کد خبر: ۳۴۶۶
۲۱ شهريور ۱۴۰۱ - ۰۰:۰۰

تماشای گنج آسمان از نگاه فاطمه گنجی

گاهی بعضی‌ها می‌گفتند این عکس‌های سیاه که چیزی ندارد و من نقطه‌های‌ریزی را در عکس نشان می‌دادم که ستاره یا سیاره‌ای بودند. بعد از پایان دوره چهارساله دانشگاه، برای تدریس به مدرسه‌ای شبانه‌روزی در روستای کهلا منتقل شدم، روستایی در مرز قزوین و زنجان که روزهای آن زود شب می‌شد و من هم از خدا خواسته با دانش‌آموزان به رصد آسمان می‌نشستم. گاهی خانواده‌ها هم می‌آمدند و علاقه زیادی به این موضوع داشتند. اولین کاری که در این مدرسه کردم راه انداختن یک گروه نجومی بود. در هر دوره‌ای به نوعی ارتباطم با نجوم را حفظ کرده‌ام.

نگاهش همیشه به آن بالا بوده‌ است به آسمان. به آنجایی که پدرش از کودکی با انگشت اشاره به او نشان می‌داده و یکی‌یکی با سرانگشت صورت‌های فلکی را برایش به تصویر می‌کشیده‌است، تصویری که آتش عشق به آسمان را در جان او می‌اندازد و سال‌ها فکر می‌کند چطور می‌تواند از زمین در آن دورها زندگی کند تا اینکه بالاخره راهش را پیدا می‌کند.

 

پدرم من را عاشق کرد

فاطمه گنجی متولد فصل درو گندم‌های سال 55 است. او 15 مرداد در شهر ابهر به دنیا آمده و از همان دوران کودکی، بذر عشق به آسمان و افلاک در دلش کاشته شده‌است. «موقع درو گندم، در شهری کوچک بین قزوین و زنجان، در شهری به نام ابهر به دنیا آمدم. از همان بچگی پدرم با دست ستاره‌ها را به من نشان می‌داد و صورت فلکی دب اکبر را که شبیه به یک بادبادک بود برایم روی آسمان می‌کشید. 

این شد که از همان دوران آتش عشق به آسمان و کشف آنچه در دوردست است و ما آن را نمی‎‌بینم به جانم افتاد. البته احساس می‌کنم این حس برای خیلی‌ها وجود دارد و آسمان به علت در دسترس و قابل لمس نبودن برای همه ما جذاب است. بعد از آن، آشنایی علمی من با نجوم به واسطه دبیر جغرافی‌ام بود. از شاگردزرنگ‌هایی بودم که میز اول می‌نشینند. 

یک روز کتاب «نجوم به زبان ساده» را در دست او دیدم و برایم سؤال بود که چه کتابی است. فامیل معلمم خانم قزوینی بود. البته الان هم هنوز بعد از چهل سال با هم در ارتباط هستیم و درباره نجوم صحبت و تبادل نظر می‌کنیم. کتاب را که خواندم، آتش نهفته درونم شعله‌ور شد. بعد از آن، همه کتاب‌های نجومی که در کتابخانه نزدیک مدرسه بود به امانت گرفتم و همه آن‌ها را هم خواندم. 

پدرم با دست ستاره‌ها را به من نشان می‌داد و صورت فلکی دب اکبر را که شبیه به یک بادبادک بود برایم روی آسمان می‌کشید

بسیار علاقه‌مند به نجوم شده‌بودم و خانم قزوینی که این علاقه را می‌دید، به من کمک می‌کرد. با هم صورت‌های فلکی را در آسمان پیدا می‌کردیم و بعدازظهرها در آسمان مصنوعی، آن‌ها را مرور می‌کردیم. آن‌قدر به این موضوع علاقه داشتم که هم‌کلاسی‌هایم را هم به این تماشا دعوت می‌کردم و در نهایت، اتاق نجوم را راه‌ انداختیم.»

 

به خانم نجومی معروف بودم

او با مطالعه در دوران دبیرستان به شناخت علم نجوم ادامه می‌دهد و آنجا که وقت انتخاب رشته و رفتن به دانشگاه می‌شود، به دنبال رشته‌ای مرتبط با علاقه‌اش می‌گردد. «به آسمان خیلی علاقه داشتم. عظمت خداوند در آسمان نمودی خاص و عجیب دارد. ابدیت و حجم بی‌نهایتی از آفرینش در آسمان است و این موضوع برای من همیشه جذاب است. شعله‌ای است در درونم که پدر خدابیامرزم روشن کرد. هرچند در دوره‌ای کم شد، همیشه روشن بود و تداوم پیدا کرد و در هر دوره‌ای به شکلی خود را در زندگی من نشان داد.»

