کد خبر: ۱۳۴۹۸
۱۱ آذر ۱۴۰۴ - ۱۵:۰۰
رضا شریعتی کمانچه‌نواز چیره‌دستی است

رضا شریعتی کمانچه‌نواز چیره‌دستی است

رضا شریعتی موسیقی را از سال ۱۳۸۲ به‌طور حرفه‌ای با ساز ویولن و در کنار استاد صمد برقی شروع کرده، بعدش سراغ ساز کمانچه رفته و در محضر اساتیدی مثل روزبه اسدیان و اردشیر کامکار بوده است.

مهدي آخرتي | دل دادن به صدای فلوت باد، سکوت در برابر شرشر آبشار، دل دادن به آواز پرندگان، خوابیدن با آهنگ لالایی مادران، غژوغژ صندلی گهواره‌ای و گوش دادن به «الهه ناز» استاد بنان همه و همه می‌گوید: موسیقی در خون ماست. آن‌قدر به موسیقی خو گرفته‌ایم که حتی در سوگواری‌هایمان با طنین‌های حزن‌انگیز گریه می‌کنیم.

در بین ما ایرانی‌ها موسیقی اصیل دارای اهمیتی خاص است و موسیقی‌دان‌ها و نوازندگان ارزش زیادی دارند. متاسفانه با توجه به رواج موسیقی‌های مبتذل و بی‌پایه واساس در بین عده‌ای ازجوانان، لزوم شناخت موسیقی اصیل مهم‌تر به نظر می‌رسد، برای همین امروز زنگ این آموزشگاه موسیقی را می‌زنم، در که باز می‌شود می‌روم و کنار رضا شریعتی می‌نشینم تا با او صحبت کنم.

رضا شریعتی متولد سال۱۳۶۶ و ساکن محله آزادشهر مشهد است که موسیقی را از سال ۱۳۸۲ به‌طور حرفه‌ای با ساز ویولن و در کنار استاد صمد برقی شروع کرده، بعد از چند سال آموختن ویولن به سراغ ساز کمانچه رفته و در محضر اساتیدی مثل روزبه اسدیان و اردشیر کامکار بوده است. حالا خودش استاد شده و هنرجو‌یان زیادی هم دارد. هر چند روز‌های آخر سربازی‌اش را پشت سر می‌گذارد، اما اصلا خستگی خدمت در چهره‌اش دیده نمی‌شود، با متانت صحبت می‌کند و گرم لبخند می‌زند.

به ۱۱۸ زنگ می‌زدم تا آموزشگاه موسیقی پیدا کنم! 

شریعتی می‌گوید: «یادش به‌خیر! در دوران تحصیلم عضویت در گروه سرود مدرسه مرا به موسیقی علاقه‌مند کرد، آن روز‌ها خانه‌مان در مرکز شهر بود و آموزشگاه موسیقی در نزدیکی ما وجود نداشت، برای همین هر روز به ۱۱۸ زنگ می‌زدم تا شماره یک آموزشگاه نزدیک به محل خانه‌مان را بگیرم اما همیشه تیرم به سنگ می‌خورد و آموزشگاهی پیدا نمی‌شد.

نفسی تازه می‌کند و ادامه می‌دهد: بعد‌ها خانه‌مان را عوض کردیم و به این سمت شهر آمدیم. یک روز که در پارک ملت قدم می‌زدم مجتمع امام‌رضا(ع) را دیدم که یک کلاس آموزش موسیقی داشت، در آن کلاس ثبت‌نام کردم و فعالیت من در زمینه موسیقی به طور جدی از‌‌ همان روز شروع شد.

 

بدون پشتیبانی خانواده به هیچ‌جا نمی‌رسیدم

وقتی حرف خانه و خانواده به‌میان می‌آید نوازنده خوش‌ذوق محله‌مان با اطمینان بیشتری صحبت می‌کند: پدر و مادرم در پیشرفت من بسیار مؤثر بودند. از تأمین هزینه کلاس‌ها و ساز‌ها گرفته تا ایجاد محیطی مناسب در خانه برای تمرین و تشویق من به ادامه موسیقی، حتی برادربزرگ‌ترم که با سبک موسیقی من موافق نبود هم تشویقم می‌کرد. بی‌رودربایستی بگویم: اگر پشتیبانی خانواده‌ام نبود در موسیقی هیچ پیشرفتی نمی‌کردم. در اینجا لازم می‌دانم که از خانواده‌ام تشکر کنم.

