کد خبر: ۲۹۰
۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰
در سال 86توسط دوست شاعرم «حامد علیزاده» به انجمن ادبی استاد مرحوم «محمد قهرمان» راه پیدا کردم. هر هفته سه‌شنبه به انجمن می‌رفتم و عضو ثابت انجمن ادبی فاخر بودم و برای شاعران خراسانی ساز می‌نواختم.» از جمله شاعرانی که او در این انجمن با آن‌ها آشنا شده است می‌توان به «رضا افضلی»، «حسین جبروتی»، «حبیب‌ا... بیگناه»، «علی باقرزاده»، «غلامرضا شکوهی»، «استاد حسن لاهوتی» و...نام برد.

«موسیقی یکی از هنرهایی‌ست که ماهیت خود را از طبیعت الهام گرفته است و چون انسان خود جزئی از همین طبیعت است به طور فطری گرایش فراوانی به این هنر دارد. به همین دلیل در تمام جوامع بشری موسیقی الهام گرفته از آداب و رسوم و فرهنگ هر ملتی است. موسیقی تلاش دارد، دردها و رنج‌ها را در زیباترین شکل با نغمه‌ها و آواها بیان کند. ایران سرزمین غنی‌ترین نغمه‌ها و آواهاست و از پیشینه‌ای بسیار کهن در تاریخ و فرهنگ و تمدن بشری برخوردار است. پس موسیقی ایران زمین گنجینه‌ای گران‌قدر است که از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود. این وظیفه یک مدرس و هنرمند است که این میراث ارزشمند را به آیندگان به آموزش بدهد.»

این بخشی از صحبت‌های مهدی کهیازی است که دو دهه در زمینه موسیقی دستگاهی به نوازندگی پرداخته است. او آواز را هم دنبال می‌کند، در کنار این فعالیت‌هایش آموزش تار هم برای علاقه‌مندان دارد. این هنرمند در کلاس‌ درس استادهای بزرگی همانند «لطفی» و «ساکت» آموزش دیده و امروز تجربه‌های خودش را در اختیار هنرجویانی می‌گذارد که تشنه فراگیری این ساز سنتی ایرانی هستند. او به همراه گروه «سرشک» در فستیوال بلغارستان شرکت کرده است و توانسته پنج دیپلم افتخار و یک مدال طلا را به دست بیاورد. علاوه بر این او و گروهش در سه دوره جشنواره موسیقی فجر هم شرکت کرده و مقام به دست آورده است. گپ‌و گفت ما با مهدی کهیازی را بخوانید تا با راهی که برای رسیدن به موفقیت پیموده است بیشتر آشنا شوید.
 

حفظ تصنیف از 5سالگی

مهدی کهیازی متولد 62است. پدرش از افسران نیروهوایی بوده و چند سالی است به رحمت خدا رفته. کودکی مهدی در محله نیروهوایی یا نوزده بهمن فعلی گذشته است. 17سال پیش از این محله به رضاشهر آمده‌اند. کهیازی در خانواده‌ای بزرگ شده است که در آن هنر ریشه دارد. او می‌گوید: «پدربزرگم ساربان بود. صدای خوبی داشت و نی می‌نواخت. پدرم هم گاهی در عالم خودش می‌خواند و البته این خواندن‌ها زیاد نبود.» اما آشنایی او با ساز و آواز به دوران کودکی‌اش ارتباط دارد. پدر و برادرهای مهدی موسیقی ایرانی را گوش می‌کردند و این امر سبب می‌شود تا گوش این کودک با موسیقی فاخر ایرانی آشنا شود. این هنرمند در این زمینه توضیح می‌دهد: «برادر بزرگ‌تری دارم که به موسیقی علاقه دارد. 5سال داشتم که برادرم کاست «نوا» مرکب‌خوانی استاد شجریان و کاست «بی‌قرار» شهرام ناظری را به خانه آورد. تصنیف‌های این دو کاست را در همان پنج‌سالگی حفظ کرده بودم و برای همه می‌خواندم.» این خواندن فقط در محیط خانه و برای خانواده نبوده، بلکه مهدی در جمع‌های فامیل هم این تصنیف‌ها را می‌خوانده است. شاید بتوان این علاقه به آواز و هنر را همان ارث معنوی پدربزرگ دانست.

