
یک قرن خدمت خانواده هوشیار در شهرداری مشهد
وقتی قرار است با محمد تقی هوشیار یکی از شهروندان محله سیدرضی صحبت کنیم، میدانیم که این مصاحبه میتواند خاطرات زیادی را از مشهد قدیم برایمان داشته باشد. روزگاری که هنوز هسته اولیه شهر از حرم امام رضا (ع) در چهار جهت کوتاه بیشتر کشیده نمیشد و مردم یکدیگر را از نام کوچههایشان میشناختند.
آن روز که نه صحبت از دود و ماشین بود و نه حتی مسافرخانهها این طور مملو از جمعیت بودند و مشهدی بودن برای خودش ابهتی داشت و پسوند نام کسانی که به پابوسی علی بن موسی الرضا ع) میآمدند تا پایان عمر باقی میماند.
محمد تقی هوشیار، معمار پیشکسوت ۸۳ سالهای است که خیلیها کارهای او را در عمران و آبادانی شهرمان دیدهاند. کسی که بیشتر عمرش را در خدمت به امور شهر گذرانده است. اگر چه شاید گذشت زمان نمیگذارد خاطرات جاندار فراز و نشیبهای شهر امام رضا (ع) را آن طور که دل میطلبد ضبط کنیم، اما عمر بابرکت این مرد و خدمات او هیچگاه از خاطرمان نخواهد رفت.
او در پروژههای مهمی از جمله ساخت راهآهن، سینما آفریقا، بلوار وکیل آباد، قاسم آباد، بلوار پیروزی و ... نقش داشته است.
در آشنایی کوتاهی که نسبت به معرفی شما قبل از مصاحبه به من داده شده بود گفته بودند متولد سال ۱۳۱۱ هستید، درست است؟ در کدام محله مشهد به دنیا آمدید؟
نه، من متولد سال ۱۳۱۲ هستم. ما هوشیارها مشهدی اصیل هستیم و آن زمان در خیابان خسروی به دنیا آمدم.
یعنی زمانی در خیابان خسروی زندگی میکردید که آن درخت معروف در وسط خیابان خسروی وجود داشت و باعث مشکلات زیادی برای مردم میشد؟
بله آن درخت سمت چپ خیابان بود، جایی که یهودیان زندگی میکردند. (و حتی گفته میشد که خانههایشان از زیر زمین با هم ارتباط داشت.) منزل ما سمت ایستگاه سراب در کوچه پنجه بود.
از زمانی که روسها مشهد را گرفتند چه خاطراتی برایتان باقی مانده است؟
آن زمان پدرم سرباز بود، یادم هست که تمام مشهد را گرفته بودند و قحطی عجیبی به شهر آمد. ما آن زمان سه تا خواهر و برادر بودیم که دامن مادرمان را میگرفتیم و به دنبالش میدویدیم دنبال نان.
زمان حمله روسها سه تا خواهر و برادر بودیم که دامن مادرمان را میگرفتیم و به دنبالش میدویدیم دنبال نان
شغل پدرتان چه بود؟
پدرم مسئول آمار یا همان کارمند اداره دارایی فعلی بودند.
یعنی میشود گفت که پدر شما در زمان خودش یکی از تحصیل کردههای مشهد بودند؟
آن وقت تقریبا فقط ۱۰ تا ۱۵ درصد مردم مشهد سواد خواندن و نوشتن داشتند و پدر ما هم جزو یکی از همینها بود. پدربزرگم را هم ندیدم، اما ایشان هم سرگذشت جالبی داشت، شغل اصلیاش یراقچی بود. پدر من به درس خواندن علاقه زیادی داشت، بعدها پدرم برای مردم شناسنامه صادر میکرد و آن وقتها اینطور بود که شغل هر کسی را پسوند نامش در شناسنامه میگذاشتند. یعنی انتهای فامیل پدرم یراقچی بود، هوشیار یراقچی. اما بعد آن پسوند از شناسنامه بچههای من حذف شد و فقط در شناسنامه خودم هنوز باقی مانده است.
