دورتادور دیوارهای زورخانه پر است از عکس باستانیکاران قدیمی مشهد یا پهلوانانی که روزگاری پا به گود «رستم دستان» گذاشتهاند و با نوای مرشد زورخانه میل گرفته و چرخ زدهاند؛ آدمهایی که فقط دنبال پرورش جسم نبودهاند و ورزیدهشدن روح را هم طلب میکردهاند. اصلا ماهیت ورزش باستانی همین است.
این ورزش آمیخته است با آموزههای اخلاقی و معنوی؛ آموزههایی که رد و نشانش را بیش از آنکه بر در و دیوار زورخانه بتوان دید، میتوان در کلام و مرام مرشد زورخانه آنها را یافت، در کلام یکی مثل حاجعلیاکبر علیپور که از مرشدهای قدیمی مشهد است و چندسالی میشود که در زورخانه رستم دستان ضرب میگیرد. به مناسبت روز فرهنگ پهلوانی و ورزش زورخانهای با این مرشد قدیمی محله شهیدآوینی به گفتگو نشستهایم.
ورزش از همان سالهای کودکی در وجودم خانه کرد. ساکن روستای کنگ بودیم و کشاورز. هر غروب که از سر زمین و باغ برمیگشتیم، مجبور بودیم شیب روستا را بهسمت خانه بالا برویم. همین هم هست که اهالی روستای کنگ تا سنین بالا سالم و سرپا میمانند. من هم بنیه خوبی داشتم و با تحرک و ورزش بیگانه نبودم. علاقه دیگرم ترانهخوانی بود. صدای بدی نداشتم. همیشه در عروسیهای روستا من را جلو میانداختند تا آواز بخوانم.
تلاش میکنم به هر شکل ممکن این ورزش را به نسل جدید معرفی کنم
آن روزها خبر نداشتم که بعدها ترکیب این علاقهمندیها در ورزش زورخانهای جمع میشود و از من یک مرشد میسازد. شروع آشنایی من با این ورزش برمیگردد به سال۶۲؛ همزمان با ازدواجم. خالهام که همسری شهری داشت در محله عیدگاه ساکن بود. در گیرودار خواستگاری از دختر او بودم که نزدیک خانهشان برای اولینبار صدای ضرب زورخانهای را شنیدم. رد صدا را گرفتم و زورخانه را پیدا کردم؛ نامش «توس» بود. وارد شدم و بیستسی مرد قویهیکل را دیدم که وسط گود میل گرفتهاند، کباده میکشند و همراه با ضرب میچرخند؛ همانجا بود که شیفته این ورزش شدم و بعد از ازدواج خودم راهی زورخانه شدم.
رشد در ورزش زورخانهای سلسلهمراتبی دارد، مثلا مبتدیها حق ورود به گود را ندارند. من هم ششماه کامل کنار گود ایستادم و میل سبک برداشتم تا مرتبهام بالا برود. بعداز ششماه میاندار گود که حرکت ورزشکارها را هدایت میکرد، به من اجازه داد تا وارد گود شوم. کمکم از اطراف گود، خودم را به زیر سردم رساندم، جایی که مرشد مینشیند و ضرب میگیرد. مرحوم حاجحسین ترشیزیان، مرشد زورخانه بود.
خدابیامرز زیاد به جوانترها اهمیت نمیداد و سری با آموزش نداشت و از شاگرد استقبال نمیکرد، اما من هربار بعداز تمامشدن ورزش خواهش میکردم که راهورسم مرشدی و ضربزدن را به من هم یاد بدهد. نتیجه این شد که یکروزهایی میانه ورزش صدا میزد «اکبرآقا! بیا بالا!» من باذوق از پلهها بالا میرفتم و با اجازه خودش کمی ضرب میگرفتم. بعضی روزها کلا نمیآمد و من میشدم مرشد زورخانه و شعر هم میخواندم. سال۶۴ بود که به یک مرشد مستقل تبدیل شدم و پا گذاشتم به زورخانههای دیگر.
گود زورخانه، فقط گود میلزدن و کباده کشیدن نیست. اینجا در اصل گود پهلوانی است. باید اصول پهلوانی را مثل جوانمردی و نوعدوستی که هر کدام نام یک گوشه گود هشتضلعی زورخانه هستند، بلد شوی و در زندگیات جاری کنی. یعنی علاوهبر جسم قوی، روحیه پهلوانی را هم در خودت پرورش بدهی. این است که در ورزش پهلوانی علاوهبر راهورسم مرشدی، چیزهای دیگری هم یاد گرفتهام. وفای به عهد، راستگویی و احترام چیزهایی بود که بعد از ورود به زورخانه در من پررنگتر شد؛ راستش من بعد از ورود به زورخانه، آدم بهتری شدم.
در زورخانهها رسمورسومهایی هم وجود دارد که باعث پرورش اخلاق نیک میشود. گلریزان یکی از این رسوم است. هرچند وقت وسط گود لنگی پهن میشود برای آزادی یک زندانی، پرداخت اجارهخانه مسلمانی و خلاصه برای گره بازشدن از کار کسی. هرکس بهقدر وسعش هزینهای را پرداخت میکند.
