«غلام محمد کاشانی» معروف به «غلام جان» هیچ وقت نتوانسته مدرسه برود و درسی بخواند. او همه عمرش را کارگری کرده است اما از آنجایی که عاشق قومش و هویت و تاریخش بوده است، توانسته خواندن و نوشتن یاد بگیرد. او عاشق کتاب خواندن است و عاشق اینکه از هر کسی چیزی یاد بگیرد.
او قصه تاریخ قومش را از بزرگان طایفه شنیده و در کتاب ها دنبال کرده است و حالا همه آن تاریخ را با جزئیات دقیقی، می داند. غلام جان، تاریخ زنده کاشانی هاست؛ تاریخ زنده قوم بلوچ که بخشی از آن ها حالا محله ای بزرگ را در حاشیه مشهد شکل داده اند. محله ای که به نام راسته بازارش «تاجرآباد» معروف شده است.
تاجرآباد یک راسته است در محله «قلعه خیابان»؛ می شود حر82. حر، همین خیابانی است که از میدان بار رضوی شروع می شود و می رود به سمت محله های ساختمان و قلعه خیابان. بعد هم که جاده است و می رود تا شهرک رضویه و بعد هم تا سرخس.
قلعه خیابان حالا اسمش شده شهرک شهید باهنر. اینجا بیشتر اهالی، بلوچ ها هستند. راسته تاجرآباد، همه اش مغازه است و مایحتاج مردم آنجا خرید و فروش می شود. البته چون بیشتر اهالی بلوچ هستند، طبیعتا در تاجرآباد اقلامی خرید و فروش می شود که بلوچ ها می خواهند. برای همین است که تاجرآباد، متفاوت از دیگر بازارهاست.
اینجا بیشتر اقلام از زاهدان و پاکستان و آن طرف ها می آید. پارچه ها و لباس ها، همه همان هایی هستند که بلوچ ها استفاده می کنند. پتو، از این هایی که ما دورمان می پیچیم هم هست و انواع کلاه ها. از پکول افغانستانی بگیر تا کلاه بلوچی. سوزن دوزی برای لباس زن ها، اینجا فراوان است. عطر و حنا و چوب مسواک هم خیلی هست.
ما بلوچ ها مرغ زنده بیشتر می خریم. شما مرغ یخ زده می خرید. ما مرغ زنده می خریم و ذبح می کنیم. برای همین چند تا مرغ فروشی هم در تاجرآباد هست که مرغ زنده می فروشند. اقلام دیگر هم هست. مثل همه بازارها. مغازه های تاجرآباد صبح ها هم باز است اما سر شب خیلی شلوغ می شود و چون بیشتر فروشنده ها و مشتری ها بلوچ هستند، دیگر تاجرآباد نیست. بازار زاهدان است.
راسته تاجرآباد، خیلی عمری ندارد. از همان زمانی که این مناطق آباد شد و مردم در آن خانه ساختند، تاجرآباد هم درست شد. مردم مایحتاج می خواستند، مغازه ای باز شد. آن یک مغازه شد دو تا و دو تا ده تا و شد این راسته ای که الان می بینید. اینجا هنوز هم بیشترش، زمین کشاورزی است؛ قدیم تر که همه اش زمین کشاورزی بود.
تاجرآباد عمری ندارد اما مردم بلوچ، از بسیاری قبل از آن، در این منطقه بوده اند. کارگری می کرده اند و کشاورزی. من سال 48 یا 49 که برای اولین بار آمدم به مشهد، تمام این منطقه زمین کشاورزی بود و بیابان. کشت و کار مردم بود. مردم بلوچ اینجا کار می کردند. کشاورزی می کردند، کارگری می کردند اما اینجا خانه ای نبود. خانه ها، در «ساختمان» بود؛ همان محله ای که الان شده «پورسینا». بلوچ ها هم آنجا بودند. صبح می آمدند سرِ زمین ها و کشت و کارها و شب برمی گشتند به ساختمان.
