کد خبر: ۸۴۰۶
۲۵ بهمن ۱۴۰۲ - ۱۶:۰۰

کتیبه‌های طلای ضریح چوبی حرم بعد از ۱۳ سال پیدا شد

کتیبه‌های طلایی که سال ۱۳۱۱ از نخستین ضریح چوبی حرم امام‌هشتم (ع) جدا شد، در گوشه‌ای از تاریخ گم شده بود، تا اینکه ۱۳ سال بعد با پیگیری جراید، ختم به خیر شد.

روایت امروز، داستان کتیبه‌های طلای ارزشمندی است که در سال ۱۳۱۱ از نخستین ضریح چوبی حرم امام‌هشتم (ع) جدا شده، در گوشه‌ای از تاریخ ردپایش گم می‌شود. این ضریح را شاه‌تهماسب صفوی حدود پانصد سال پیش بر گرد مزار حضرت می‌سازد و اگر زبان داشت، می‌توانست از حمله ازبکان به مشهد هم برایمان حرف بزند.

کتیبه‌های تاریخی ضریح، گوهری بود که حدود نود سال پیش از آن جدا شد و از چشم‌ها پنهان ماند. این موضوع، اهالی ادب و فرهنگ خراسان را نگران کرد، تاجایی‌که پای روزنامه‌ها را به ماجرا باز کردند. پیگیری جراید در آن زمان، باعث بازگشت کتیبه‌ها به مشهد شد؛ یک کار خوب که قدرت رسانه‌ها را به رخ می‌کشید.

از کدام ضریح حرف می‌زنیم؟

شاه‌تهماسب صفوی در حدود سال ۹۵۷ قمری مسیری را که جدش، شاه‌اسماعیل اول، برای ساختن ضریح بر گرد مزار حضرت رضا (ع) شروع کرد، ادامه داد. این ضریح در ماجرای حمله ازبکان به حرم مطهر رضوی، از شاهدان خاموش آن اتفاق بوده است.

در کتاب قدیمی «نقاوه‌الآثار» که در آن زمان نوشته شده، از این ضریح با نام پنجره یاد شده است: «شخصی دست در پنجره‌ای که به قبر حضرت محیط است، زده بود. ازبکی او را می‌کشید و او به هیچ‌وجه دست از پنجره برنمی‌داشت». اما کلمه ضریح به‌صراحت در منابع دیگری در همان برهه زمانی آورده شده است تا خیالمان راحت باشد.

منظور از «صندوق یا پنجره گرد حرم» همان ضریح است. درباره سازنده ضریح، حرف‌وحدیث زیاد است، ولی از کتیبه‌های برجای‌مانده ضریح، می‌توان فهمید که بانی آن شاه‌تهماسب بوده است.

ضریح مطلا، ضریح تمام‌طلا، ضریحی با صفحات طلایی و ضریحی که از طلای بدون غش ساخته شده است، از توصیفاتی است که درباره این شاهکار عهد صفوی در منابع به‌کار رفته است. پایه‌ها و اسکلت ضریح از چوب و اجزای تشکیل‌دهنده آن، میله‌های فلزی بوده که قسمت‌هایی از آن با نقره پوشانده شده بوده است. وقتی ناصرالدین‌شاه با خدم‌وحشم به زیارت مشهد آمد، با خود کاتبی آورد تا وقایع سفرش را ثبت کند و برایش سفرنامه بنویسد.

ضریح مطلای صفوی آن‌قدر در چشم شاه و اطرافیانش عیار دارد که در سفرنامه شاه، جای خاص خودش را پیدا می‌کند و بار‌ها به آن اشاره می‌شود. کتیبه‌های طلایی و مشبک ضریح، مهم‌ترین شاخصه آن است و به‌گفته نویسنده کتاب «مطلع‌الشمس»، بر پیشانی این ضریح نصب بوده و از پیش‌روی آن از بالای قفل شروع می‌شده و تا قسمت در پایین‌پای حضرت، امتداد می‌یافته است.

اعتمادالسلطنه توصیفات دقیقی درباره کتیبه‌های این یادگار صفوی دارد. این ضریح تا سال ۱۳۱۱ همراه صندوق شاه‌عباسی بر مزار حضرت، میزبان مشتاقان بوده و حدود ۳۹۴ سال به زائران خدمت کرده است.

