این جعبه را که فروختی، برگرد. گاهی تا شب طول می‌کشد و گاهی همان اول روز یکی همه را می‌خرد.
- سختت نیست؟ 
آدامس‌ها را که می‌فروشم، خستگی‌ام می‌رود.

 

از صبح تا شب همین‌جاییم

سر ظهر است. نخستین توقفمان زیر آفتاب داغ تابستانی چهار‌راه مخابرات است. محمد پنج‌ساله و زهرای ده‌ساله به یک دیوار در مسیر پیاده‌رو تکیه داده‌اند و مقابلشان یک زنبیل قرمز است با ظرف‌های یک‌بار‌مصرفی که در آنها باقلواست. بیشتر سؤال‌ها را زهرا که خواهر بزرگ‌تر است، پاسخ می‌دهد.

- چرا تنها نشسته‌اید؟
باقلوا می‌فروشیم.
- هر روز اینجا می‌آیید؟
هر‌روز صبح مادرمان با اتوبوس ما را به اینجا می‌آورد و خودش هم به سر کار می‌رود و شب که هوا تاریک است، پی‌مان می‌آید و ما را می‌برد.
- پدر هم دارید؟
بله، او اعتیاد دارد.
- مدرسه هم می‌روید؟
برادرم که هنوز به سن مدرسه نرسیده است، ولی من هم به مدرسه نرفته‌ام.
- پس چطور قیمت باقلوا‌ها را می‌دانی؟
مادرم در هر بسته به‌اندازه ۵۰‌هزار‌تومان باقلوا می‌گذارد و ۵۰‌تومانی و ۱۰۰‌تومانی را یادم داده که چه شکلی است.
- شما که ظهر هم به خانه نمی‌روید، برای ناهار چه می‌کنید؟
یک ساندویچی کمی آن طرف‌تر هست. گاهی او به ما ساندویچ می‌دهد و گاهی تا شب چیزی نمی‌خوریم.
- فقط شما دوتا هستید؟
نه، دو خواهر دو‌قلو هم داریم که الان سر چهار‌راه از ماشین‌ها پول می‌گیرند.
- تا شب چقدر پول درمی‌آورید؟
نمی‌دانم. پول‌ها را مادرم می‌شمرد.
- دوست نداری به مدرسه بروی؟
دوست دارم، اما تا حالا نتوانسته‌ام.
- دلت می‌خواهد در آینده چه کاره بشوی؟
زهرا: نمی‌دانم.
محمد: من هم نمی‌دانم.



 

آداب کمک کردن به کودکان کار 

 

حسین روزبهانی؛ دکترای روان‌شناسی بالینی و استاد دانشگاه

انسان‌ها در دوران کودکی، نیاز‌هایی دارند که باید ارضا شود، اما در کودکان کار، نیاز به شوق و شادی و بازی و کودکی‌کردن ارضا نمی‌شود؛ به‌عبارتی آنها کودکانی بزرگ هستند یا بزرگانی مینیاتوری. این کودکان، چون دوران کودکی را طی نمی‌کنند، خلأ‌های بسیاری در بازی و شادمانی دارند و قطعا در بزرگی آسیب‌هایی همراه آنها خواهد شد. 

شاید در زندگی بزرگ‌سالی برای تحقیر‌هایی که شده‌اند، یک فرد کمال‌گرا با حس بدبختی فراوان و نارضایتی درونی بسیار باشند یا فردی که منفی‌گراست و دیدگاه بدبینانه به همه مسائل دارد. شاید دلش بخواهد برای اتفاقات تلخ دوران کودکی، دیگر‌ان را در بزرگ‌سالی تنبیه کند. در بیشتر اوقات، احساسات و هیجانات برای این فرد معنایی ندارد.

او ابراز علاقه به همسر و فرزندانش یا حس گریه‌کردن یا خندیدن عمیق را بلد نخواهد بود. کودکان کار معمولا حمایت و همدلی و امنیت را در شرایط سختشان از‌سوی خانواده ندارند و به‌همین‌دلیل جذب افرادی می‌شوند که به آنها محبت نداشته باشند یا طردشان کنند. آنهایی نیز که دچار بدرفتاری جسمی و جنسی مانند کتک‌خوردن یا تجاوز باشند، در آینده دچار خشم‌های انفجاری می‌شوند.

کودکان کار حمایت و همدلی و امنیت را در شرایط سختشان از‌سوی خانواده ندارند و به‌همین‌دلیل جذب افرادی می‌شوند که به آنها محبت نداشته باشند

حس ترحمی که دیگران در تعامل با کودکان کار دارند، سبب می‌شود کودک احساس ارزشمندی خود را از دست بدهد و گدای محبت شود و حس قربانی‌بودن را در خود حفظ کند تا بتواند مورد‌توجه و محبت قرار گیرد. حتی اگر تبدیل به فردی شود که بخواهد نقش آدم‌های قوی را در همه موارد داشته باشد تا ضعف درونی‌اش را پنهان کند، به زودپزی می‌ماند که روی اجاق مانده و هر لحظه ممکن است منفجر شود.

به اعتقاد من، مردم در جامعه باید حرمت کودکان کار را حفظ کنند و اگر به آنها کمک می‌کنند، کمک نقدی نباشد و با حفظ شأن آنها همراه باشد. اگر خوراکی یا وسیله‌ای می‌خواهند به او بدهند، باید طوری باشد که باز‌شده باشد که او نتواند آن را بفروشد؛ مثلا اگر کیک است، آن را باز کنند یا اگر لباس است، اندازه خود آن بچه باشد.



