
مؤسسه خیریه امام رئوف، خانه امید محله رضائیه است
ساختمان قدیمی بهزیستی در بولوار وحدت را همه ساکنان اینجا میشناسند. همه ساکنان و البته چند هزار معلول و مددجو و نیازمندی که سالهای سال است چشم امیدی به این مکان دارند. آن ساختمان اداری قدیمی با معماری قبل از انقلاب جایش را داده است به موسسه خیریه جامع امام رئوف (ع).
خیرانی از همین مکان کوچک نهایت استفاده را کردند و علاوهبر ارائه خدمات توان بخشی زیر نظر بهزیستی، خانه فرزندان بیسرپرست و بدسرپرست گلستان رضا (ع) را نیز در همین مکان ایجاد کردند. آقای حسین عفتپناه، مدیر داخلی مؤسسه کودکان بیسرپرست گلستان رضا (ع) است.
بخش اول: گلستان رضا (ع)
حسینآقا اول از همه سنگهایش را با ما وامیکند. میگوید: «سال گذشته برای گزارش آمدند. بارها تاکید کردم که چهره بچهها در عکسها نیفتد، ولی باز در عکس کاملا مشخص بودند. اینبار لطفا چهرههایشان در عکس نیفتد. زنگ زدم و به همکارتان حسابی گله کردم که چرا آنقدر درخواست کردم و شما دقیقا خلافش را عمل کردید؟»
عذرخواهی کردم و اطمینان دادم که اینبار دیگر پیش نمیآید. حالا عکاسمان میتواند عکاسی کند؟ از راهروی قسمت جلویی که متعلق به موسسه امامرئوف است، رد میشویم تا ابتدا گزارش مرکز نگهداری کودکان را بگیریم. وارد حیاط میشویم و ساختمان را دور میزنیم. پشت ساختمان درِ ورودی محل زندگی و خوابگاه بچههاست. یک جاکفشی بزرگ چندطبقه خودنمایی میکند. جاکفشی پر از کفشهای کوچک پسرانه است. به اضافه دو دروازه آهنی گلکوچک، تور والیبال و...
بیست تا از بچههای خوب شهرمان که به هر علت بیسرپرست یا بدسرپرست هستند، باید با یک کامپیوتری قدیمی تمرین کنند
یک سیستم و ۲۰ نفر
وارد راهرو میشویم. سمت راست، بچهها دوزانو و مرتب روی زمین نشسته اند. آقای عفتپناه ما را به مربی، روانشناس و آشپز بچهها معرفی میکند و بعد برایمان توضیح میدهد که بازسازی اینجا برای اسکان کودکان، بیشتر از ۱۵۰ میلیون تومان هزینه برداشته است.
سمت چپ کارگاه، طلاسازی محقری است که کفپوشش، مشبکهای جذب خاک طلا دارد. گوشه اتاق توسط تخته چوبی از کارگاه جدا شده است. تخته چوبی که بعد مشخص میشود پشت قفسه کتاب است، تعداد کمی کتاب و یک سیستم اینجا را تبدیل به کتابخانه و کارگاه کامپیوتر کرده است.
بیست تا از بچههای خوب شهرمان که به هر علت بیسرپرست یا بدسرپرست هستند، اینجا باید با یک سیستم کامپیوتری قدیمی تمرین کنند. این را مقایسه کنید با کودکان قشر متوسط و مرفه جامعه که تبلت و لپتاپ و... در دستوبالشان فراوان است و هیچ ارزشی برای آن قائل نیستند.
فوتبالیستها روی دیوار
وارد قسمتی میشویم که دو دست کاناپه و صندلی دارد. همگی برمیخیزند و سلام میکنند. با درخواست ما دوباره روی زمین مینشینند. از چهرههای زیبایشان معصومیت میبارد. دورتادور این قسمت از اقامتگاه، چهار اتاق است که به تفکیک سنی برای کودکان ۷ تا ۱۲ سال این مرکز، تقسیمبندی شده است. وارد هر اتاق که میشویم، چند تخت فلزی و پتو، تمیز و مرتب چیده شده است. روی دیوار اتاقها هم برچسبهایی از فوتبالیستهای مطرح دنیا و چند منظره است.
عفتپناه توضیح میدهد که تقریبا ۷ نفر از بچهها بیسرپرست هستند و هیچ اطلاع دقیقی از هویت آنها نیست. اکثر کودکان بیسرپرست از شیرخوارگاه و مراکز نگهداری اطفال به اینجا منتقل شده اند. بقیه کودکان بدسرپرست هستند. صلاحیت نگهداری این کودکان را دادگاه از پدر و مادرشان سلب کرده است و به بهزیستی و سپس به این مکان ارجاع داده شده اند. بین کودکان بدسرپرست هم اکثرشان بهعلت اعتیاد و آزار و اذیت والدینشان به این مرکز منتقل شده اند.