کتیبه‌های مطلا، گمشده‌ای که پیدا شد

 

نخستین جرقه در روزنامه ستاره

سال ۱۳۱۱ یک سال خاص برای حیات ضریح است. انگار تمام خستگی‌ها و فرسودگی‌های چهارصدساله‌اش یک‌باره آن را از پا درمی‌آورد و زمین‌گیر می‌کند. در این سال محمدولی اسدی، نایب‌تولیه وقت آستان‌قدس‌رضوی، اجازه تعویض ضریح را از شاه می‌گیرد و گروهی از علما و محترمان شهر گردهم می‌آیند تا این کار با کمال دقت انجام شود.

آن‌ها متوجه می‌شوند پایه‌های ضریح مردانگی کرده است و وزن سنگین این جسم چوبی را هنوز بر گرده خودش حمل می‌کند. پوسیدگی، دوام از پایه‌های چوبی گرفته و آن را رنجور کرده است. شاید اگر زمان صد سال جلو می‌آمد، می‌شد برای آن ضریح هم کاری کرد، ولی آن زمان باتوجه‌به شرایط و امکانات، تصمیم گرفته می‌شود صندوق به‌کلی از روی قبر برداشته شود.

در ۲ آذر سال ۱۳۱۱ ضریح طلاکوب به‌همراه شبکه سیمی طلایی آن برداشته می‌شود و به محل امنی در عمارات داخل حرم مطهر، منتقل و با مهر حاضران، لاک می‌شود. آن‌ها به این نتیجه می‌رسند که بهتر است طلا‌ها از چوب جدا شود و آن را در شش صندوق قرار دهند و مهروموم کنند.

آنچه گفتیم، مقدمه‌ای بود برای رسیدن به مطلب اصلی؛ چون موضوع این گزارش از اینجا شروع نمی‌شود و برای ادامه آن باید به یازده سال جلوتر برویم؛ جایی که یک نفر نامه‌ای به یک روزنامه تهرانی می‌نویسد. روزنامه ستاره در پایین صفحه‌یک خودش، کادری را به نامه‌های فرستاده‌شده مخاطبان اختصاص داده است؛ این مطلب با تیتر «ضریح طلای امام‌رضا (ع)، قابل توجه وزارت دربار» چاپ می‌شود و موجی رسانه‌ای به راه می‌اندازد که باعث پاسخگویی مسئولان می‌شود تا قدرت رسانه را به رخ بکشد.

روزنامه ستاره می‌نویسد: «با پست شهری سفارشی به ما می‌نویسند که ضریح طلای تاریخی حضرت ثامن‌الائمه (ع) را که کتیبه‌های آن به خطوط علیرضای عباسی منقوش شده و همچنین بعضی از قندیل‌های طلا و سایر اشیای نفیس و گران‌بهایی که جنبه تاریخی داشته است، در زمان استانداری آقای پاکروان از مشهد خارج شده و معلوم نیست آیا پاکروان برای تقرب به درگاه شاه سابق تقدیم نموده و یا نزد خود داشته و یا مصرف نموده است و بسیار به‌موقع است که برای جلب امتنان و تشکر عموم مسلمین دنیا، این اشیای نفیسه را مجددا به مشهد بازگشت دهند».

روزنامه ستاره در ادامه، درخواست می‌کند درباره این موضوع تحقیقات گسترده‌تری شود و اشیای نفیس حرم امام‌رضا (ع) به مشهد بازگردد. این خبر در دهم مهر سال ۱۳۲۲ به چاپ می‌رسد تا آغازی باشد بر سلسله‌مطالبی که در دفاع یا رد آن چاپ می‌شد.


سکوت بانک ملی، مجاز نیست!

نامه دوم را علی‌اصغر مؤتمن خطاب به احمد ملکی، مدیر جریده ملی ستاره، می‌نویسد و برای اینکه شائبه را از ذهن مردم پاک کند، ماجرا را توضیح می‌دهد. طبق گفته او، در زمان تولیت اسدی و استانداری محمود جم تصمیم گرفتند طلا‌های ضریح مطهر و بعضی قندیل‌های طلای شکسته را جمع‌آوری کنند و برای این موضوع، کمیسیونی تشکیل می‌شود و همه طلا‌ها و قندیل‌ها جمع‌آوری و در صندوق‌های مهروموم‌شده گذاشته می‌شود.

