اینکه یک کلام بگوییم مشهدی هستیم، هم درست است و هم نیست. مشهد هیچگاه فقط یک شهر نبوده است، حتی یک کشور هم نیست؛ بیشتر به یک شاهراه میماند، شاید چهارراه فرهنگها، شاید هم مینیاتوری از ایران.
از سال ۶۱۷ قمری که مشهدِ علی بن موسی الرضا (ع)،«دارالامان» خوانده شد و بسیاری از مردم نوغان و تابران برای نجات جانشان به حریم امام هشتم پناه آورند، تا همین امروز، این شهر همواره پذیرای مهاجران بیشماری بوده است.
هر قوم و گروهی که به مشهد آمده، گوشهای از فرهنگش را بهجا گذاشته و قدری هم از انبوه فرهنگهای این شهر برداشته است. گاه خردهفرهنگ مهاجران در شهر حل شده است و گاه برعکس.
آدمهایی که روزگاری برچسب مهاجر داشتند، طعم غذاها، ادویهها، رنگ لباسها و مرام و مسلکشان را در بقچه با خودشان آوردهاند و با نام مجاور، سخاوتمندانه آن را در گستره کوچه و محلههای شهر پهن کردهاند.
ما بهلطف همین همسایهها در شهرک عربهای مشهد، میتوانیم خرمشهر و آبادان را با همه متعلقاتش ببینیم.
کمی آنطرفتر در تاجرآباد زاهدان و چهارراه رسولی اش با ادویهها و لباسهای رنگارنگش قرار دارد.
گلشهر ما یک کابل کوچک است که قابلی و منتوهایش طعم اصل افغانستان دارد.
ترکهای مهاجری که پیشترها از بادکوبه (باکو)، تبریز و عشقآباد و مرو آمده بودند، باهم بُر خوردند و فرهنگی ترکیمشهدی را پیش چشممان به نمایش گذاشتند.
در هر کجای مشهد که بایستید، حتما میتوانید ردونشانی از کرمانجها و فرهنگشان بیابید.
حالا هرکدامشان شدهاند نماد برههای از زمان یا گسترهای از مکان. بهبهانه نوروز میخواهیم به کوچه و خیابانهای مشهد سفر کنیم و با آدابورسوم نوروزی ایران آشنا شویم؛ آدابی که گرچه میان سی کشور و ۳۰۰ میلیون نفر در کلیات خانهتکانی، چهارشنبهسوری، پهنکردن سفره هفتسین و خیلی چیزهای دیگر مشترک است، بهاندازه همه آدمها، آدابورسوم و خردهفرهنگ دارد.