من بچه بودم، ریش نداشتم با خواهرزاده ام که محمدآقا نام داشت از روستای «خواجه احمد» در سیستان، آمدیم مشهد. خدا رحمتش کند، وفات کرده است. ما کار کشاورزی نکردیم البته آشناهایی اینجا داشتیم و گاهی می آمدیم به اینجا. ما در خود مشهد بودیم. در «کوچه چهنو».
آخر کوچه چهنو، یک مرغداری بود؛ مال آقای «طاهر ساختیانچی» ما توی آن مرغداری بودیم. همان جا کار می کردیم و همان جا می خوابیدیم. کارمان جمع کردن تخم مرغ ها بود. روزی پنج تومان هم مزدمان بود. من مشهد را خیلی دوست داشتم اما نتوانستم اینجا بمانم. باید کارگری می کردم. ناف ما را با آوارگی بریده اند...
سال 71 یا 72 بود که رفتم بندر عباس. همان سالی بود که تازه نقشه پالایشگاه نفت را ریخته بودند. روی زمین گچ ریخته بودند و نقشه پالایشگاه را معلوم کرده بودند که کجاها را باید بکَنیم. من اولین کلنگ های آنجا را زده ام. از همان ابتدای کار تا دو سال آنجا بودم و کارگری می کردم. حالا چه کسی یادش است که ما که بودیم و چطور کارگری کردیم آنجا. آب و هوای بندر مریضم کرد. مدتی آمدم مشهد.مدتی رفتم تهران و وقتی برگشتم این بار خانواده را هم آوردم.
مطالعه تاریخ به غلام جان این فرصت را داده تا هر جا قرار است کسی درباره پیشینه قوم بلوچ که حالا همشهری ما در یکی از محلات مشهدند، بداند، او روایتگرشان باشد. راوی قومی که کشانی بوده اند و بازمانده اشکانیان.
قوم کاشانی یا «کشانی» از اقوام بلوچ هستند اما در قلب تاریخ، ریشه دارند. کاشانی ها، همان اشکانی ها هستند. آن ها شاخه ای از پارتی ها بودند که به مرور زمان، اسم هایشان متفاوت شده است. در دوره اشکانی ها امپراتوری روم، یک سانتی متر از خاک ایران را هم نتوانست بگیرد.
آخرین پایتخت اشکانی ها، «آساک» است؛ همین قوچان امروز. از آنجا هفت صد خانوار کوچ می کنند و می روند به منطقه «پنجگور» پاکستان. بخشی از این هفت صد خانوار آنجا می مانند و بخش دیگری از آن ها می روند به منطقه دیگری به نام ««میچکی» نزدیک جایی که الان شهر «کویته» است.
در منطقه ای به نام «داکومل». آنجا جایگزین (ساکن) می شوند. این خانواده ها در آن زمان، چون سرمایه دار بوده اند، خانم هایشان، گردنبندهایی از طلا داشته اند که این ها را همیشه به گردن داشته اند. برای همین، این ها به نام «طوقی» هم یاد می شوند. بعدها در همان منطقه، یکی از اقوام، با قوم «سنجرانی» که در همان منطقه داکومل بوده اند، درگیر می شود و سردار سنجرانی کشته می شود. آنجا به رسم و سنتی که در قوم بلوچ هست، همین قوم کشانی ، انتقام سردار سنجرانی را می گیرد.
رسمی هست در میان بلوچ ها به نام «میارجَل» که طبق آن، باید از مظلومی که به قوم بلوچ پناه آورده، حمایت کرد. حتی به خاطرش خون می دهند تا بتوانند حق مظلوم را برگردانند. به دلیل همین درگیری ها، دِین دار می شوند و سَرافتاد(شرایط اجتماعی زندگی، برایشان سخت می شود) بخشی از آن راهی منطقه «نیمروز» می شوند که حالا در خاک افغانستان است. منطقه ای هست در آنجا به نام «چَخانسور». کشانی ها در چخانسور نیمروز، ساکن می شوند.