من راننده ماشین سنگین هستم و دائم بین شهرهای مختلف در رفتوآمدم. بااینحال از نوزدهسالگی تا امروز، ورزش و زورخانه را رها نکردهام. به هر شهری که پا بگذارم، همان اول کار، نشانی زورخانهاش را میگیرم و شب به زورخانه میروم. یک اصطلاحی بین ورزشکاران زورخانه رایج است، اینکه باستانیکار هیچجا غریبه نیست!
به هر زورخانهای که پا بگذاری، به بهترین شکل از تو استقبال میکنند، انگار که سالهاست تو را میشناسند. به همیندلیل من حالا از شیراز، یزد و اصفهان و شهرهای دیگر کلی دوست باستانیکار دارم. البته حالا بیشتر ضرب میگیرم و کم پیش میآید پا به میدان بگذارم. بهقولمعروف، مرشدی که ضرب میگیرد، سنگ نمیگیرد و بیشتر انرژیاش را برای نواختن و هدایت ورزشکاران میگذارد.
یک مرشد خوب باید حماسیخوانی را بلد باشد و داستانهای شاهنامه، اشعار حافظ و دیگر شاعران بنام پارسی را بلد باشد. باید ششدانگ حواسش به گود باشد و با ضرباهنگ، حرکت ورزشکارها را هدایت کند. بعضی وقتها ورزشکار تیز ورزش میکند. باید آهستهتر ضربه بزنی تا ترمزش را بگیری. گاهی ورزشکار سنگین و آهسته حرکت میکند. باید سرعت ضربگرفتنت را بالا ببری.
به هر زورخانهای که پا بگذاری، به بهترین شکل از تو استقبال میکنند، انگار که سالهاست تو را میشناسند
به نظر من یک مرشد باید صبر و تحمل خوبی هم داشته باشد. باید بتواند چهارساعت یک ضرب بیستکیلویی را روی پا نگه دارد و خسته نشود. برای کوکبودن صدای ضرب زورخانه هم باید همیشه منقل یا بخاریبرقی را جلو دستمان بگذاریم تا صدای بهتری داشته باشد. فکر کنید در گرمای تابستان سه ساعت جلو بخاری مینشینید و ضرب میگیرید.
حمید دباغ از قدیمیترین مرشدهای مشهد است و همه اور ابه این عنوان میشناسند
حمید دباغ یکی از قدیمیترین مرشدهای مشهد است. او سالهاست که در زورخانه رستم دستان ضرب میگیرد. او یکی از معدود مرشدهای مشهد است که علاوهبر نواختن ضرب در زورخانه، به نسل جوانتر نیز آموزش میدهد و بهنوعی مروج ورزش زورخانهای و فرهنگ پهلوانی است.
- شما از معدود مرشدهایی هستید که ضربزدن و آداب مرشدی را به نوجوانان یاد میدهید؛ چرا این کار را میکنید؟
برای ترویج این ورزش. خیلیها فکر میکنند این ورزش، ورزش پیرمردهاست و نیاز نیست جوانترها آن را یاد بگیرند، اما واقعیت این است که جوانان و نوجوانان زیادی برای ورزش به زورخانه میآیند. میدانم کسی که به زورخانه بیاید، دیگر این ورزش را رها نمیکند.
از آن طرف این جوان که بناست چهلسال این ورزش را ادامه بدهد، مرشد میخواهد. من که نمیتوانم چهلسال دیگر ضرب بزنم، پس باید مرشد تربیت کنیم. یک جوان باید جای من و امثال من را بگیرد تا این ورزش کهن همانطورکه نسل به نسل به ما رسیده، از نسل ما نیز به نسل بعدی منتقل شود.
ضمن اینکه جوانترها کنار کبادهزنی و میل چرخاندن این ورزش، خصایص نیک اخلاقی و انسانی را هم یاد میگیرند و اصلا آموزش اصلی همین است؛ این است که آدم بسازیم. شخصا تلاش میکنم به هر شکل ممکن این ورزش را به نسل جدید معرفی کنم. مثلا ماه رمضانها، جام برگزار میکنیم و به هر تیمی که حرکات ورزشی را زیباتر اجرا کند، جایزه میدهیم. یا برای کارکنان سازمانها بهصورت انفرادی مسابقه برگزار میکنیم. همین مسابقات باعث میشود تماشاگران زیادی به زورخانه بیایند و برخیشان جذب این ورزش شوند.
- هر شب چند نفر پای گود هستند؟
حسابوکتاب ندارد. یک شب پنجاه نفر وسط گود هستند و تختهشنا کم میآوریم. یک شب هم به انگشتهای یک دست نمیرسند.
- و بیشتر از چه طیفی؟
هیچ قاعده خاصی ندارد. همه گروه آدم برای ورزش میآیند؛ کارمند، کاسب و دانشجو. در رشتههای دیگر سنوسال اهمیت ویژهای دارد. از چهلسال به بالا عملا بازنشسته میشوند، اما اینجا اینطور نیست. این ورزش بازنشستگی ندارد و از هفتساله ورزشکار داریم تا هشتادساله.
