کد خبر: ۵۶۴۸
۰۳ شهريور ۱۴۰۴ - ۱۷:۰۰
شهرک نیروی هوایی مشهد به روایت یکی از اولین ساکنان آن

شهرک نیروی هوایی مشهد به روایت یکی از اولین ساکنان آن

محلۀ «نیروی هوایی» ۴۵ سال پیش به‌همت کارکنان «نیروی هوایی» ارتش جمهوری اسلامی ایران آباد شده است. مهدی آبسالان، اگرچه سن‌وسالی ندارد، اما می‌توان نام او را در شمار اولین ساکنان این قسمت از شهر نوشت.

قدمت خیابانی که این‌روز‌ها همۀ ما آن را با نام «هاشمیه» می‌شناسیم، شاید از تعداد انگشت‌های دودست فراتر نرود، اما همین خیابانِ بلندِ تازه‌تأسیس، محلاتی قدیمی را در قلب کوچه‌پس‌کوچه‌های خود جای داده که نام‌و‌نشانشان را فقط لابه‌لای آدرس‌دهی قدیمی‌ها می‌توان پیدا کرد. محلۀ «نیروی هوایی» یکی از همین محله‌هاست که چندسالی می‌شود زیر سایۀ اسم «هاشمیه» از خاطره‌ها رفته و در تابلو‌های شهری دیگر نشانی از آن نیست.

همین امر بهانه‌ای شد تا در گفتگو با یکی از اهالی قدیمی محلۀ «نیروی هوایی»، گریزی بزنیم به تاریخ پیدایش این محله که ۴۵ سال پیش به‌همت کارکنان «نیروی هوایی» ارتش جمهوری اسلامی ایران آباد شده است. مهدی آبسالان، به‌حکم شناسنامه، اگرچه سن‌وسالی ندارد، اما می‌توان نام او و خانواده‌اش را در شمار اولین ساکنان این قسمت از شهر نوشت. پای حرف‌های او نشسته‌ایم تا نقبی بزنیم به تاریخ یکی از محلات قدیمی منطقه.


مشهد تا شهرک آب‌وبرق امتداد پیدا کرده بود

قرارمان «هاشمیۀ ۶۵» است تا گفت‌وگویمان در یک محله‌گردی چندساعته کامل شود. مهدی آبسالان صحبتش را با اشاره به اینکه این قسمت شهر در قدیم تکه‌زمین‌های بایری بوده که با فاصله‌ای یک‌کیلومتری به دامنۀ کوه می‌رسیده است، آغاز می‌کند: «پیش از انقلاب کارکنان «نیروی هوایی»، تعاونی مسکنی با دویست عضو تشکیل دادند.

این تعاونی بعد‌ها توانست زمینی حدود ۱۰ هکتار را در ضلع جنوبی مشهد بخرد و به اعضاء واگذار کند. واگذاری این زمین به کارکنان «نیروی هوایی» خشت اول بنای این محله شد. سال ۱۳۶۳، پدرم که یکی از اعضای «نیروی هوایی» بود، باروبنه جمع کرد و از امیدیۀ اهواز راهی این محله شد تا در زمین واگذارشده به ما، خانه‌ای بسازد.

آن‌روز‌ها در این محله ۶۰ خانوار بیشتر سکونت نداشتند، اما با مرور زمان بر تعدادشان افزوده شد. مشهد تا شهرک آب‌وبرق امتداد پیدا کرده بود و کوچه‌های محلۀ تازه‌تأسیس ما هنوز خاکی بود. امکاناتی مانند گاز و تلفن هم نداشتیم. در محله تنها یک نانوایی با شروع ساخت‌وساز‌ها درست شده بود تا کارگران ساختمانی که عمومشان را افغانستانی‌ها تشکیل می‌دادند، بتوانند قوت هرروزشان را تهیه کنند.».