 

آموزشگاه‌های موسیقی دهه 60 انگشت‌شمار بود

پدر و مادرش پی به استعداد پسرشان در زمینه هنر برده بودند. اما در دهه 60و70آنقدر فضا برای هنر و هنرمندان وجود نداشته است که مهدی نوجوان بتواند به دنبال استعدادش برود. او توضیح می‌دهد: «در آن دوران آموزشگاهی وجود نداشت که بتوانم مراجعه کنم و تعلیم ببینم. آموزش موسیقی در مشهد به چند نفر محدود بود. به عبارتی آن‌قدر تعداد این افراد که آموزش موسیقی می‌دادند کم بود که می‌توان آن‌ها را به‌راحتی شمارد. در دهه 60آواز و آموزش موسیقی و به طور کلی‌ هنر، آن‌قدر کار متداولی نبود.» با تمام استعدادی که مهدی داشته، اما به دلیل اینکه آموزشگاهی دردسترسش نبوده است نتوانسته توانایی‌اش را در این زمینه به فعل تبدیل کند.

 

هنر می‌تواند شغل باشد؟

او کارش را در این زمینه شروع کرد، اما در ابتدا خانواده با کارش موافق نبودند و به او توصیه می‌کردند که با جدیت‌ بیشتری درسش را ادامه بدهد. این هنرمند بااستعداد در این زمینه می‌گوید: «خانواده‌ام با هنر و اینکه آواز بخوانم یا تار را دنبال کنم هیچ مخالفتی نداشتند. برعکس آن‌ها طرفدار موسیقی خوب و ارزشمند هستند. آن‌ها بیشتر از این جنبه که هنر کار اصلی‌ام باشد مخالف بودند. زیرا تصور می‌کردند که هنر نمی‌تواند شغل آینده‌ام باشد.» این مخالفت چندان دوام نمی‌آورد هنگامی که عزم راسخ مهدی را می‌بینند. آن‌ها به مرور درک می‌کنند که هنر هم می‌تواند شغل آینده پسرشان باشد.

 

ادبیات و موسیقی مکمل هستند

زیاد شنیده‌ایم افرادی که به ورزش یا هنر می‌پردازند از درس و مدرسه‌شان عقب می‌مانند. اما مهدی نظری مخالف این را دارد و می‌گوید: «به هیچ وجه هنر مرا از درس و ادامه تحصیل باز نداشت. بلکه هنر و درسم در راستای یکدیگر بودند. در دبیرستان علوم انسانی خواندم و برای تحصیل در دانشگاه رشته ادبیات را انتخاب کردم. به عبارتی انتخاب تحصیلات جدای از هنر نبوده است. در تمام طول تحصیلم با عشق و علاقه فراوان درس خواندم. در ادبیات علاقه خودم را دنبال کردم به عبارتی درس خواندنم جنبه نمره گرفتن نداشت. درس‌ها را با عشق و علاقه می‌خواندم. درس‌ها را با گوش جانم می‌شنیدم.» ادبیات را در راستای هنرش می‌داند. او معتقد است ادبیات و موسیقی مکمل هستند. کهیازی در صحبت‌هایش اشاره می‌کند که شعر و موسیقی ایرانی در نقاطی با هم یکی می‌شوند. او در این زمینه می‌گوید: «نمی‌توان گفت موسیقی ایرانی با شعر آمیخته است در حقیقت گاهی این دو با هم یکی می‌شوند. شعر و موسیقی در هم تنیده‌اند».

 

آواز در کنار تار

مهدی آواز را با امیر برزگر شروع کرد و به دنبال راهنمایی‌های او با سایر استادها از جمله رضایی آشنا می‌شود و برای تعلیم دیدن و درس گرفتن بیشتر به کلاس‌های رضایی می‌رود. این هنرمند توضیح می‌دهد: «سال‌ 77بود که با استاد غلامرضا رضایی آشنا شدم و قبل از اینکه از مشهد به تهران مهاجرت کند یک سال با این استاد آواز کار کردم.» رضایی پس از مهاجرت به تهران ابتدا هر دو هفته به مشهد می‌آمده تا به هنرجویانش درس بدهد اما پس از مدتی به طور کامل کلاس‌های مشهد را لغو می‌کند. کهیازی می‌گوید: «در همین سال بود که سه‌تار نوازی را با مرحوم «شاپور دلشادی» شروع کردم. مرحوم دلشادی هنرمند خوش‌ذوقی بود، او هم مانند برزگر مکتب ندیده بود و سه تار را به‌طور خودآموز یاد گرفته بود. شش جلسه‌ای پیش او رفتم و اصول اولیه را آموزش دیدم.» بعد از دلشادی با «محمود اسکندری» آشنا می‌شود و از او مشق سه‌تار می‌گیرد و یک سال بعد تار را شروع می‌کند.