مشکلات مدرسه بچهها
عفتپناه میگوید: بچهها را در مدرسههای اطراف مرکز ثبتنام کرده اند؛ البته هرچه با مدیر و مسئولان مدرسه از یک طرف و خود بچهها از طرف دیگر هماهنگ کنیم، فایده ندارد و بالاخره درز میکند که بچهها بیسرپرست هستند و در این مرکز ساکن. وقتی هم که مشخص میشود، شروع مشکلات است. اکثر خانوادههای دیگر بچهها دوست ندارند فرزندشان با این بچهها حشرونشر کند. تمام تلاشمان این است که طوری بچهها را تربیت و هدایت کنیم که از طرف همکلاسیهایشان پذیرفته بشوند. در گذشته خیلی پیش میآمد که بین بچهها و بقیه درگیری پیش بیاید، ولی درحالحاضر اوضاع خیلی بهتر شده است. این اتفاق دو حالت دارد؛ یا تهمتهایی به بچه میزنند که مشخص نیست خانوادهاش چه کسی است یا از آن طرف بام میافتند و ترحم میکنند.
درمورد رفتوآمد بچهها میپرسم که اگر دلشان بگیرد و بخواهند دوری در کوچه بزنند یا مثلا خوراکی و تنقلاتی از سوپرمارکت بخرند، امکانش هست؟ حسین جواب میدهد: امکانش را نداریم. اگر بچهها بخواهند بیرون بروند، همیشه باید یک مربی همراهشان باشد و این شدنی نیست. علاوه بر این مرکز ما در نقطهای از شهر قرار دارد که امنیت کافی برای رفتوآمد من بزرگسال هم وجود ندارد؛ مثلا نشده است که بنده از همین پنجراه رد شوم و کسی پیشنهاد مخدر و دارو ندهد.
میپرسم شما روبهروی فرماندهی نیروی انتظامی هستید و امنیت ندارید؟ با لبخندی پاسخ میدهد: دقیقا مسئله همین است که با وجود فرماندهی نیروی انتظامی، چرا باید منطقه این مقدار معتاد و موادفروش و... داشته باشد؟
پسربچهها را بیشتر دوست دارم
معصومه افتاده، مربی شیفت صبح بچههاست. چهره گرم و بامحبتش من را به یاد معلم سال اول و سوم دوره دبستانم میاندازد. صبور و مهربان برای بچهها وقت میگذارد و بهشدت دوستش دارند. سه سال است که مربی بچههاست. پیش از این سالها مربی مهد بوده است.
خیلی محکم و بااطمینان میگوید که کار کردن با بچهها برایش لذتبخش است؛ مخصوصا با پسرها. شیفته پسرهاست و شیطنت و انرژیشان را دوست دارد. متولد سال ۴۸ است و خودش دو پسر و یک دختر دارد که دیگر از آبوگل درآمدهاند. میگوید: آن قدر وابسته بچهها شدهام که جمعهها انتظار شنبه را میکشم تا بیایم اینجا و کنارشان باشم.
بچهها هم اینقدر به من لطف دارند که هرچه گیرشان بیاید، برایم میآورند؛ مثلا همین چندوقت پیش یکی از خیران، بچهها را دعوت کرد باغش. آنجا که رفتیم، میرفتند برایم میوه میچیدند و میآوردند میگذاشتند جلویم. کلی از صاحب باغ و خود بچهها خجالت کشیدم. یا یک برس و شانه که یکی از بچهها در مسابقاتی جایزه گرفته بود و به من هدیه کرد. آنها پول یا وسیلهای ندارند، ولی دل بزرگی دارند.
دلبستگی جای خستگی را میگیرد
معصومه رضازاده، دیگر نیروی فعال در این مجموعه، کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی دارد. او برای ما توضیح میدهد که در چنین مراکزی و مراکز شبیه خانواده، حضور روانشناس الزامی است. او هم علاقه خاصی به بچهها و کارش دارد و میگوید: من نه بهعنوان شغل، ولی بهخاطر علاقه شخصی، این محیط و کار را رها نمیکنم. قبل از این در دوره دانشجویی هم در مراکز معلولین ذهنی کار میکردم.
هنوز با بچههای مراکز قبلی در ارتباط هستم. روانشناس بودن در این مراکز، خیلی سخت است، ولی دلبستگی به بچهها جایش را پر میکند. بچههای پذیرش جدید و آنهایی که مشکلات رفتاری دارند، معضلات خاص خودشان را دارند. این مرکز حد میانه کودکی و نوجوانی است و این تغییر روحیه و شرایط بچهها کمی شرایط را سخت میکند.