 

شبیه قلعه‌ای جدا از شهر بودیم

محلۀ «نیروی هوایی» در آن سال‌ها از خیابان «هشتصد» آغاز می‌شد و تا انتهای بوستان «ایزدی» فعلی امتداد می‌یافت. اطراف ما تا چشم کار می‌کرد کوه بود و بیابان. شبیه قلعه‌ای جدا از شهر بودیم. فقط سمت فلکه‌پارک یک سه‌راهی باز بود که ما را به محلۀ آب‌وبرق می‌رساند. این نقطه بعد‌ها با عنوان «هفت‌تیر» تابلو خورد. سال ۱۳۷۱ بولوار «هنرستان» و بعد‌ها هم بولوار «هاشمیه» بازگشایی شد و دسترسی به مرکز شهر را آسان کرد.

 

سرمای زمستان را با مخلوط‌کردن نفت و گازوئیل سر می‌کردیم

با پذیرش قطعنامه در سال ۱۳۶۷ و پایان جنگ، وضعیت محلات ما نیز تغییر کرد و رو به آبادانی نهاد. در گام اول، محلۀ «نیروی هوایی» گازکشی شد. قبل از آن نفت، تنهاسوخت اهالی بود که آن هم باتوجه‌به جنگ و کمبود‌های ناشی از آن، سخت به‌دست می‌آمد. یادم می‌آید یکی از همسایه‌هایمان یک تریلی داشت. اهالی برای تأمین سوخت زمستانشان از او گازوئیل می‌خریدند و آن را با نفت مخلوط می‌کردند تا هم مقرون‌به‌صرفه باشد و هم کفاف چندماه سرما را بدهد.  

با پذیرش قطعنامه در سال ۱۳۶۷ و پایان جنگ، وضعیت محلات ما نیز تغییر کرد و رو به آبادانی نهاد

 

یک خط اتوبوس داشتیم که تا میدان «شهدا» می‌رفت

مدتی بعد هم تلفن‌دار شدیم. خاطرم هست که اهالی با آمدن خط تلفن خیلی ذوق و شوق داشتند، آنقدر که شماره هاشان را به همسایه‌ها می‌دادند تا درصورت‌نیاز تماس بگیرند. پیش از آن تمام دارایی این محله یک دکۀ تلفن بود که با سکۀ دوریالی کار می‌کرد. یک خط اتوبوس هم داشتیم که خیلی پایین‌تر از این محله، ایستگاه داشت و اهالی را به میدان «شهدا» می‌رساند.

 

وقتی املاکی‌ها مثل قارچ سبز شدند

دربارۀ شکل خانه‌ها و محله در گذشته هم باید بگویم که اینجا به هشت‌بلوک تقسیم می‌شد که در آن ۴۱۳ واحد ویلایی بنا شده بود. تمام خانه‌ها هم متراژی بین ۲۵۰ تا ۳۵۰ متر داشتند که در نیمۀ دهۀ هشتاد، بعد از الحاق این نقطه به هاشمیه و شروع مرتفع‌سازی، ساختار اولیۀ خود را از دست داد. املاکی‌ها مثل قارچ سبز شدند و همه‌چیز شکل اقتصادی پیدا کرد. روز نبود که یکی درِ خانه‌هایمان را نزند و پیشنهاد مشارکت در ساخت‌و‌ساز را ندهد.

 

پاسداران محله

«پاسداران آسمان» اولین مدرسه در این قسمت شهر بود و به‌دلیل اینکه دانش‌آموزانِ آن را فرزندان کارکنان «نیروی هوایی» تشکیل می‌داد، به این نام تابلو خورد؛ البته نام بامسمایی بود، زیرا مردان این محله به‌حق پاسداران آسمان بودند.

در تمام طول جنگ همه‌شان برای مدتی ترک سر و همسر می‌کردند و به پایگاه‌های «نیروی هوایی» در شهر‌های مختلف می‌رفتند. خاطرم هست بعد از جنگ هم هر صبح، رأس ساعت شش، همۀ مردان محلۀ ما به‌خط در ابتدای خیابان می‌ایستادند تا با اتوبوسی که ویژۀ پایگاه «نیروی هوایی» بود، عازم محل خدمتشان بشوند. هرعصر هم از همان اتوبوس پیاده می‌شدند و به خانه‌هایشان می‌رفتند. من و هم‌سن‌و‌سالانم برای سال‌ها هرروز شاهد این صحنه بودیم تا اینکه پدرانمان به مرور تا نیمۀ دهۀ هشتاد، بازنشسته شدند و بعد از آن هیچ اتوبوسی ابتدای محله ترمز نزد و هیچ‌مردی از آن پیاده نشد.