بعد از دوران دبیرستان برای دانشگاه تنها رشته‌ای که می‌توانست انتخاب کند که با نجوم در ارتباط باشد دبیری فیزیک بود. دانشگاه قزوین قبول شد و از همان بدو ورود به دانشگاه به دنبال این بود که ببیند دانشگاه چه امکانات نجومی‌ای دارد. یک تلسکوپ بزرگ و یک رصدخانه داشتند که هیچ استفاده‌ای از آن نمی‌شد. آن‌قدر پیگیری کرد تا بالاخره رصدخانه راه افتاد و برنامه‌های نجومی شکل گرفت. 

«پیش از آن هم دانشگاه یک تلسکوپ کوچک داشت که آن را به امانت گرفته‌ بودم و برنامه‌های رصد برگزار می‌کردم. در خوابگاه و دانشگاه به بچه‌ها صورت‌های فلکی را نشان می‌دادم. آن‌قدر در این موضوع همت داشتم که بین بچه‌ها به خانم نجومی معروف شده‌بودم. بچه‌ها هم تمایل داشتند و ترم سوم دانشگاه که بودم، برای رصد خورشیدگرفتگی سال 74 یک برنامه سفر به بیرجند گذاشتم و از قزوین برای رصد خورشیدگرفتگی تا بیرجند آمدیم. 

در خوابگاه و دانشگاه به بچه‌ها صورت‌های فلکی را نشان می‌دادم. آن‌قدر در این موضوع همت داشتم که بین بچه‌ها به خانم نجومی معروف شده‌بودم

زمان دانشجویی برنامه‌های جمعی نجومی زیاد داشتیم. همان سال اولین گردهمایی نجوم دانشجویان کشور را راه‌انداختیم و از حضور استادان بزرگی مانند پرفسور سقوطی، دکتر نصیری قیداری، دکتر ریاضی و دیگر بزرگان بهره بردیم. بهار سال بعد برای علاقه‌مندان به نجوم بهار خاصی بود زیرا دو دنباله‌دار در آسمان دیده‌شد. لحظه دیدن این دنباله‌دارها هیجان‌انگیزترین لحظه زندگی من بود. یک‌چهارم آسمان را گرفته‌بود و پدیده‌ای تکرارنشدنی بود. یک دنباله‌دار دیگر همان ایام در آسمان ایران دیده شد. این دو پدیده هیل‌باپ و هاکوته‌که نام داشتند.»

 

ماجرای عکس‌های سیاه

آن‌قدر به نجوم علاقه‌مند می‌شود که عکاسی از آسمان را هم شروع می‌کند، عکس‌هایی که از نظر خیلی‌ها چیزی برای دیدن ندارد ولی از نظر او پر از شگفتی‌های آسمان است. «آن سال‌ها یک دوربین زنیت گرفته‌بودم که با آن عکاسی نجومی می‌کردم. آن زمان از دوربین‌های حرفه‌ای به حساب می‌آمد که روی آن انواع لنز می‌گذاشتم و عکاسی می‌کردم. 

گاهی بعضی‌ها می‌گفتند این عکس‌های سیاه که چیزی ندارد و من نقطه‌های‌ریزی را در عکس نشان می‌دادم که ستاره یا سیاره‌ای بودند. بعد از پایان دوره چهارساله دانشگاه، برای تدریس به مدرسه‌ای شبانه‌روزی در روستای کهلا منتقل شدم، روستایی در مرز قزوین و زنجان که روزهای آن زود شب می‌شد و من هم از خدا خواسته با دانش‌آموزان به رصد آسمان می‌نشستم. گاهی خانواده‌ها هم می‌آمدند و علاقه زیادی به این موضوع داشتند. اولین کاری که در این مدرسه کردم راه انداختن یک گروه نجومی بود. در هر دوره‌ای به نوعی ارتباطم با نجوم را حفظ کرده‌ام.»

از سال 71 مجله‌های نجوم را جمع کرده و همه را خوانده‌است. همیشه اطلاعاتش به‌روز بوده است. «می‌خواستم شعله‌ای که در درونم روشن شده است درون دیگر بچه‌ها هم روشن کنم که البته در برخی‌ها واقعا روشن شد. از شاگردانم کسانی هستند که دکترای نجوم گرفته‌اند و الان داخل از کشور و خارج از کشور در کانادا و آلمان مشغول به تدریس هستند.»