از آن سالهای قحطی و روسها برایمان بگویید. ظاهرا مشهد یکی از پایگاههای اشغال متجاوزان بوده است؟
این قدر گرسنگی کشیدهام که مگر میشود فراموش کرد! نانوایی در محله ما بود که همین الان هم مشغول به کار است، یادم هست با مادرم نزدیک به نصف روز منتظر مینشستیم تا نوبتمان شود. وقتی که نوبت به ما میرسید، پول را با دستمال پرت میکردیم به سمت شاطر و او هم دستمال را به سمتمان با نان میانداخت، ولی وقتی نان در چادر مادرم میافتاد دیگر کامل خرد شده بود. اما همان را بر میداشتیم و به خانه میآوردیم و میدیدیم که داخلش کاه بود، اما باز هم میخوردیم. آن وقت بیماریهای پوستی کچلی، شپش هم خیلی زیاد شده بود.
اولین شغلی که شروع کردید چه بود؟
وقتی کلاس ششم را تمام کردم پدرم ماموریت پیدا کرد به فریمان که متعلق به املاک پهلوی بود برود تا جمعدار املاک شاه بشود. آن زمان اداره دارایی با اداره آمار یکی بود و باید به این اموال رسیدگی میکرد. ما چند سالی در فریمان زندگی کردیم. من تا بعد از خدمت سربازی آنجا بودم و همانجا ازدواج کردم. مرحوم خانمم مشهدی و اتفاقا اهل دل و حافظ شناس بود. به همین دلیل تصمیم گرفتم به مشهد بیایم. وقتی برگشتم به عنوان مباشر ساخت و ساز با یک شرکت انگلیسی وارد کار شدم و بعد به طور جدی در راه آهن مشهد که تازه در دست احداث بود کارم را ادامه دادم.
همین بخش را با جزئیات بیشتر در موردش صحبت کنیم. یعنی شما بخشهایی از کارهای عمرانی در مشهد را از همان گذشته به طور پروژهای انجام میدادید، درست است؟
تخصص من قالببندی برای بتونریزی بود و شاید به این دلیل که کارم خوب بود با من قرارداد بستند.
آن زمان هم برای کارهای پروژهای پارتی بازی میشد؟!
شاید. بعد از برگشتن از فریمان، در مشهد در بالا خیابان یا همین خیابان توحید فعلی زندگی میکردیم و کسی بود به نام قوام صدر که رئیس بیمه آن زمان بود. ایشان من را برای کار معرفی کرد. آن وقت برای این قالبزنی انگلیسها از کسانی که مراجعه کرده بودند امتحان میگرفتند که من هم قبول شدم.
پس معلوم میشود حقوق خوبی هم میدادند که مراحل استخدامش سخت بوده است؟
ماهی ۱۶ یا ۱۷ تومان حقوقم بود و آن زمان پول خوبی بود.
در وصف راه آهن مشهد و معماری زیبایش صحبتهای زیادی شده است، از مراحل ساخت آن بیشتر تعریف کنید؟
ایستگاه راه آهن مشهد، یکی از بیست شاهکار معماری بعد از جنگ جهانی دوم در آسیا است و معمار اصلی آن حیدر غیایی است که کار طراحیاش را کرده است. الان این ساختمان کاملا ضد زلزله است، اگر از بالا نگاه کنید شکل ساختمان شبیه دو بال است که همین در بنیاد ساختمان تاثیر دارد. در پایههای وسط بنا هم فنرکار گذاشته شده است و از زیر به زمین وصل اند و در زمان زلزله گویی ساختمان بال میزند.