 

نقبی به تاریخ شهرک «نیروی هوایی» که حالا جزوی از خیابان هاشمیه شده است

 

حکایت ساخت اولین مسجد محله و نامه‌ای که به بقیع رسید 

مسجد «امام حسن مجتبی (ع)» هم اولین مسجدی بود که به‌همت یک کویتی به‌نام دکتر علی تمیمی در محله پا گرفت و شد پایگاه مردمی اهالی اینجا. ساخت این مسجد هم داستان جالبی دارد که شنیدنش خالی از لطف نیست: «پیش از ساخت این خانه خدا، اهالی در همان نقطه‌ای که مسجد را ساختند، فرش پهن می‌کردند و نماز را به جماعت اقامه می‌کردند.

آقای تابنده‌نامی بانی این حرکت بود. بعد از مدتی حاج‌آقای جلالی، پیش‌نماز و اولین امام جماعت این محله شد؛ آن‌هم در دورانی که مسجد زمین داشت، اما بنا و سقف و ستونی برایش ساخته نشده بود. اهالی دوست داشتند مسجدی در محله داشته باشند؛ حتی نام مسجد «امام حسن مجتبی (ع)» سر زبان اهالی می‌چرخید.

هرازگاهی آقایان جاجرمی و آذری که هیئت‌امنای مسجدِ ساخته‌نشدۀ محله بودند، از ساکنان وجوهاتی برای ساخت مسجد جمع می‌کردند، اما از آنجا که اهالی آنقدر برخوردار نبودند که بتوانند مسجد بسازند، این مهم خیلی آهسته پیش می‌رفت تا اینکه یک روز آقای تابنده یک‌قبضِ کمک به مسجد را به‌همراه نامه‌ای که با موضوع «کمک برای ساخت مسجد» نوشته بود، به دست آقای کریمی‌نامی، که عازم مکه بود، داد.

حاج آقای تابنده به او گفته بود که این قبض و نامه را ببرد قبرستان بقیع و بگذارد روی مزار امام حسن مجتبی (ع) تا مگر خود آقا گره از این مشکل باز کند. آقای کریمی همۀ آنچه را که به او سپرده بودند، انجام می‌دهد و باز می‌گردد. از قضا نامه و آن قبض می‌رسد به‌دست آقایی کویتی. او نامه را که می‌خواند با آقای تابنده، که شماره‌تلفنش را پایین نامه نوشته بود، تماس می‌گیرد و می‌گوید ثلث مال پدرم را می‌دهم برای ساخت مسجد. این آقای خیّر تا سال ۱۳۷۷، که مسجد افتتاح شد، چندنماینده به ایران فرستاد که بر کار ساخت مسجد نظارت می‌کردند.

حاج آقای تابنده به او گفته بود که این قبض و نامه را ببرد قبرستان بقیع و بگذارد روی مزار امام حسن مجتبی (ع)

 

یک‌مشارکت محلیِ به‌یاد‌ماندنی

ما در محلۀ «نیروی هوایی» خانوار نبودیم، بلکه یک خانوادۀ بزرگ بودیم که در شادی‌ها و غم‌ها شریک یکدیگر می‌شدیم. ازآنجاکه مردان محله با هم همکار بودند، زنانشان هم سریع با هم ارتباط برقرار می‌کردند و در کار‌ها و رتق‌وفتق امور روزانه به همدیگر یاری می‌رساندند.

این همسایه‌داری برای زنان این محله که شوهرانشان ناچار بودند ماه‌ها را دور از خانه و در پایگاه‌ها سپری کنند، قوت‌قلبی بود. به‌طورمثال یکی از مشارکت‌های به‌یادماندنی در محلۀ نیروی هوایی، که هنوز هم یادآور همدلی و همسایه‌داری اهالی این محله است، کاشت درخت بود. به‌گفتۀ مهدی آبسالان در نیمۀ دهۀ شصت اهالی این محله تصمیم می‌گیرند که محله را آباد کنند.

