کد خبر: ۹۷۹۷
۰۳ مرداد ۱۴۰۳ - ۱۰:۳۹

شاعر محله امام‌هادی؛ شاگرد کلاس اکابر ننه‌حیدر

عباس ساعی شاعر است و معلم و سال‌ها در میان کتاب‌هایش و قصه‌های محله امام‌هادی (ع) زندگی کرده است. او قصه حبیب‌اللهی، ارباب خوش‌نام و رعیت‌نواز بحرآباد قدیم (محله امام‌هادی (ع) جدید) را خوب می‌داند.

خودش متولد روستای مهدی‌آباد است و مادرش متولد سال ۱۳۱۷ در روستای بحرآباد. چون مرز این روستا‌ها خیابان توس است، خیلی خوب قصه‌های محله امام‌هادی (ع) را می‌داند. عباس ساعی شاعر است و معلم و سال‌ها در میان کتاب‌هایش و قصه‌های محله امام‌هادی (ع) زندگی کرده است.

او قصه حبیب‌اللهی، ارباب خوش‌نام و رعیت‌نواز بحرآباد قدیم (محله امام‌هادی (ع) جدید) را خوب می‌داند. پنج سال تحصیلی‌اش را در دبستان فاتح تجربه کرده که سایه همیشگی درختان چنار حیاطش، سایه روز‌های گرم مدرسه بوده است.

در کلاس درس مدرسه راهنمایی ابونصر فارابی نیز حواسش به دعوا‌های سر صف شعبه توزیع نفت پرت می‌شد که روبه‌روی مدرسه قرار داشت، این‌قدر که گاهی گوش‌دادن به حرف‌های معلم از یادش می‌رفته است. با او همراه شدیم تا با کمک مادرش، معصومه عسگری، قصه‌های محله را برایمان بازگو کند.

همه اهالی محله مادرم، معصومه عسگری، را زن‌دایی صدا می‌کردند؛ شاید برای دکانی که همه‌چیز داشت و مراودات همسایه‌ها را بیشتر کرده بود. مادرم نماد زن‌های سخت‌کوش بحرآباد است؛ زنانی که از بشوربساب ظرف و لباس و فرش در قنات تا آب‌آوردن برای اهل خانه و تربیت فرزندان و پشم‌ریسی و نان‌پختن بر دوششان بود.

 

آقای شاعر؛ شاگرد کلاس اکابر ننه‌حیدر

بیشتر از شش دهه پیش در دبستان «فاتح» درس می‌خواندم که الان مدرسه مصلی‌نژاد شده است. برادرم که ۱۰ سال از من بزرگ‌تر بود، در آن دبستان تحصیل می‌کرد و من هم سال ۱۳۵۳ از کلاس اول تا پنجم ابتدایی را در همان‌جا خواندم.
در حیاط مدرسه چهار باغچه بزرگ با درختان قدیمی و پرسایه چنار بود. مدرسه به‌نام مردی ثروتمند بود که باغ وسیع روبه‌روی مدرسه متعلق به او بود.


آقای شاعر؛ شاگرد کلاس اکابر ننه‌حیدر

این در زنگ‌زده چندلت در خیابان توس ۳۶، شعبه نفت است؛ پلاک ۸. سال‌های ۱۳۵۸ و ۱۳۵۹ که اهالی بحرآباد کرسی‌ها را دیگر جمع کرده بودند، با گالن‌های بیست‌لیتری از مقابل این در تا خیابان اصلی توس ۳۶ فعلی صف می‌بستند.


آقای شاعر؛ شاگرد کلاس اکابر ننه‌حیدر

خانه ننه‌حیدر، ملای کلاس اکابر محله، همین در قهوه‌ای بود. حالا چند خانه در خیابان شهید غلامی شده است. آن زمان که من نه‌ساله بودم و با خواهرم، سکینه، در کلاس اکابر ننه شرکت می‌کردیم، اینجا یک حیاط بزرگ بود با اتاق‌های متعدد. یکی از اتاق‌ها خانه ننه‌حیدر بود و یکی کلاس اکابرش. ننه‌حیدر که نام اصلی‌اش «خانم» بود، آن زمان حدود هشتادوپنج‌ساله بود که به‌برکت کلاس قرآنش، حرمت بسیاری بین اهالی داشت.


آقای شاعر؛ شاگرد کلاس اکابر ننه‌حیدر

پیش‌تر‌ها سه زیراُو (زیرآب) در این محله وجود داشت. یکی از آنها که به چهار کوچه معروف بود، مقابل همین مسجد صاحب‌الزمان (عج) قرار گرفته بود. پله‌هایش از کنار همین درخت توت تنومند شروع می‌شد و به قناتی در پایین می‌رسید.


آقای شاعر؛ شاگرد کلاس اکابر ننه‌حیدر

مسجد صاحب‌الزمان (عج) قدیمی‌ترین مسجد این محله است و بیشتر از یک قرن عمر دارد. این مسجد در گذشته ساختمان یک‌طبقه چوبی بود. تا حالا بار‌ها بازسازی شده که آخرین‌بارش همین سی‌سال پیش بوده است.

* این گزارش چهارشنبه ۳ مردادماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۷۹ شهرآرامحله منطقه ۹ و ۱۰ چاپ شده است.

ارسال نظر
نظرات بینندگان
محمد رضا دشتبان
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۲۱:۱۸ - ۱۴۰۳/۰۸/۰۹
0
0
ضمن تشکر بسیار جالب بود خاطرات دوران دبستان و نوجوانی یاد اور شدو بسیار لذت بردم خداوند بر توفیقاتش بیفزاید.
آوا و نمــــــای شهر
03:44