 

هدیه گرفتن سه‌تار مرا برای آموزش وسوسه کرد

کهیازی انتخاب ساز تار و سه‌تار را به دوران کودکی‌اش و اینکه خانواده به موسیقی ایرانی گوش می‌دادند نسبت می‌دهد. مهدی در همان دوران کودکی صدای جادوی تار را می‌شنود و تحت تأثیرش قرار می‌گیرد، اما در عالم کودکی نمی‌دانسته چطور می‌تواند به دنبال نواختن ساز باشد. او می‌گوید: «صدای تار در همه این سال‌ها در گوشم بود و تار را بی‌هیچ تردیدی انتخاب کردم.» حال که گذشته‌اش را مرور می‌کند به سه‌تار هدیه‌ای که برادرش به خانه آورده بود می‌‌رسد درباره این خاطره‌اش توضیح می‌دهد: «برادرم دوستی به نام «صادق هورزاده» دارد. هورزاده کارگاهی در محله آب‌وبرق داشت و ساز می‌ساخت. او سه‌تاری به برادرم هدیه داده بود. بارها در دوران کودکی تلاش کردم که صدایی از این ساز در بیاورم، اما نمی‌توانستم.» سه‌تار این مهمان جدید او را بیشتر از قبل وسوسه می‌کند تا برای آموزش پیگیری کند. آواز را تنها همان یک سال ادامه می‌دهد و بعد از آن بیشتر به دنبال نوازندگی تار می‌رود.

 

مکتب‌خانه استاد لطفی

این نوازنده تار مدت کوتاهی را هم پیش «مازیار شاهی» نوازندگی کار می‌کند. تا اینکه سال 83 هم‌زمان با دانشجویی‌اش به کلاس‌های استاد کیوان ساکت می‌رود. مسافت طولانی بین تهران و مشهد سبب می‌شود که او نتواند دائم در کلاس‌های استاد ساکت شرکت کند. با آنکه کلاس‌ها را به‌طور پراکنده شرکت کرده اما درس‌های بسیاری از آن کلاس‌ها آموخته است. همچنین او سال 85به کلاس‌های استاد لطفی می‌رود، اما باز هم همان مسئله دانشجو بودن سبب می‌شود تا او نتواند در این کلاس‌ها حضور پیدا کند. او می‌گوید: «این حسرت همواره همراهم بود که نتوانستم در این کلاس‌ها شرکت کنم. سال 89درسم را تمام کرده بودم که به کلاس‌‌های استاد لطفی رفتم. این دوره از آموزش‌هایم تا سال 92ادامه داشت. در مکتب‌خانه میرزاعبدا...، بخش مهمی از ردیف میرزا عبدا... را با استاد لطفی تمرین کردم.» ناگفته نماند که او برای رفتن به کلاس‌های موسیقی آزمونی داده بود و بعد از قبولی در این آزمون بوده که مجوز حضور در کلاس‌ها را می‌گیرد.

 

نگاهی جدید به موسیقی

کهیازی به تجربه‌های جدیدش در کلاس‌هایی که رفته اشاره می‌کند و اینکه نگاه او به موسیقی بسیار تغییر کرده است. او می‌گوید: «به طور مسلم هنگامی که محیط عوض می‌شود نگاه به موسیقی تغییر می‌کند. با انسان‌های جدیدی آشنا می‌شوی و سبک تازه‌ای از موسیقی را می‌بینی که در شهر خودت مرسوم نبوده است. بالأخره همه این‌ها تأثیر می‌گذارد. پیش از اینکه در کلاس‌های استاد لطفی شرکت کنم، دیدگاهم به ردیف و موسیقی ایرانی خیلی متفاوت بود، زیرا تا آن زمان معلم ردیف‌دان ندیده بودم. آن زمان متوجه شدم از آنچه به عنوان ردیف موسیقی دستگاهی تدریس می‌شود تنها اسکلتی باقی مانده و جانی در آن نمانده است.

این موضوع نیز تنها به این دلیل است که معلم‌ها مکتب ندیده‌اند و ردیف را با استاد ردیف‌دان کار نکرده‌اند. استاد لطفی در کلاس‌هایشان مبانی زیباشناسی ردیف را آموزش می‌دادند و این دریچه‌ای تازه‌ بود که این استاد بزرگ بر روی من باز کردند.از سال 89 تا 91 که ایشان بیمار شدند این کلاس‌ها ادامه داشت اما بعد به دلیل اوج گرفتن بیماری کلاس‌ها تعطیل شد. بعد از آن بود که دیگر نتوانستم از محضر این استاد استفاده کنم.» این دنیای جدید خواه ناخواه روی خط فکری‌اش تأثیر داشته است. این تغییرها را در تدریس و آموزشش به هنرجویانش هم منتقل ‌کرده است.