سه سال بعد از این ماجرا، امیر خسروی، رئیس‌کل بانک ملی، به شاه می‌گوید طلا‌های مزبور تحویل بانک ملی ایران داده بشود و همین اتفاق هم می‌افتد و صندوق‌ها با حضور کمیسیون پس از رسیدگی و وزن و تطبیق با صورت‌های آن به بانک ملی تحویل داده و به تهران حمل می‌شود.

آن زمان پاکروان درخواست می‌کند این طلا‌ها را که کتیبه تاریخی دارند، در موزه آستان‌قدس نگهداری کنند. این پیشنهاد پذیرفته نمی‌شود و کتیبه‌ها نیز همراه دیگر طلا‌ها باید به بانک ملی در تهران بروند و در خزانه آن مجموعه نگهداری شوند.

روزنامه ستاره در پایین این نامه، ابتهاج، مدیرکل بانک ملی ایران، را خطاب قرار می‌دهد و از او می‌خواهد که موضوع را روشن کند و با عبارتی تهدیدگونه می‌نویسد: «سکوت بانک محترم ملی ایران به اثبات می‌رساند که ادعای نویسنده محترم باطل است».

در گزارش بعدی، روزنامه پاسخ اولیه‌ای را که بانک داده است، مطرح می‌کند و به حواشی آن می‌پردازد. گویا تنها مطلع این ماجرا هیئت نظارت اندوخته اسکناس است و می‌تواند در این‌باره نظر بدهد. ازسوی دیگر آن زمان، اعضای هیئت نظارت اندوخته اسکناس هفته‌ای یک‌بار در روز‌های چهارشنبه دور یک میز می‌نشینند و درباره مسائل گفتگو می‌کنند.

با توصیف این شرایط، جریده ستاره می‌نویسد: «بنابراین خوانندگان روزنامه باید تا آخر هفته تحمل نمایند تا اطلاع صحیح و رسمی از بانک ملی ایران در اطراف ضریح طلا و اشیای گران‌بهای تاریخی، رسیده و منتشر گردد».


نامه یک نویسنده درباره کتیبه‌ها

پیش از رسیدن پاسخ بانک، این ابوالقاسم سحاب است که در ۲۱ مهر ۱۳۲۲ خورشیدی، نامه‌ای به این جریده می‌نویسد و خود را نویسنده و مؤلف کتاب «زندگانی حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا (ع)» معرفی می‌کند.

او که به‌تازگی (تیرماه سال ۱۳۲۲) به مشهد مشرف شده، قصد داشته است در کتاب خود، شرحی درباره تاریخچه ضریح و تبدیل و تعویض آن بنویسد و منتشر کند؛ البته این اتفاق تا آن زمان نمی‌افتد و انتشار خبر ضریح، باعث می‌شود وی به‌سراغ داده‌های تاریخی خود برود و نامه‌ای به روزنامه آزادی بنویسد.

او به خصوصیات این ضریح چنین اشاره می‌کند: «ضریح نام‌برده از آثار و یادگار‌های باافتخار مرحوم شاه‌عباس کبیر [بود]و کتیبه دلربا و خطوط مندرجه آن به خط زیبا و ظریف علیرضا عباسی معروف بوده که از خجسته‌ترین آثار و گران‌بهاترین اشیای نفیسه آستان مقدسه به‌شمار می‌رفت.

مطلعی برای بنده می‌گفت در اثر نفاست و ظرافت، طلای نام‌برده را هر مثقالی هزارتومان ارزش و بهاست. وزن صفحه طلای یکپارچه که روی ضریح مطهر خطوط زیبا و با نقش‌ونگار کشیده شده بود، بر طبق پرونده خزانه آستانه رضوی ۳۶ هزارو ۶۰۹ مثقال زر ناب و مقدار نقره آن که علاوه‌بر میزان طلا به‌کار رفته و برداشته‌اند، ۶۲ هزارو ۴۴۶ مثقال بوده است».

او سپس ماجرای تعویض ضریح را بازگو و موضوع تحویل طلا‌های گم‌شده به بانک ملی را تأیید می‌کند: «دوره تولیت پاکروان با نظریه و صوابدید ایشان، این مقدار از طلا و نقره را از آستان‌قدس به بانک ملی تهران انتقال داده و از قرار مثقالی ۱۰ تومان قیمت گذاشتندو جزو ذخیره بانک ملی قرار دادند».