 

فقط اختلاف سلیقه داریم

شریعتی به عنوان یک هنرمند ارتباط خوبی با مردم دارد و این‌طور توضیح می‌دهد: شايد در جامعه ما مردم به صورت غیرحرفه‌ای با موسیقی سرو کار داشته باشند و فقط اسم یکی دو نوع از سازها را شنیده باشند اما ذاتا با موسیقی آشنا هستند و به آن علاقه دارند، برای همین به نوازنده‌ها و موسیقی‌دان‌ها احترام می‌گذراند. من هم همیشه به مردم احترام می‌گذارم و آن‌ها را دوست دارم. لبخندی می‌زند و می‌گوید: راستش اختلاف ما نوازنده‌ها با بعضی از افراد جامعه فقط اختلاف سلیقه در موسیقی است چون همه به‌طور ذاتی به ساز و موسیقی علاقه داریم و این اختلاف سلیقه تاثیری در روابطمان ندارد.

 

رضا شریعتی کمانچه‌نواز چیره‌دستی است

 

هنر، ذهن را برای درس خواندن باز می‌کند

رضا شریعتی عقیده دارد موسیقی برایش انگیزه‌ای بوده تا بتواند به مسائل دیگر برسد، درس و دانشگاه را مثال می‌زند و می‌گوید: من همراه با تحصیل در دانشگاه به موسیقی هم می‌پرداختم. بعضی‌ها فکر می‌کنند اگر به یک کار هنری مثل موسیقی بپردازند از درس و زندگی عقب می‌مانند، اما این‌طور نیست. من به این نتیجه رسیده‌ام که هنر، ذهن را برای درس خواندن باز می‌کند. او حرفش را این‌طور ادامه می‌دهد: اوقات فراغت بهترین وقت برای تمرین هنر است، بیشتر ما اوقات فراغت زیادی داریم که می‌توانیم از آن‌ها به خوبی استفاده کنیم.

من به این نتیجه رسیده‌ام که هنر، ذهن را برای درس خواندن باز می‌کند

 

علم معلم یا قدرت ارتباط؟ 

کمانچه‌نواز جوان ما به نوعی معلم است و تدریس هم می‌کند، برای همین می‌خواهم نظر اورا در مورد خصوصیات یک معلم بدانم و او نظرش را چنین بیان می‌کند: به نظر من ارتباط معلم با شاگرد مهم‌تر از علم اوست، من مدرسانی را دیده‌ام که علم زیادی دارند اما نمی‌توانند آن را به شاگرد انتقال دهند. او از ارتباطش با هنرجو‌ها راضی است: من همیشه سعی می‌کنم با هنرجو به‌گونه‌ای برخورد کنم که بحث شاگرد و استادی در میان نباشد و فضا بیشتر رفاقتی باشد، هرچند همیشه در حال آموختن هستم و خودم را استاد نمی‌دانم، زیرا اگر کسی فکر کند که استاد شده دیگر چیزی یاد نمی‌گیرد.

 

حرف آخر

خاطره خاصی را به یاد نمی‌آورد، فقط از اساتیدش یادی می‌کند و می‌گوید هر کجا هستند خدا نگهدارشان باشد که خیلی بر گردن من حق دارند. لبی‌تر می‌کند و می‌گوید: حرف آخرم این است: هنرمندان باید بدانند که به نوعی الگوی دیگران هستند، پس باید منش، رفتار و شیوه زندگی‌شان طوری باشد که بر دیگران تاثیر مثبتی بگذارد؛ از شیوه لباس پوشیدنشان گرفته تا حرف زدنشان. یک هنرجو منتظر رضا شریعتی است نمی‌خواهم بیش از این منتظر بماند، از اتاق بیرون می‌روم، به هنرجو سلام می‌کنم و از رضا شریعتی خداحافظی می‌کنم.

 

*این گزارش پنج شنبه، ۳۰ اذر ۹۱ در شماره ۳۵ شهرآرامحله منطقه ۱۱ چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:04
03:44