پس شما هم دوره با مهندس شهرستانی و حمزه وحدت بودهاید؟
من در شرکتهایی که بودم با ایشان آشنا شدم، از سال ۱۳۳۷ در شرکت «شوشسر» که کارهای عمرانی و آسفالت را در مشهد انجام میداد مشارکت کردم. خیابان نخریسی را آباد کردیم، همین طور خیابان عدل خمینی فعلی، خیابان وحدت و خیلی جاهای دیگر. از سال ۱۳۴۲ به عنوان مباشر دو سال در تهران خدمت کردم که پروژههایی همچون پارک ساعی را انجام دادیم، بعد از برگشتن به مشهد با همین شرکت سینما آفریقا را در سال ۱۳۴۵ ساختیم و همین طور طرح عمران کشفرود را هم انجام دادیم. یادم هست دادگستری مشهد را با دست خودم خراب کردم، چون کاملا متروکه بود و بعد دوباره بنا کردیم. در آسفالت کردن خیابان وکیل آباد و خیابان فرودگاه هم مشارکت داشتم.
مثلا همین قسمت وکیلآباد چند سال زمان برد و چند نیرو در آن کار میکردند؟
از زمان خاکبرداری تا بهرهبرداریاش دو سال طول کشید و کارگران زیادی در آن پروژه کار کردند. زمینهای آن وقت خیابان وکیل آباد متعلق به حاج حسین ملک بود.
آن زمان دروازه خروجی مشهد همین میدان توحید یا دورازه قوچان بود، وقتی که میخواستید بلوار وکیل آباد را آباد کنید هیچ وقت به این فکر میکردید که روزی اینقدر جمعیت شهر بالا برود که تا این قسمت کشیده شود؟
پیشرفت تکنولوژی خیلی از شهرها را آباد کرد، یادم هست تمام خیابان وکیل آباد باغ بود. مردم خودشان آنهایی که باغ داشتند از شهرداری خواسته بودند که خیابان کشیده شود تا مردم بهتر رفت و آمد کنند، من از خود مردم پول گرفتم و با سه میله نقشه برداری همان خیابان را نزدیک به یک کیلومتر و چشمی خطکشی کردم.
آن زمان ما هیچ وسیله مدرن نقشهبرداری نداشتیم. خیابان نادری تا راه آهن فعلی هم یک زمانی باغ انگور بود. شهرداری برنامه گذاشته بود برای آسفالت کردن، اما مردم نمیخواستند و شلوغ کردند و میگفتند نباید باغهای ما را خراب کنید. اما در آخر با ورود دولت این کار انجام شد. یعنی بولدورز ارتش آمد و همه را جمع کرد.
شما در عمران پارک ملت هم نقش داشتید؟
من در داخل پارک وکاشت درختهای گلخانهایاش فعالیتهایی داشتم، اما یک زمانی قبل از اینکه مترو درست شود برای اینکه عابر پیاده راحت بتواند از خیابان وکیلآباد بگذرد، زیرگذرها را زدم.
ببینید درست متوجه شدم، یعنی شما از زمان گذشته خودتان مستقیم در شهرداری نبودید بلکه جزو شرکتهایی بودید که با شهرداری همکاری میکردید؟
قبل از انقلاب شهرداری هنوز آنقدر ساختار قوی امروزی را نداشت که خودش مستقیم کارهای عمرانی را کاملا انجام دهد و یک سری کارها توسط شرکتها انجام میشد. من از سال ۱۳۵۶ دیگر به طور مستقیم وارد شهرداری شدم و شروع به کار کردم و معمار و سرپرست کارگاههای عمرانی در سطح شهر شدم.
در سال ۱۳۷۱ مسئول اداره فنی منطقه ۹ و ۱۰ و در سال ۱۳۷۳ مسئول اداره فنی منطقه ۹ باقی ماندم. در سال ۱۳۷۷ به افتخار بازنشستگی نائل آمدم، البته نکتهای که باید بگویم این است که در اصل دو مرتبه بازنشسته شدهام. در سال ۱۳۹۳ هم به عنوان پیشکسوت معماری در مشهد توسط شهردار آقای مرتضوی تقدیر شدهام.
منظورتان از دوبار بازنشسته شدن چیست؟
از سال ۱۳۳۴ تا ۱۳۵۶ از طرف شرکتهایی که با آنها کار میکردم برایم بیمه رد شد و بعد از آن تا سال ۱۳۷۷ هم با شهرداری همکاری کردم که این مجموعهاش بالای چهار دهه میشد و بعد از آن هم ۹ سال به عنوان پیمانکار بودم.