بانک ملی، وجود کتیبه‌های طلا را تأیید می‌کند

در گام آخر، نامه بانک ملی ایران درباره طلا‌های امام‌رضا (ع) در ۲۲ مهر به روزنامه ستاره می‌رسد تا این جریده، مأموریت خود را در یافتن ردی از طلا‌ها به‌خوبی به سرانجام برساند. این نامه را ابوالحسن ابتهاج به جریده مدنظر می‌فرستد.

عبدالوهاب مؤید‌احمدی، رئیس هیئت نظارت اندوخته اسکناس، توضیحاتی را توسط رئیس بانک ملی به‌سوی این رسانه کاغذی روانه می‌کند. طبق این نامه و صورت‌مجلسی که در تاریخ ۱۹ دی سال ۱۳۱۶ تنظیم شده و به امضای تولیت وقت و رؤسای ادارات مشهد و آستان‌قدس رسیده است، پنج صندوق طلا به بانک تحویل داده می‌شود؛ البته بعد‌ها یک صندوق دیگر نیز به آن‌ها اضافه می‌شود.

بانک به‌دلیل تاریخی و هنری بودن این کتیبه‌ها از ذوب آن‌ها خودداری کرده، بقیه طلا‌ها شامل قندیل‌ها و گوی‌ها را ذوب می‌کند و از آن‌ها ۲۵ شمش به وزن حدود ۱۶۰ گرم می‌سازد. این طلا‌ها به هیئت نظارت اندوخته اسکناس، تحویل داده می‌شود و جزو پشتوانه قانونی اسکناس قرار می‌گیرد و بابت بهای طلا‌های مزبور از قرار هرکیلو ۲۳ هزار ریال (نرخ طلا در آن زمان)، حدودا ۳ میلیون‌و ۶۶۵ هزار ریال به آستان‌قدس‌رضوی پرداخت می‌شود.

در پایان این نامه، مؤیداحمدی می‌نویسد: «۲۵ شمش مزبور و کتیبه‌ها هم‌اکنون در خزانه زر جزو سایر طلا‌های پشتوانه، زیر کلید هیئت نظارت اندوخته اسکناس، موجود
است».

جراید خراسانی نیز وارد گود می‌شوند

بازتاب این جریان در روزنامه‌های تهران، چراغ دیگری را در جراید خراسان روشن می‌کند. روزنامه آزادی، نامه‌ای واردشده از یکی از مطلعان به چاپ می‌رساند و توضیحاتی ناشنیده درباره ماجرای طلا‌های گم‌شده می‌دهد.

گویا در جمعی دوستانه که میان امیرتیمور کلالی به‌همراه بهمن اسفندیاری و سیدکاظم یزدی و چند نفر دیگر شکل می‌گیرد، صدای نقاره‌خانه بلند می‌شود و امیرتیمور بحث را به فقدان ضریح مطهر می‌کشاند و می‌گوید: «اگرچه سنگی که حجارباشی تقدیم آستان کرده، نفیس و گران‌بهاست، ولی ضریح سابق نه‌تن‌ها از لحاظ ارزش طلا بلکه از حیث خط و قدمت، بی‌نظیر و شایسته نگهداری بود.».

محمود فرخ که در آن جمع حضور دارد، به سابقه خودش در ریاست دفتر آستان‌قدس اشاره می‌کند و چنین پاسخ می‌دهد: «چوب ضریح مطهر به‌واسطه طول زمان و رطوبت هوای مشهد، فاسد شده بود که آقایان علما هرموقع برای تنظیف می‌رفتند، از ریزش چوب و فرسودگی ضریح صحبت بود». فرخ در ادامه به موضوع جمع‌آوری ضریح و تحویل طلا‌ها به بانک ملی اشاره و آن را تأیید می‌کند.

وی همچنین اقدام پاکروان برای بازگرداندن طلا‌ها و نامه‌ای که به دربار می‌نویسد را تأیید می‌کند. ظاهرا پاکروان از دربار می‌خواهد به او اجازه بدهند کتیبه‌های تاریخی حرم مطهر در موزه آستانه (که آن زمان درحال ساخت است) جمع‌آوری و نگهداری شود که با آن موافقت نمی‌شود و دستور می‌رسد همه زر‌های آستانه بدون استثنا به بانک ملی تحویل داده شود.