 

مادری برایم مهم‌تر بود

در ادامه مسیر زندگی، با هم‌کلاسی خود ازدواج می‌کند، مردی که از علاقه او به نجوم خبر دارد. «سال 80 ازدواج کردم. همسرم از هم‌دانشگاهی‌ها و از هم‌کلاسی‌هایم بود که از علاقه من به نجوم خبر داشت. برای همین، همیشه مشوق و عامل پیشرفتم بود و هیچ‌وقت مانع کارهایم نشد. چون کارمند شرکت برق بود، تجربه زندگی در شهرهای مختلف را داشتیم. خاطرم هست که سال 85 که تازه مادر شده‌بودم، برای دبیران فیزیک کاشمر برنامه رصد گذاشتم. 

سه سال در این شهر ساکن بودیم. زمان رصد، در تاریکی بین کوه‌ها، ناگهان متوجه شدم پسرم جیغ و داد می‌کند و آرام نمی‌گیرد. پیگیر که شدم، متوجه شدم در تاریکی شب، همسرم روی دریچه لانه مورچه‌های درشت ایستاده ‌بوده و مورچه‌ها به جان بچه افتاده بودند. همان‌جا برنامه رصد را به یکی از همکارانم واگذار کردم و به خانه برگشتیم. از آن به بعد، چون مادری برایم مهم‌تر بود، برنامه رصد را کنار گذاشتم و بیشتر به دنبال برنامه‌های علمی و ترویج این علم در نمایشگاه‌ها و همایش‌ها بودم. همان سال یک برنامه در کاشمر برگزار کردیم. 

از انجمن نجوم مشهد هم در این برنامه دعوت کردیم و شروع آشنایی من با انجمن مشهد از همان سال‌ها بود. آن زمان در اوایل دهه 80 اوج درخشش نجوم آماتوری در ایران بود و گروه‌های مختلف زیادی در این زمینه تشکیل و راه‌اندازی شد. بعد از آشنایی با انجمن نجوم، متوجه شدم که سازه‌های نجومی مانند برج کشمر در روستایی به نام علی‌آباد در نزدیکی بردسکن هست که مشابه برج رادکان است. سال 84 بود که با حضور مهندس آرین که درباره این برج تحقیق و مطالعه کرده بود همایشی برای دبیران فیزیک ناحیه کاشمر برگزار کردیم. 

هم‌زمان در جلسات انجمن نجوم که پنجشنبه آخر هر ماه تشکیل می‌شد شرکت می‌کردم. خانواده همسرم مشهد بودند و هر پنجشنبه که برنامه بود، خودم را به آن می‌رساندم. البته تا جایی که می‌دانم انجمن نجوم مشهد از سال 80 شکل گرفته‌است ولی من از سال 84 به آن پیوستم.»

 

چشم‌هایم از حدقه بیرون زد

او فعالیت‌های نجومی خود را در شهرهای دیگری مانند قاین، نیشابور و قوچان ادامه می‌دهد و در همه این شهرها آثاری از علاقه خود به نجوم باقی می‌گذارد. «تا سال 92 که به مشهد آمدیم، در شهرهای دیگری مانند قاین، نیشابور و قوچان هم فعالیت‌های نجومی داشتم. یک دبیر فیزیک بودم که همیشه در کنار کارش فعالیت‌های نجومی انجام می‌داد. گذشت تا اینکه حدود سال 89 انجمن نجوم به محل جدیدی آمد. 

اسم مکان جدید دبیرستان هیئت امنایی حسین فاتح بود که الان دبیرستان فرزانگان5 شده‌است. تا در مدرسه باز شد، مانند این استیکرها چشم‌هایم از حدقه بیرون زد! از شدت شگفتی دهانم باز مانده بود. اولین چیزی که با دیدن این فضا از ذهنم گذشت این بود که یعنی می‌شود یک روز من در این مدرسه تدریس کنم. آرزوی دور از ذهنی بود زیرا انتقالی به مشهد آن هم ناحیه6 خیلی سخت انجام می‌شد. آن سال‌ها در قوچان در مدارس سمپاد تدریس می‌کردم و این تنها نقطه امیدم بود. 

از لطف خدا، سرگروه فیزیک استان اعلام کرده‌بود یک دبیر فیزیک که فعالیت نجومی داشته‌باشد برای مدرسه مشهد می‌خواهند و قسمت شد که ابر و باد و مه و خورشید و فلک همه دست در دست هم دادند و به مدرسه‌ای که آرزوی آن را داشتم آمدم. این مدرسه که به همت خیر مدرسه‌ساز آقای آرین ساخته‌ شده‌بود سه ویژگی خاص نجومی خاص داشت. دروازه مدرسه بلندترین ساعت آفتابی ایران است. 

