پشت هر نامی که مردمِ قدیم برای کوچه و خیابانها انتخاب میکردند، یک قصه و روایت خاص خوابیده که مربوط به آدمهای همان محله و کوچه است و اصلاً شاید عجیب باشد اما همان قصه، به بخشی از هویت آن آدمها تبدیل شده است و مثل افسانهها و مثلهای قدیمی سینه به سینه آن را نقل و حفظ کردهاند.
هرچند که سازوکارِ جدید انتخاب اسم برای کوچه و خیابانها هیچ ارزش و اعتباری برای این هویت قائل نیست و ترجیح میدهد که نامهای به ظاهر بیمعنی قدیمی را با معنادارهایِ بیهویت جدید عوض کند. اما مردم اگر اسمِ نو را نخواهند، اینقدر از همان نام قدیمی استفاده میکنند که سازوکار انتخاب اسم از رو برود تا نشان بدهند آنها دست بالاتر را دارند. مثلاً در دهه 50 در همین محله امام هادی(ع) اسم یک خیابان کوچه کمپوت بوده است و در دهه60 وقتی اولین شهید محله را از جبهه میآورند از آن تاریخ به بعد مردم باز اسم کوچه را عوض میکنند. این گزارش روایتی است از قصه ده متری کمپوت!
برای روایت قصه ده متری کمپوت، که البته خیلی وقت است نامش عوض شده است و بعضی قدیمیها گاهی اوقات این اسم عجیب برای آدرس دادن از دهانشان دَر میرود، باید برگردیم به حوالی دهه50 خورشیدی. وقتی که روستایِ بحرآبادی وجود داشت و مرزهای شهر مشهد هنوز از فلکه دروازه قوچان آنطرفتر نرفته بود. زمینهای خالی و درندشت این محدوده بابِ طبع آنهایی بود که میخواستند کارخانه بزنند. برای همین همه صنایع مشهد جمع شده بودند در جاده قدیم قوچان که هنوز جزو شهر نبود.
زمینهای خالی و درندشت این محدوده بابِ طبع آنهایی بود که میخواستند کارخانه بزنند
سهمِ خیابان شهید حمامی امروز که آن زمان بخشی از روستای بحرآباد بود، هم یک کارخانه کمپوت شد. حسن مهدوی، از قدیمیهای این خیابان، میگوید: همه این خیابان ده متری باغهای مردم بود و تک و توک خانه مسکونی داشت. در دهه50 اگر اشتباه نکنم، یک آقایی که سید هم بود آمد اینجا و 3000متر زمین خرید. خیلی طول نکشید که در همان زمین یک کارخانه کمپوت راه انداخت. تعدادی کارگر از جایِ دیگر استخدام کرد و چند نفری هم از جوانهای محله برای کار رفتند آنجا. درِ این کارخانه کمپوت دقیق در حاشیه ده متری بود و همین که کارخانه راه افتاد، مردم ناخودآگاه اسم این ده متری را گذاشتند کمپوت! آدرس پستی هم که میخواستند بدهند از همین اسم استفاده میکردند.»
البته نه فقط ده متری که نام کوچه کنار کارخانه نیز به کمپوت تغییر میکند. کوچهای که تا قبل از این به نام آقایی به نام فرنگ بود هم از آن تاریخ میشود کوچه کارخانه کمپوت! :«یک کوچهای کنار کارخانه بود که یادم هست از قدیم به آن میگفتند کوچه فرنگ. بنده خدا همانجا زندگی میکرد. حتی قناتی هم که آنجا بود و کارخانه و مردم از آب آن استفاده میکردند نیز این نام را داشت اما همین که کارخانه افتتاح شد اسم آن کوچه هم تغییر کرد.»
مردم میگویند دخل و خرج کارخانه به قول معروف با هم نمیخواند و در سالهای اول تأسیسش کسی روی خوش به کمپوت میوه نشان نمیداد و جنسهای کارخانه در انبارهایش خاک میخورد و کسی حاضر به خریدش نبود.
آن زمان خوب یادم هست که کمپوتهای کارخانه روی دستشان باد میکرد و کسی نمیخرید و اینقدر در انبار میماند که خراب میشد
مهدوی تعریف میکند: «بحرآباد و همین خیابان امام هادی(ع) پُر بود از چاه کاریز (قنات). آب اینجا کلاً از قنات میآمد. چه برای خوردن و چه برای کشاورزی. آن زمان خوب یادم هست که کمپوتهای کارخانه روی دستشان باد میکرد و کسی نمیخرید و اینقدر در انبار میماند که خراب میشد. کارگرها هم میآمدند دانه دانه این کمپوتهای تاریخ مصرف گذشته را که قوطیهایش باد کرده بود، میانداختند داخل چاه کاریزها.»
کارخانه کمپوت کجدار و مریز تا دهه60 خورشیدی کار کرد، تا اینکه دولت صاحبش را مجبور میکند که کسب و کارش را از داخل بحرآباد بیرون ببرد. بالاخره باغها به خانه مسکونی تبدیل شده بودند و کارخانه کمپوت آن وسط میهمان ناخوانده پرسروصدایی بود که باید زحمت را کم میکرد. زمینِ کارخانه اما به یک کارگاه دبهسازی اجاره داده شد، اما این تعویض کارخانه به تغییر نام منجر نشد. اسمِ خیابان همچنان ده متری کمپوت بود نه دبه!
تا سال1363، نام این خیابان همان ده متری کمپوت بود، تا اینکه علیاکبر حمامی که خودش و خانوادهاش سالها ساکن این خیابان بودند، در هورالهویزه شهید شد. این ماجرا تنها اتفاقی بود که توانست اسم ده متری را تغییر دهد و همین که در اسفندماه 63 خبر شهادت علی اکبر حمامی به گوش اهلِ محل رسید، اسم خیابان به ده متری شهید علی اکبر حمامی تبدیل شد.