پاکروان، مبلغ دریافتی از بانک را صرف خرید املاک ورثه قشقایی در درگز می‌کند. فرخ در ادامه، ادعای وجود طلا‌ها در خزانه بانک را نیز تأیید می‌کند و گواهی بر این صحبت می‌آورد: «به قرار اظهار آقای مؤیداحمدی، نماینده مجلس، پس از بازدید خزانه بانک ملی، آن زر‌ها عینا موجود و محفوظ می‌باشد».


تصویب بازگشت کتیبه‌ها به مشهد

ماجرای طلا‌ها به همین جا ختم نمی‌شود؛ ۲ خرداد سال ۱۳۲۳ روزنامه آزادی در این‌باره می‌نویسد: «چون اوراق طلایی که چندین سال قبل از حرم مطهر به مرکز برده بودند، کتیبه‌های نفیس به قلم علیرضا عباسی، خطاط مشهور عصر صفوی، و از نظر تاریخی گران‌بها بوده و چندی قبل تعقیب شده بود که کتیبه‌های موصوف، مجدد از خزانه بانک ملی به آستان‌قدس مسترد شود، از طرف وزیر دارایی، لایحه تنظیم و تقدیم مجلس شد که به دولت اجازه داده شود آن‌ها را رد نماید».

در خبر دیگری که یکی از نمایندگان مجلس به نام فیروزآبادی در این‌باره می‌دهد، می‌آید: «در این موقع دولت مجاز می‌شود که کتیبه‌های طلای خط علیرضا عباسی، متعلق به آستان‌قدس را، به آستان‌قدس برگرداند و، چون باید بهای آن طلا‌ها به دولت داده شود، اعلی‌حضرت همایونی حاضر شده‌اند قیمت آن‌ها را به دولت داده و کتیبه‌ها را تقدیم آستان‌قدس نمایند».

۳۰ خرداد سال ۱۳۲۳ ماده‌واحده‌ای در مجلس شورای‌ملی تصویب می‌شود که طی آن، به هیئت نظارت اندوخته اسکناس اجازه می‌دهد فقط کتیبه‌های علیرضا عباسی را در قبال دریافت معادل طلا به آستان‌قدس بازگرداند.


بازگشت تاریخی کتیبه‌ها به حرم مطهر

اخبار دیگر مربوط‌به این گنجینه ارزشمند را باید از روزنامه طوس پیگیری کرد. این روزنامه ۲۹ دی ۱۳۲۴ در این‌باره می‌نویسد: «اخیرا، چون سروصدا‌هایی اطراف این طلا‌ها شده و عده‌ای نیز از این موضوع سوءاستفاده نموده، شایعاتی بین مردم پخش می‌نمایند، (اما) کتیبه‌های طلا تحت‌نظر اداره باستان، طبق اصول و قواعد فنی، بر لوح‌های چوبی مخصوص نصب می‌شود تا امکان به نمایش گذاشتن آن فراهم شود».

کتیبه‌ها در سال ۱۳۲۴ چندروزی برای بازدید عموم در موزه ایران باستان تهران به معرض نمایش گذاشته می‌شود. در این شماره، روزنامه طوس نوید بازگشت این کتیبه‌های ارزشمند به موطن اصلی خود در خراسان را می‌دهد.

کتیبه‌ها بالاخره در ۸ خرداد به خراسان بازمی‌گردند. اعتمادی، استاندار استان نهم و نایب‌التولیه آستان‌قدس، عده زیادی از علما و محترمان شهر و رؤسای اداره‌ها و مدیران روزنامه‌ها را ساعت ۱۰ صبح به تالار تشریفات آستان‌قدس فرامی‌خواند.

حسین شیبانی کتیبه‌ها را با یک فروند هواپیمای دوموتوره به مشهد حمل می‌کند. صندوق‌های حامل گنجینه‌های ارزشمند با کامیون به تالار تشریفات برده می‌شود. روزنامه‌ها از شادی و مسرت استقبال‌کنندگان و اهالی شهر خبر می‌دهند.

انگار وطن گم‌کرده‌ای به موطن خود رسیده است. استاندار خراسان پس از این ماجرا پشت تریبون می‌رود و حکایت مختصری را که روایت کردیم، برای افراد حاضر نقل می‌کند. کتیبه‌ها به‌سلامت به مشهد بازمی‌گردند و هنوز هم در موزه آستان‌قدس دلربایی می‌کنند.

* این گزارش چهارشنبه ۲۵ بهمن‌ماه ۱۴۰۲ در شماره ۴۱۵۶ روزنامه شهرآرا صفحه تاریخ و هویت چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44