هزینههای سرسام آور معلولان
زهره امیربیگ، کارشناس مددکاری اجتماعی این موسسه، هم پنج سالی است که در اینجا مشغول کار است. امیربیگ که پیگیر وضعیت خانواده کودکان است، میگوید: تمام رایزنیهای ممکن را میکنیم تا بتوانیم بچهها را به کانون خانواده برگردانیم.
بچههایی که در گذشته شناسنامه نداشتند، با پیگیریهای فراوان حتی اگر قوموخویش دوری از آنها یافت میشد، اسم و فامیلشان را درمیآوردیم و پس از پیگیری ثبت میکردیم. عده دیگر را با رأی دادگاه و مجوز دولت نامگذاری کردیم. موضوع دیگر هزینه نگهداری معلولان در خانوادههاست.
اکثر این خانوادهها علاوهبر سختی نگهداری، هزینههای سرسامآور دارو و لوازم نگهداری و بهداشتی را متحمل میشوند که بدون کمک خیران و مردم امکانپذیر نیست. موردی داشتم که خودش و دخترش معلول بودند. دخترش نیازمند گفتاردرمانی بود، ولی بهعلت هزینه سنگین، روند درمان را رها کرده بودند. از این موارد کم نیست. اینها نباید از جامعه طرد شوند. نباید فراموش شوند.
بخش دوم: مؤسسه مجتمع خدمات بهزیستی غیردولتی
ابراهیم عفتپناه، رئیس سابق بهزیستی مشهد و مدیرعامل موسسه خیریه جامع امامرئوف (ع)، است. او درباره فعالیتها و خدماتی که در این مرکز ارائه میشود، اینگونه توضیح میدهد: موسسه خیریه جامع امامرئوف (ع) در سال ۱۳۸۸ با همت جمعی از خیران، فعالیت خودش را تحت نظارت سازمان بهزیستی آغاز کرده است.
اهداف موسسه ارائه خدمات حمایتی به ایتام، بیسرپرستها و افراد نیازمند است. علاوه بر این حمایت و توانبخشی سالمندان و معلولان و خانوادههایشان را هم در دستورکار دارد. همه این امور با مشارکت سازمانها، خیران و مردم انجام میشود. از قسمت نگهداری کودکان ما دیدن کردید. بخش دیگر موسسه مجتمع خدمات بهزیستی غیردولتی است.
عفتپناه در ادامه توضیحی درباره سازمان بهزیستی و شرح خدمات و وظایفش میدهد و با اشاره به افزایش مستمری افراد تحت پوشش تا سه برابر در سال جدید میگوید: از زمستان ۹۶ مستمری معلولان از ۵۰ هزار تومان در ماه به ۱۵۰ هزار تومان و مستمری خانوادههای بالای ۴ نفر به بیش از ۵۰۰ هزار تومان در ماه افزایش یافته است.
او سپس به توضیح خدمات موسسه در سال گذشته میپردازد و بیان میکند: این موسسه در سال ۹۶ به بیش از هزار معلول و خانوادههایشان خدماتی، چون پرداخت کمکهزینه نگهداری ماهیانه به مبلغ ۲۷۰ میلیون تومان با مساعدت سازمان بهزیستی، کمکهزینه خرید جهیزیه به مبلغ ۹۶ میلیون تومان، پرداخت کمکهای موردی بابت هزینههای زندگی به مبلغ ۷۵ میلیون تومان، توزیع سبد کالا با اقلام برنج و ماکارونی، روغن و گوشت، رب، چای و قند به مبلغ ۸۱ میلیون تومان، تهیه و توزیع البسه و کفش در طول یک سال برای مددجویان به ارزش ۶۵ میلیون تومان داشت.
مردم و خیران، ما را تنها نگذارند
عفتپناه ادامه میدهد: سازمان بهزیستی خیلی درتنگناست. بودجهای که به آنها تعلق میگیرد، فقط خرج اجاره مکان، قبوض مصرفی و حقوق پرسنل میشود و بقیه هزینهها مثل خوردوخوراک و پوشاک و بهداشت را خیران و مشارکتهای مردمی تامین میکنند.
عفتپناه کوچک در پایان از خودش نیز اینگونه میگوید: رشتهام کامپیوتر است و اساسا عاشق کار فنی بودم. مدتی بهعنوان کارمند اداری اینجا مشغول کار شدم و پس از مدتی علاقهای حاصل شد که مجاب شدم در رشته مددکاری ادامه تحصیل دهم. در هر کاری که انجام بدهیم، باید عشق و علاقه باشد. بدون علاقه کار درست انجام نمیشود. قبلا هم گفتم که من جذب این شغل شدم. عفتپناه بزرگ هم در پایان این بازدیدِ ما درخواست میکند که از مردم و خیران بخواهیم آنها را در این مرکز تنها نگذارند و یاریگرشان در حمایت از بچهها باشند.