جای کمک به بهره‌کشی از کودکان «سایبان مهر» را حمایت کنید

‌تیرماه سال گذشته بود که پویش «هر کودک کار، یک حامی» با ۳۰۴‌ناظر توسط بهزیستی خراسان رضوی راه‌اندازی شد که این افراد حامی کودکان کار و از فعالان اجتماعی یا اشخاص حقیقی بودند.

معاون دادستان و سرپرست دادسرای عمومی و انقلاب ناحیه‌۵ مشهد، با گفتن این موضوع، درباره فعالیت مجموعه حمایتی قضایی کودکان با نام «شوق زندگی» می‌گوید: این مجموعه در آبان سال‌۱۳۹۹ به‌همت شهرداری مشهد و دادگستری خراسان رضوی راه‌اندازی شد و هدف آن، کنترل و کاهش آسیب‌های اجتماعی در شهر مشهد است.

در مجتمع شوق زندگی، نمایندگان همه دستگاه‌های دولتی فعال در حوزه مسائل اجتماعی و تعدادی از سازمان‌های مردم‌نهاد حضور دارند و همکاری می‌کنند و بخشی مختص رسیدگی به امور کودکان کار دارد که نام آن واحد «سایبان مهر» است.

نیره عابدین‌زاده توضیح می‌دهد: این مجموعه در حال حاضر با بودجه بسیار کم دولتی دایر است و مشارکت مردم و خیران برای سامان‌دهی کودکان کار به‌جای کمک‌های از سر ترحم به آنها در تقاطع‌های شهر می‌تواند در روند رشد و زندگی سالم و دور از بزه این کودکان، گره‌های بسیاری را باز کند.

این مسئول قضایی با اشاره‌به فعال‌بودن ۱۱۷۷‌پرونده کودکان کار در بهزیستی می‌افزاید: از این تعداد، هفتصد‌نفر، کودکان کاری هستند که از خدمات مراکز آموزشی‌حمایتی بهره‌مند شده‌اند یا در مراکز نگهداری قرار دارند.

او یادآور می‌شود: گر‌چه حدود هفتاد‌درصد این کودکان تبعه و بسیاری از تبعه‌ها غیر‌قانونی هستند و هزینه‌های بسیاری را به ما تحمیل می‌کنند، فرایند نظارت حامی برای همه به این‌صورت است که شرایط کودک را بررسی می‌کند و در‌صورتی‌که او در شرایط مخاطره‌آمیز قرار بگیرد، بدون معطلی به دایره سرپرستی دادگستری اطلاع داده می‌شود تا اقدامات لازم برای آنها صورت بگیرد.

تشخیص وضعیت مخاطره‌آمیز کودکان کار، توسط تیم اجتماعی با محوریت بهزیستی انجام می‌شود

عابدین‌زاده درباره اقدامات مجموعه سایبان مهر می‌گوید: کار این مجموعه، تشکیل پرونده شخصیت کودکان و نوجوانان معارض قانون، تدوین فرم‌های پرونده شخصیت، ارتباط منسجم با بخش حقوقی، مددکاری و روان‌شناسی برای تشخیص مناسب، تدوین روش‌های مناسب برای استفاده از ظرفیت‌های اجتماعی مستقر در مجتمع شوق زندگی و همفکری با قضات برای امکان‌یابی استفاده از نهاد‌های ارفاقی است که با هدف اصلاح و بازگشت کودکان به جامعه انجام می‌شود.

به گفته او کودکان کاری که شرایط مساعدی در خانواده نداشته باشند، قاعدتا تا تثبیت وضعیت خانواده با دستور قضایی در محیط سازمان بهزیستی نگهداری می‌شوند. تشخیص وضعیت مخاطره‌آمیز کودکان کار، توسط تیم اجتماعی با محوریت سازمان بهزیستی انجام می‌شود و دستور قضایی نگهداری کودکان کار با ارزیابی گزارش‌های واصله انجام می‌گیرد.

معاون دادستان و سرپرست دادسرای عمومی و انقلاب ناحیه‌۵ مشهد تأکید می‌کند: حتی اگر روال قانونی برای خانواده‌های این کودکان طی شود و بخواهیم کودک کار را به خانواده برگردانیم، او را توسط مددکارانمان تا مدت‌ها تحت‌نظر داریم. بعد از بازگشت کودک، برای والدین، شروط می‌گذاریم تا خیالمان راحت شود که ارزش فرزند را می‌دانند.

نیره عابدین‌زاده از تیم‌های گشت در شهر می‌گوید و شناسایی کودکان کار که اغلب آنها ازسوی والدین یا اربابانشان بهره‌کشی اقتصادی شده‌اند و توضیح می‌دهد: بهره‌کشی اقتصادی از کودک از‌سوی خانواده یا دیگران جرم و مجازات آن شش‌ماه تا دو سال حبس است. اگر شهروندان بدانند که با پرداخت وجه به کودکان کار سبب ترویج سوءاستفاده از کودکان و نیز تثبیت شخصیت متکدی برای کودک می‌شوند، قطعا این اقدام را انجام نخواهند داد.


* این گزارش چهارشنبه ۲۳ خردادماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۷۳ شهرآرامحله منطقه ۹ و ۱۰ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44