- انگیزه بیشتر باستانیکارها از ادامهدادن این ورزش چیست؟
این ورزش نه مسابقات بینالمللی دارد نه درآمد و پولی. کسی که وارد گود میشود به این چیزها فکر نمیکند. تنها هدفش سلامتی و پاکیزگی روح و جسم است و همیشه در هر دورهای که باشیم، افرادی پیدا میشوند که چنین افکاری داشته باشند و دنبال چنین ورزشی باشند.
- آینده این ورزش را چطور میبینید؟
برخلاف تصور عموم، در حال حاضر، تعداد افراد علاقهمند به این ورزش کم نیست. روزبهروز تعداد باستانیکارها بیشتر میشود و آینده روشنی دارد. سالها پیش وقتی من سراغ این ورزش آمدم، جوانان کمتر از هفدهسال حق ورود به زورخانه را نداشتند، اما حالا از حضور آنها استقبال میشود و همین باعث شده است زورخانهها شلوغتر شود.
زورخانه رستم دستان در سال۱۳۹۷ با نظر شهردار وقت منطقه۵ در خیابان شهیدآوینی۵ احداث شد. گود آن مثل تمام گودهای دیگر ۷۲سانتیمتر است؛ عددی که معرف تعداد شهدای کربلاست. هر هشت ضلع گود هم به نام یکی از خصایص نیک اخلاقی نامگذاری شدهاست تا ورزشکار علاوهبر تحرک و ورزش به پیشرفت روحی و معنوی هم اهمیت بدهد. درِ این زورخانه صبحها ساعت۷ و شبها ساعت۸ به روی باستانیکارها باز میشود. صبحها بیشتر باستانیکارهای قدیمی و سنوسالدار پا به گود میگذارند و شبها جوانترها میآیند.
چهرههای شاخص
دورتادور زورخانه عکس چهرههای شاخص و افرادی که طی سالهای گذشته وارد گود زورخانه رستم دستان شدهاند، دیده میشود.
حمید قشنگ: او سرمربی تیم کشتی پهلوانی استان بوده و چند دوره بازوبند پهلوانی کشور را هم از آن خود کرده است.
حسن ریاحی: او یکی از قدیمیترین باستانیکارهای مشهد و ایران است که چندین دوره قهرمان مسابقات ورزش زورخانهای کشور شده است.
کریم محمدیان: او را به نام پدر کشتی خراسان میشناسند؛ کسی که هم کشتیگیر قابلی بوده و هم پهلوانان زیادی را در خراسان پرورش داده است.
قدمت ورزش باستانی را بیش از هفتصدسال معرفی میکنند. وسایل این رشته ورزشی همگی بدلی از ابزارآلات جنگی قدیم هستند.
میل: میل یک ابزار اصلی ورزش در زورخانه است. مقصود اصلی از گرفتن میل در زورخانهها عادتدادن دستها به استفاده از گرز جنگ و تقویت دست بوده است. به گفته برخی محققان در ابتدا گرز را به زورخانه آوردهاند و با آن تمرین میکردهاند ولی بهمرور، میل جای گرز را گرفته است، جنس میل از چوب است و در برخی خراطیهای خاص ساخته میشود. وزنش هم از دو کیلو هست تا شصتکیلو.
کباده: کباده یکی از ادوات ورزش باستانی ایران است. در فرهنگ دهخدا آن را نوعی کمان مشقی برای قویشدن کتف کمانداران نام بردهاند. کباده از دو بخش تشکیل شده است؛ یک بخش فلزی مانند بخش کمان و یک بخش زنجیری و شبیه به زه کمان است. وزن این وسیله بهطور معمول چهاردهکیلوست. در گذشته رزمآوران پیش از شروع جنگ با کباده تمرین میکردهاند تا در میدان رزم تعداد بیشتری تیر را بدون خستگی در چله بگذارند.
سنگ: سنگگرفتن یکی از حرکتهای ورزش زورخانهای است برای تمرین نگهداشتن سپر هنگام نبرد. سنگ درواقع یک تخته چوبی است که بهصورت جفت آن را در دو دست میگیرند. سنگ شبیه نعل کفشهای قدیم است که یک طرف آن، صاف و تخت و طرف دیگر آن منحنیشکل است. وسط هر قطعه هم با ایجاد یک حفره، جای دست تعبیه شده است. وزن هر جفت سنگ از ده تا هشتادکیلوگرم است.
تختهشنا: برای انجام حرکت شنا در ورزش باستانی از تختهشنا استفاده میشود. این تخته از جنس چوب و به درازای هفتادسانتیمتر ساخته میشود؛ البته گاهی کوچکتر و بزرگتر از این اندازه هم پیدا میشود. تخته بهوسیله دوپایه ذوزنقهایشکل با ارتفاع چهارسانتیمتر، از زمین جداست. به گفته برخی محققان این وسیله، نماد شمشیر جنگاوران هم هست. در این حرکت، ورزشکار به سمت زمین میرود و به بالا برمیگردد.
* این گزارش دوشنبه ۳ اردیبهشتماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۷۵ شهرآرامحله ۵ و ۶ چاپ شده است.