 

برخی هنرمندان در شهر خودشان هم اجرا ندارند

کهیازی می‌گوید: «سال82بود که اجرای کنسرت را شروع کردم. اولین کنسرتم را با گروه «طوبی» به سرپرستی گروه اسکندری در شهر بجنورد به مدت دو شب برگزار کردیم. سال بعد در مشهد برنامه‌ای داشتیم. سال 86 با گروه فارابی به همراه استاد ساکت در نیشابور کنسرتی برگزار کردیم.» این اجراها هر چند محدود، اما در شهرهای مختلف برگزار شده است. او اشاره می‌کند که برخی هنرمندان در شهرستان‌ها حتی در شهرستان خودشان یک اجرا هم نداشته‌اند. او از سال 86با گروه «سرشک» که سرپرستی‌اش را یحیی علوی به عهده دارد اجرای برنامه‌ها را ادامه می‌دهد.

 

با سرشک تا جشنواره فجر

فعالیت‌هایش را با گروه سرشک ادامه می‌دهد تا سال92 که به همراه این گروه برای اجرای جشنواره موسیقی فجر می‌رود. در آن سال‌ها جشنواره به‌طور رقابتی برگزار می‌شده است. او درباره تجربه حضور در این جشنواره می‌گوید: «در آن جشنواره به عنوان نوازنده در گروه سرشک نوازندگی می‌کردم. آن سال به همراه گروه توانستیم مقام اول جشنواره را به دست بیاوریم.» بعد از اینکه علوی سرپرست گروه سرشک به تهران مهاجرت می‌کند او با گروه «خیام» به سرپرستی «صمد برقی» آشنا می‌شود. از سال 96تا به امروز با گروه موسیقی خیام همکاری‌اش ادامه دارد. او به همراه این گروه دو اجرای موفق در تهران داشته است. در سال97 و 98به اتفاق گروه خیام در مشهد هم دو اجرا داشتند. کهیازی درباره موفقیت‌هایی که همراه این گروه کسب کرده توضیح می‌دهد: «در این دو سال در جشنواره موسیقی فجر به همراه این گروه شرکت کردم و اجرایی در تهران هم داشتیم.»

 

فرصتی برای معرفی موسیقی ایران به دنیا

کهیازی در کنار تمام دستاوردها و موفقیت‌های داخلی که در این سال‌ها به دست آورده به همراه گروه سرشک در دو فستیوال خارج از کشور هم شرکت داشته است. او در این زمینه برایمان توضیح می‌دهد: «سال 93 با گروه سرشک در فستیوال فولکلور بلغارستان شرکت کردم. در این دوره گروه توانست پنج دیپلم افتخار و مدال طلا در یکی از شاخه‌های فستیوال کسب کند.» در این فستیوال حدود 30کشور شرکت کرده‌اند. بازه زمانی یک هفته‌ای فرصت خوبی بوده که این نوازنده تار و گروهشان بتوانند تعاملی با موسیقی‌های کشورهای دیگر داشته باشند و با آن آشنا شوند، از سوی دیگر هم موسیقی کشورمان را به دنیا عرضه کنند. علاوه بر این او اجرایی در امارات داشته است که به‌صورت تک‌نوازی بوده و در باکو آذربایجان هم همراه گروه «تیلسان» اجرا داشته است.

 

بیشتر درآمد نوازندگان از تدریس است

در این سال‌ها کهیازی هم آموزش می‌دیده و هم آنچه را فراگرفته به هنرجویان آموزش داده است. او در این زمینه توضیح می‌دهد: «از همان سال 85که به کلاس‌های استاد ساکت می‌رفتم در مشهد تدریس هم داشتم. از آنجایی‌که خیلی برای تدریس اشتیاقی نداشتم تنها افرادی را که از سوی دوستان و آشنایان معرفی می‌شدند آموزش می‌دادم و تبلیغاتی هم در این زمینه نداشتم.» کهیازی از سال90 در آموزشگاه‌های مختلفی مشغول به تدریس است.