پیش از کشانی ها مردمان دیگری در چخانسور بوده اند که کارشان کشت و زراعت بوده است اما کشانی ها خیلی هایشان مال دار و رمه دار بوده اند. با آمدن رمه ها به منطقه، مردم محل، به زحمت می افتند و کشت و کارشان آسیب می بیند. آن ها به کشانی ها می گویند معاش شما، اینجا پهلوی ما، نمی شود. بیایید ما منطقه ای را به شما نشان می دهیم که آب و علف خوبی دارد و برای شما و رمه هایتان مناسب است. مردمان چخانسور، بخشی از کشانی ها را می آورند به منطقه ای که «نیزار هامون» بوده است؛ یعنی همین منطقه زابل.
بله. البته همان موقع هم اقوامی در اطراف هامون بوده اند مثل قوم «سنچولی» و «صیاد» این ها اقوام اصلی آن منطقه بوده اند که کشانی ها هم به آن ها اضافه می شوند. از اینجا دیگر کشانی ها می شوند جزئی از اقوام منطقه سیستان و بلوچستان. قومی که تیره های مختلفش در منطقه وسیعی پراکنده است. از کویته پاکستان تا افغانستان و سیستان و بلوچستان در ایران. اما بیشترین بخش کشانی ها در منطقه زابل در اطراف هامون ساکن هستند. این تاریخ قوم ماست؛ از دوران اشکانی ها تا روزگار امروز.
کاشانی ها همیشه عاشق سرزمین و تاریخشان بوده اند و افتخار می کرده اند به اینکه یکی از شاخه های مردم پارتی و یکی از اقوام ایرانی هستند. همیشه هم در خدمت کشور بوده اند.در زمان نادر افشار، یکی از سردارانش از کاشانی ها بود. به نام «تنگه ای». او در یکی از جنگ ها فتح بزرگی می کند.
نادر، یک آسا(عصا)، یک خروس طلا، یک کلاه و یک اِسپر(سپر) برایش انعامی می دهد. تا همین زمان ما، آن خروس طلا در خانواده آن ها بود. من در زاهدان، خبر شدم(مطلع شدم) و همان جا آن خروس را دیدم که بین آن ها نسل به نسل یادگاری مانده بود.در زمان حکومت «امیر عبدالرحمن»، پادشاه افغانستان که با «ناصرالدین شاه» و «مظفرالدین شاه» و «محمدشاه قاجار» هم دوره بوده، برخی اقوام منطقه، که به سمت پادشاهی افغانستان گرایش داشته اند، به آن حکومت نامه می نویسند که کشانی ها، ایرانی هستند و هر چه هم که در منطقه کویته یا چخانسور بمانند پس یک روز، به اصل خودشان برمی گردند؛ مثل آبی که در کش(جویه) خود می رود. خلاصه دسیسه ای درست می کنند.
از آن طرف کشانی های سیستان و بلوچستان که مطلع می شوند، می آیند به مشهد مقدس و با دیگر سران طوایف بلوچ پیمانی امضا می کنند.طوایف بلوچ در مشهد مقدس، نامه ای را مهر می کنند و می برند به دربار قاجار. تا بلکه شاه قاجار از آن ها در برابر لشکرکشی امیر عبدالرحمن خان، حمایت کند.امیر عبدالرحمن خان لشکرکشی می کند و نایب بنیاد خان و دیگر سران بلوچ، متحد می شوند در برابر لشکرکشی حکومت وقت افغانستان.
آن ها در منطقه «تنگ دین محمد» درگیر می شوند و بلوچ ها رشادت جانانه ای می کنند تا آب و خاکشان به دست دشمن نیفتد. نایب بنیادخان، آنجا کشته می شود. دو پسرش «پکیرخان» و «اکبرخان» دستگیر می شوند و آن ها را می برند به آمو زندان. پکیر خان در زندان می میرد و متباقی(باقی مانده ها) را می برند به سرحدات شوروی که آن وقت به آن روس می گفتند. می برند به آنجا که نتوانند به منطقه برگردند.