گنبد آرین واقع در مدرسه ساعت خورشیدی و ساعت ستاره‌ای است و نکته دیگر رصدخانه است که تلسکوپی چهارده‌اینچی دارد. اینجا برای من آن‌قدر جذاب است که امیدوارم تا پایان خدمت و بازنشستگی در این مدرسه که مورد علاقه‌ام است بمانم.»

 

زودتر از خود تهرانی‌ها دانشگاه بودم

خانم گنجی پس از سال‌ها تدریس در علم فیزیک و فعالیت نجومی، با وجود نوزده سال فاصله زیاد تحصیلی بین گرفتن مدرک لیسانس و فوق‌لیسانس، به دنبال ادامه تحصیل در رشته‌ای مرتبط‌تر با علاقه خود می‌رود. «قبل از اینکه به مشهد منتقل شوم، زمانی که قوچان بودم، با خودم می‌گفتم همه‌چیز زندگی‌ام تکمیل است و الان وقت آن است که ادامه تحصیل بدهم. می‌خواستم رشته‌ای بخوانم که با آتش دلم هم‌سو باشد. دنبال رشته‌های خاص بودم. 

گشتم تا اینکه رشته تاریخ علم گرایش نجوم را در دانشگاه تهران پیدا کردم. خود خودش بود ولی فقط دانشگاه تهران این رشته را داشت. آن‌قدر به این رشته علاقه داشتم که با وجود نوزده سال فاصله بین لیسانس و فوق‌لیسانس با رتبه تک رقمی قبول شدم اما این قبولی مصادف شد با انتقال من به مشهد. مهر سال 92 با رتبه 8 دانشگاه تهران قبول شدم. این قبولی به علت مطالعات زیادی بود که داشتم. این رشته واقعا همان رشته‌ای بود که می‌خواستم ولی یک فشار شدید روی من بود که باید هم به مدرسه می‌رسیدم هم سر کلاس‌های دانشگاه حاضر می‌شدم. 

آن‌قدر زود می‌رسیدم که در نمازخانه راه‌آهن می‌ماندم تا آفتاب بزند و راهی دانشگاه شوم

شنبه تا دوشنبه مدرسه می‌رفتم. دوشنبه بعدازظهر سوار قطار می‌شدم و می‌رفتم تهران. آن‌قدر زود می‌رسیدم که در نمازخانه راه‌آهن می‌ماندم تا آفتاب بزند و راهی دانشگاه شوم. ساعت 7 زودتر از خود تهرانی‌ها دم دانشگاه بودم. باز چهارشنبه عصر بلیت برگشت داشتم. پنجشنبه صبح که می‌رسیدم، آن‌قدر وقت داشتم که یک دوش بگیرم و مدرسه بروم. با همه این سختی‌ها شاگرد اول دانشگاه هم بودم. این‌ها در کنار وظایف مادری و همسری‌ام بود که باید به آن‌ها هم توجه می‌کردم.»

 

رصد بهترین خاطره من

پدیده‌های نجومی و نوع نگاه افراد مختلف به آن‌ها همیشه برای خانم گنجی جذاب بوده است. بهترین خاطرات او از برنامه‌های رصدی است که برای گروه‌های مختلف برگزار کرده‌است. «همه پدیده‌های نجومی برای من جالب و جذاب هستند. برخی‌ به سرعت عبور می‌کنند و برخی در حال تکرارند. با وجود این، هیچ وقت تکراری نمی‌شوند. پدیده‌هایی مثل خورشید و ماه‌گرفتگی برایم از پدیده‌های هیجان‌انگیز هستند. نوع نگاه افراد و ذوق آن‌ها به دیدن پدیده‌ها هم برایم جالب است. مثلا در یکی از برنامه‌های رصد زهره، یکی از بچه‌ها را برای دیدن سیاره زهره بلند کرده‌بودم. 

با دیدن ظاهر سیاره و کمربند دور آن، گفت چه گوگولی است! این نگاه برایم بسیار جالب بود. اینکه خانواده‌ها برای رصدها حضور حداکثری دارند و حتی بچه‌های کوچک خانواده را هم می‌آورند، برایم لذت‌بخش است و مدام آتش عشقی که پدر خدابیارزم در دلم روشن کرده است شعله‌ور می‌کند.»

این بانوی نجومی که تنها دو سال از خدمتش در آموزش و پرورش باقی مانده‌است، با تداوم عضویت در انجمن نجوم مشهد، قصد ادامه مسیر خود در حوزه علم نجوم و ترویج آن را دارد، علمی که گواه از قدرت خداوند است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44