او معتقد است آن‌هایی که برای فراگیری موسیقی اقدام می‌کنند هیچ آینده‌ای برای کارشان نمی‌بینند. زیرا فضایی برای ارائه کارهایشان وجود ندارد. تنها یک شانس برای افرادی که موسیقی کار می‌کنند وجود دارد و آن هم اینکه بتوانند وارد دانشکده موسیقی بشوند و آن را بدین شکل دنبال کنند. او معتقد است این افراد هم به‌جز تدریس نمی‌توانند کار دیگری انجام بدهند. کهیازی در این باره می‌گوید: «اجرا تنها برای افراد کمی درآمدزاست و بیشتر هنرمندان از راه تدریس روزگار می‌گذرانند. اجرای هنرمندان بسیار محدود است و نوازنده در شهر خودش هم گاهی اجرایی نداشته است.» او اشاره می‌کند هنرجویی که در آموزشگاه تعلیم می‌بیند هیچ مشخص نیست آنچه آموزش می‌بیند قرار است کجا اجرا کند.

 

تولید موسیقی قسطی شده!

کهیازی درباره نوازندگی به نکته‌ای اشاره می‌کند: «سال‌هاست که موسیقی‌دان‌های ما تدریس می‌کنند و پول تدریس را صرف ضبط آثارشان کرده و آن‌ها را به مردم ارائه می‌کنند. آثار هنرمندان در این سال‌ها تنها با هزینه شخصی خودشان تولید شده است. ما کار برای تولید داریم، اثر هنری فاخر برای تولید داریم، اما حامی برای تولید وجود ندارد که به هنرمند بگوید. برخی نوزانده‌های ما گاه حاضرند هیچ دستمزدی نگیرند در مقابل آثارشان ارائه شود. متأسفانه این حداقل هم وجود ندارد و یک نوازنده باید با فراهم کردن وام و قرض گرفتن کارش را ضبط و تولید کند. نوازنده ایرانی هیچ چشمداشت مالی هم از آثار تولیدی‌اش ندارد. به عبارتی کار آن‌ها یک کار جوششی است که خود آهنگ‌سازان و نوازندگان انجام می‌دهند. از سویی نهادهایی مانند صدا و سیما خوراک هنری خود را از همین منابع تأمین می‌کنند بدون اینکه از هنرمند حمایتی داشته باشند. این موضوع هم بدین دلیل است که تولید موسیقی خواهانی ندارد.» علاوه بر این موضوع دیگری که سبب گله هنرمندان می‌شود، نبودن حق کپی‌رایت و انتشار آثاری است که برای تولید آن‌ها بسیار زحمت کشیده شده، اما به راحتی از طریق اینترنت دردسترس همه است. بدین شکل تمام تلاش‌های هنرمند در کوتاه‌ترین زمان ممکن از بین می‌رود.

 

همکاری با شاعران بزرگ مشهدی

او برای صدا وسیما کارهای بسیاری را به عنوان نوازنده تار ضبط کرده است. در چند برنامه به عنوان نوزانده تیتراژ برنامه و تیتراژ سریال بوده و یا به عنوان نوازنده با خواننده همکاری داشته است. اما خودش آثاری دارد که هنوز آن‌ها را منتشر نکرده است. او در این باره می‌گوید: «آثاری دارم که آن‌ها را ضبط کرده‌ام، اما به همان دلایلی که گفتم تا امروز تصمیمی برای انتشار آن‌ها نداشته‌ام.» کهیازی یکی از سعادت‌های خودش را ارتباط با شاعران بزرگ خراسانی می‌داند و اینکه از این راه در شناخت شعر و دانش ادبی بسیار استفاده کرده است.

او اشاره می‌کند: «در سال 86توسط دوست شاعرم «حامد علیزاده» به انجمن ادبی استاد مرحوم «محمد قهرمان» راه پیدا کردم. هر هفته سه‌شنبه به انجمن می‌رفتم و عضو ثابت انجمن ادبی فاخر بودم و برای شاعران خراسانی ساز می‌نواختم.» از جمله شاعرانی که او در این انجمن با آن‌ها آشنا شده است می‌توان به «رضا افضلی»، «حسین جبروتی»، «حبیب‌ا... بیگناه»، «علی باقرزاده»، «غلامرضا شکوهی»، «استاد حسن لاهوتی» و...نام برد. او درباره ارتباط دوستانه‌اش با مرحوم استاد قهرمان می‌گوید: «در زمان حیات استاد قهرمان به‌دلیل هم‌نشینی مستمر با این استاد جادوان‌یاد دو قطعه موسیقی را به خدمت ایشان ارائه کردم تا بر رویش شعر بگذارد. استاد هم تعدادی از اشعارشان را به من دادند تا روی آن‌ها موسیقی بگذارم و این‌کار را انجام دادم.» آن چنان که خودش می‌گوید برخی از آن‌ها را ضبط کرده ولی به دلایلی که پیش از این بیان کرد، منتشرشان نکرده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44