بعد از انقلاب چه کارهایی انجام دادید؟
ما ترمینال مسافربری را بعد از انقلاب ساختیم و اولین برنامه عمرانی بزرگ مشهد با این کار استارت خورد و بعد از آن هم که تا امروز خیلی کارها با سرعت بیشتری پیش رفت.
در این سالها یک بار در حادثه ساختمانی جانم را از دست دادم و ۲۴ ساعت مُردم
نیروهای شهرداری در انقلاب مشهد چه فعالیتهایی داشتند؟
موقع انقلاب یادم هست کار را تعطیل میکردیم و در تظاهراتها شرکت داشتیم، روز ۲۳ آذر همه ما در بیمارستان امام رضا (ع) جمع شدیم و آن سخنرانی معروف مقام معظم رهبری را گوش میکردیم. در زمان انقلاب خیلی از اقشار جامعه کارهایشان را تعطیل کرده بودند و به فکر پیشبرد اهداف امام (ره) بودند.
یک چیزی که در گفتههای شما متوجه شدیم این است با اینکه خودتان تحصیل کرده دانشگاهی نبودید، اما در معماری تجربی مهندسان زیادی با شما همکاری داشتند؟
بله. برش کار خیلی مهمتر از علم است و این درون مایه از تجربه منشا میگرفت. من خودم افرادی را استخدام کردم که الان مهندسان خوبی در مشهد هستند و به مردم خدمت میکنند. البته سیلو قوچان و سیلو سبزوار را هم ساختهام. ولی بگویم که در این سالها یک بار در حادثه ساختمانی جانم را از دست دادم و ۲۴ ساعت مُردم.
در مورد این سانحه بیشتر توضیح میدهید؟
یک بار در یک سانحه ساختمانی سرم دچار ضربه شد و تمام گلویم پاره شده بود طوری که ۲۴ ساعت در سردخانه بودم، اما فردای آن روز که قرار بود بدنم را تشییع کنند دوباره به زندگی برگشتم.
الان که صحبتهای شما را شنیدم داشتم با خودم فکر میکردم که شما بیشتر عمرتان را در حال کار و خدمت بودهاید؟
چیزی که از قدیم برای ما اهمیت داشت کسب روزی حلال بود، ما دنبال به دست آوردن هر درآمدی نبودیم، حتی همان زمان اگر کار پروژهای برمیداشتیم اول به حق کارگر فکر میکردیم که بتوانیم آن را تمام و کمال بدهیم.
همین منطقه قاسم آباد و پیروزی زمانی ساخته شد که من مسئول اداره فنیاش بودم، تا جایی که دستم میرسید سعی کردم که فضای سبز را برای مردم درست کنم، چون میدانم این کار با روح انسان آمیخته است. الان الحمدلله سرافراز هم هستم و از کار و خدمت در شهرداری راضیام.
چهار فرزند پسرم نیز هم اکنون در شهرداری خدمت میکنند. البته پسر بزرگم بازنشست شده، اما آن سه تای دیگر هنوز در حال خدمتاند. اگر مجموع سالهای خدمت من و فرزندانم در شهرداری را جمع کنید، بیش از یک قرن میشود.
چه احساسی دارید وقتی از خیابان و پارکهایی عبور میکنید که خودتان مستقیم در ساخت و آبادانیشان نقش دارید؟
مسلما این احساس خیلی خوب و زیباست که آدم حاصل کار خودش را میبیند. من علاقه زیادی به فضای سبز دارم و وقتی لذت بردن خانوادهها را میبینم واقعا حالم خوب میشود؛
و به عنوان سوال چه احساسی دارید وقتی خراب شدن بخشی از شهر را میبینید؟
این هم برایم خیلی تلخ است که میبینم برخیها چطور پول عمران و آبادانی را با بیتجربگی و بدون دلسوزی دور میریزند.
*این گزارش پنج شنبه، ۷ مرداد ۹۵ در شماره ۲۰۰ شهرآرامحله منطقه ۱۱ چاپ شده است.