بعدها آن ها در منطقه نفر و رابطه پیدا می کنند و از آمودریا رد می شوند و از خاک روس، خودشان را به مشهد می رسانند و از اینجا می روند به زابل و سیستان. می گویند موقعی که می خواسته اند از آمو، رد بشوند، چون نمی خواسته اند قایقی بگیرند که مبادا، قصدشان معلوم بشود، مشک هایی را می گیرند و باد می کنند و آن ها را می بندند به هم. بعد با همان مشک ها از آمو، رد می شوند .روستای «خواجه احمد» در سیستان بازمانده همان زمان خان کشانی و نایب بنیاد کشانی است. قبر نایب بنیاد کشانی هم همان جاست.
بله. جد من در منطقه «قرقری» می ماند. جایی هست که به آن «ریگ دلدار» می گویند و «شِلّه شادی خان». همان شله را جد بزرگ من کار کرده که به اسم خودش هم مانده است. اگر در منطقه قرقری و «گم شاد» پرسان کنید(بپرسید)، شله شادی خان معروف است. پدران ما آنجا گذاره کرده اند اما ما شهر به شهر و ده به ده و روستا به روستا کار کرده ایم تا روزِ امروز....
قوم کشانی، جنگجو نیستند. صلح طلب اند. بدخواه کسی نیستند. کینه توز نیستند. برای بزرگان خود، برای بزرگان دیگر اقوام، برای علما، برای شیخ و مشایخ احترام خاصی قائل هستند. کشانی ها اهل شعر و شاعری هم بوده اند و کسانی را داشته اند که قصه های قوم بلوچ را به شعر می گفته اند. خب البته کتابی از آن ها نمانده است اما شعرهایشان بین مردم هست.
بعضی از مشهدیها به کوچه حر 82 محله شهید باهنر، میگویند «بازار کراچی»، برخی میگویند «چهارراه رسولیدوم» و عدهای هم آن را به نام «چابهار مشهد» میشناسند. به نظر میرسد تلاش شده در تمامی این اسامی از تکنینکهایی جذب گردشگر استفاده شود، با این حال هیچ کدام به اندازه نامی که امروز به آن مشهور است به دل نمینشیند؛ تاجرآباد، بهشت رنگهاست، یک دنیای رنگین کمانی...
این خیابان پر رنگ و لعاب یک تکه از بلوچستان است در قلب مشهد، درست مثل «مجتمع شهید بهشتی» یا «شهرک عربها» که نمایندهای از خوزستان است در دل مشهد و «شلوغبازار» گلشهر که انگار شعبهای از افغانستان است در مشهد
مشهدی که در گذشته چهارراه فرهنگها بوده و اقوام بسیاری را در طول زمان در خود جای داده، امروز به یک ظرفیت بزرگ برای گردشگری تبدیل شده است. چنانکه میتوان با صرف زمان کوتاهی به گوشه و کنار کشور سفر کرد.
حر 82؛ یک خیابان باریک و بلند است که در ظاهر شبیه بسیاری از دیگر خیابانهای مشهد است. شکل و ظاهر خانههای این کوچه، از ورود به یک بافت فرسوده حکایت میکند که مردمانش با مشکلات بسیاری دست به گریباناند. از وصل نبودن به شبکه اگو و جاری بودن روانآبها در میانه کوچه گرفته تا خاکی بودن برخی معابر...
اما کافی است وارد یک مغازه بشوید تا معنای بهشت رنگین کمانی را درک کنید. فرق نمیکند مغازه کفش فروشی باشد یا پارچه یا حتی قاب تلفن همراه؛ همه چیز غرق در رنگ است.
علاقه مردم بلوچ به رنگها ستودنی است؛ درد و رنج زندگی باعث نشده دنیای مردم بلوچ سیاه و سفید شود، هنوز روحیه و قلب این مردم شاد و رنگارنگ است.
قیمتهای هیجان انگیز و ارزان پارچههای سوزندوزی بلوچی باعث شده علاوه بر محلیها، مشهدیهای زیادی این بازار را برای خرید انتخاب کنند.