 آن‌ها این کار را با کاشت درخت آغاز می‌کنند: «هرکدام از اهالی که در این محله خانه و سقفی داشتند، یک‌روز به مرکز شهر رفتند و نهال‌های درختی را تهیه کردند و به اینجا آوردند. بعد هم هرکسی جلوِ خانه‌اش چنددرخت کاشت. اگرچه حالا آن مردم نیستند، اما درخت‌هایی را که کاشتند و آب دادند، شاخ‌و‌برگ گرفته و سایه‌سار رهگذران است.». آسفالت‌شدن محله هم یکی از همین مشارکت‌ها بوده که به‌همت ساکنان این خیابان انجام شده است.

 

یادی از دکترضرابی، اولین پزشک محله

حالا که حرف به اینجا کشید، خوب است یادی کنیم از دکتر ضرابی که متخصص اطفال بود. آقای دکتر ضرابی در آن دوره‌ای که هیچ درمانگاه و بیمارستانی حتی در نزدیکی محلۀ ما هم وجود نداشت، پزشک خانوادگی اهالی محله شده بود.

با اینکه مسن بود و رمق جوانی نداشت، اما هروقت از شبانه‌روز که در خانه‌اش را می‌زدی، «بله» می‌گفت و به درد اهالی رسیدگی می‌کرد. خانه‌اش آن‌روز‌ها انتهای محله، که حالا با اسم «نسترن» شناخته می‌شود، قرار داشت. خدا رحمتش کند؛ حالا قریب بیست‌سال است که فوت کرده و از بازماندگانش هم خبری نداریم.

 

ترافیک

پیش از شروع ساخت‌وساز‌ها اینجا یک‌محلۀ دنج و خوش‌آب‌وهوا برای زندگی بود، اما بعد از آن و با‌توجه‌به افتتاح بوستان «خورشید» و بازگشایی بولوار «نماز» و بولوار «صارمی»، این محله هم به یکی از نقاط پرترافیک با آلودگی صوتی فراوان تبدیل شد؛ به‌ویژه دو روز آخر هفته که به‌قول معروف جای سوزن‌انداختن نیست.

 

دکل‌های برق فشارقوی

وجود چنددکل برق فشارقوی، یکی دیگر از مشکلات محلۀ ماست. هرچند می‌گویند فاصلۀ استاندارد تا منازل مسکونی را برای نصب آن رعایت کرده‌اند، اما اهالی از وجود این غول‌های آهنی در محله ناراحتند و تشعشعات آن‌ها را برای سلامتی مضر می‌دانند. علاوه‌براین، وجودشان برای نوجوانان و بچه‌هایی که گاه از سر شیطنت از آن بالا می‌روند، بسیار خطرناک است.

 

ناامنی و سرقت

قدیم اینطور نبود. همه هم‌دیگر را می‌شناختند و اگر غریبه وارد محله می‌شد از نگاه مردم نمی‌افتاد. سرقت و ناامنی دردی است که این سال‌ها گریبانگیر محلۀ ما شده است، درست از وقتی که ساخت‌وساز‌ها گسترش پیدا کرد و آپارتمان‌نشینی در محله شروع شد.

حالا هرکسی پا به محله می‌گذراد، نمی‌دانیم دوست است یا دشمن! چندبار به کلانتری مراجعه کرده‌ایم و آن‌ها هم برای رفع‌ورجوع مشکل، سرقت‌ها را گذاشته‌اند پای افرادی که گذری و معمولا برای کار در ساختمان‌های درحال‌ساخت به این سمت می‌آیند؛ اما این گمانه‌زنی‌ها که دردی را دوا نمی‌کند.

 

* این گزارش چهارشنبه، ۲۶ مهر در شماره ۲۶۵ شهرآرامحله منطقه ۹ چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:44