همسایههای دلگرمکننده در دروی
سابقه آشنایی همسایههای کوچه «چهاردهمعصوم۳۱» در محله دروی، چیزی است در حد و اندازه سن و سالشان. آنها، متولد یا بزرگشده همین کوچهپسکوچهها هستند و دلشان غنج میرود برای قدیمهایی که امکانات محله، حداقل ممکن بود، اما همسایهها آنقدر همراه و خونگرم بودند که جای تمام نداشتهها را پر میکرد و کمبودها، کسی را آزار نمیداد. انبوه ساختوسازها در دهههای اخیر و تغییر فرهنگ اهالی، در راه و رسم همسایههای خوشنام این کوچه، تغییری ایجاد نکرده است و آنها با حفظ خوبیهای گذشتهشان با هم معاشرت میکنند.
پدرشهید بودن، برازنده محمدآقاست
همسایهها، محمد سالاری را نهفقط به واسطه رفتار نیک خودش، بلکه به پدر مرحومش میشناسند که سالها، پیشنماز مسجد جامع دروی بود. تاسوعای سال۹۵ که محمود، فرزند محمدآقا، در جبهه مقاومت با داعشیها به شهادت رسید، افتخار پدر شهیدبودن به فهرست دلایل خوشنامی آقای سالاری اضافه شد.
او در روزهایی که کرونا، همسایههای خیابان چهاردهمعصوم (ع) و دیگر کوچههای محله دروی را یکی پس از دیگری، درگیر و خانه نشین میکرد، با رفقای جهادیاش کم نگذاشت در رسیدگی به بیمارانی که عیادتکننده و رسیدگیکنندهای نداشتند.
میگوید: با همه مساجد و هیئتهای محله، ارتباط دارم و هر کاری از دستم بربیاید، برای رفع مشکلات مردم انجام میدهم. مشکلی که یک سال است با کمک هممحلهایها درحال پیگیری از استانداری و فرمانداری هستیم، موقوفههای خاص است که جلو پیشرفت دروی را گرفته و تا حل آن، دست از پیگیری برنمیداریم.
شناخت دقیق نیازمندان محله
از سالاری میخواهیم یکی از همسایههای خوب خود را معرفی کند. او حسین بیابانی را نشانمان میدهد و میگوید: آقای بیابانی، همهچیز تمام است و از همسایه خوببودن، هیچ کم ندارد. من او را پنجاهسالی هست که میشناسم؛ از وقتی که یک کودک ششهفتساله بود. حواسش به همسایههای نیازمندش هست و ما هم در هیئت اباعبدالله (ع)، اگر کمکی به دستمان برسد، برای رساندن به دست نیازمند واقعی از آقای بیابانی کمک میگیریم.
اگر کمکی به دستمان برسد، برای رساندن به دست نیازمند واقعی از آقای بیابانی کمک میگیریم
دلیل شناخت کامل بیابانی از نیازمندان کوچه و محله را اینطور میشنویم: دهدوازدهسالی هست که در خیریه حضرتزهرا (س) فعالیت میکنم. دفتر خیریه، کنار رستورانم است. در محله دروی و کنار وظایفم در شورای اجتماعی، سعی میکنم امورات هیئت متوسلین به حضرت زهرا (س) و خیریه را هم پیش ببرم. هرچند بیابانی، پنجمین دهه از عمر خود را سپری میکند، برای معرفی همسایه خوب، بهجای انتخاب از میان هموسالان خود، نام محمد ناصری را میآورد که جوانی دههشصتی است.
همسایه، مثل خانواده
«آقای ناصری را از بچگی میشناسم. بچهای کاری بود و وقتی خانواده یا همسایهها از او درخواستی داشتند، نه نمیگفت و هنوز هم نمیگوید. هرجا نیاز به حمایت مالی از یک کار خیر باشد، پیشقدم است، چه برای دروی، چه برای فلان روستای دور افتاده.» منظور بیابانی از روستای دورافتاده، آبکمه، از توابع شهرستان کلات است که ناصری، دهیاری آن را برعهده دارد و درحال ساخت مسجدی در آن است که براثر سیل، تخریب شده است.
او با وجود سکونت در کوچه چهاردهمعصوم۳۱ و مشغلههای کاری در زمینه برقکشی ساختمان، خیرخواهانه، امور دهیاری روستا را هم تقبل کرده است و برای رفع محرومیت از آن تلاش میکند. میگوید: همسایهها مثل خانوادهات هستند. اگر خوب و همدل باشند، حس آرامش و امنیت داری. همسایهداری، به اندازه دورانی که بچه بودم نیست، اما من رابطه دوستانهام را با همسایههای خوبم حفظ کردهام، درست مثل قدیمها.
* این گزارش یکشنبه ۲ آذرماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۴۰ شهرآرامحله منطقه ۳ و ۴ چاپ شده است.
