کد خبر: ۵۲۵۹
۲۵ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۱:۰۰

قوشمه‌؛ ساز سوزناک کرمانج‌هاست

علی اکبر بهار می‌گوید: قوشمه موسیقی سوزناکی است، صدایی شبیه روایت تاریخ که لابه‌لای آن هق‌هق گریه به گوش می‌رسد.

استخوان بال جسد تلف شده عقاب را از قسمت کتف در می‌آورند، بالا و پایین آن را می‌زنند، سپس دو سر استخوان را خالی می‌کنند و مغز آن را در‌می‌آورند. حالا نوبت به سوراخ‌های روی ساز می‌رسد که با چاقو خالی می‌شود؛ دو رشته نی که درکنار هم قرار دارند و با دمیدن هنرمند به صدا در‌می‌آیند. نام این ساز بادی محلی شمال خراسان، «قوشمه» است.

قصه امروز ما روایت ساز و سوز هنرمندی است که از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مدرک درجه‌یک هنری دریافت کرده است. امروز و در این ساعت، علی‌اکبر بهاری در فضای جلوخان آرامگاه فردوسی نشسته است و انگشتانش را روی استخوان تراش‌خورده می‌کشد.

سر ساز را با زبان و آب دهانش کمی خیس می‌کند تا کوک شود. چشمانش را می‌بندد و در آن می‌دمد؛ حالا این نوای قوشمه است که فضا را پر می‌کند. محلی‌ها دورش جمع می‌شوند تا آوا و نوا‌های ماندگار و اصیل کرمانجی را بشنوند. موسیقی سوزناکی است، صدایی شبیه روایت تاریخ که لابه‌لای آن هق‌هق گریه به گوش می‌رسد.


نوای زندگی عشایری

لباسی قرمز به تن دارد و زیر سایه درختان جلوخان فردوسی نشسته است. لباسش، از سربند گرفته تا چاروق چرمی پایش، همگی اصالت قوم کرمانج را فریاد می‌زند. آقا علی‌اکبر با هر بار دمیدن در قوشمه، بدنش را هم می‌چرخاند. گویی او لحظه‌ای به دشت‌های وسیع و آسمان پر‌ستاره روستای ظلم‌آباد سبزوار، محل تولدش، برمی‌گردد؛ ۶۵‌سال پیش در آنجا به دنیا آمده است، هر‌چند به گفته خودش تاریخ ثبت تولدش دقیق نیست.

می‌گوید که زمان ورود مأمور سجل به روستایشان، او تاریخ تولد همه بچه‌ها را در یک روز و سال ثبت کرد و رفت. آقاعلی‌اکبر اولین‌بار قوشمه و سرنا را در کوه‌ها و دامنه‌های ظلم‌آباد و کلیدر نیشابور نواخت؛ ساز‌هایی بادی که نفس زیاد و تبحر در نفس‌گیری می‌خواهد. او به‌خوبی این اصول را از اجداد و پدرش آموخته است و این روز‌ها به هنرجویانش می‌آموزد.

پدرش، دامداری اهل ایل توپکانلو بوده است که هر‌سال بین کوه‌های ظلم‌آباد و کلیدر نیشابور ییلاق-قشلاق می‌کردند. بیش‌از بیست‌خانوار شتر‌ها را بار می‌زدند و از این دامنه به دامنه دیگر می‌رفتند. حضور در طبیعت و انس‌گرفتن با آن، از آن‌ها انسان‌هایی صبور، باگذشت و مهربان ساخته است.

 

پای صحبت قوشمه‌نواز محله فردوسی

 

قوشمه‌نوازی یواشکی!

۹ سال داشته است که یک نی از دوتای ساز قوشمه را بر‌می‌دارد و از چادر‌ها خارج می‌شود و به سمت دشت می‌رود و به تقلید از پدر شروع به نواختن می‌کند. وقتی کمی ماهر شد، سراغ قوشمه پدر که از دو استخوان بال عقاب درست شده بود، رفت و با آن تمرین کرد. صدا به دلش نشست و بعد از آن، کار را جدی‌تر ادامه داد.

یک بار در دوازده‌سالگی، پدر و یکی از دوستانش آرام به‌سمت او آمدند و به صدای سازش گوش سپردند. نواختنش که تمام شد، تازه سایه پدر را دیده و متوجه حضور آن‌ها شده بود. پدر و دوستش او را تشویق کردند و به او گفتند «دیگر نیازی نیست که بیرون از چادر تمرین کنی.» آقا علی‌اکبر می‌گوید: پدر تعجب کرده بود و می‌گفت «دیگر خودت استاد بزرگی هستی و باید کنار خودمان تمرین کنی و از هیچ‌کس هم خجالت نکشی.»

 

نوازنده جشن‌‎های عروسی

از آن دوران خاطرات زیبایی دارد؛ مثلا اینکه با همان سن کم از روستا‌های اطراف می‌آمدند و او را برای ساز‌زدن در مجالس عروسی می‌بردند. آقا علی‌اکبر می‌گوید: عروسی‌های آن زمان با امروز فرق داشت و قبل از رسیدن به روستا از فاصله چند‌متری شروع به نواختن می‌کردیم.

مرحوم برادرم، اصغر بهاری، اول صدای دهل را درمی‌آورد و بعد من با قوشمه همراهی‌اش می‌کردم. صدای قوشمه که بلند می‌شد، زن و مرد، پیر و جوان، با اسپند به استقبال ما می‌آمدند و تا حیاط خانه عروس همراه ما بودند. یادم می‌آید که یک‌بار به خانه که رسیدیم، پدر عروس از من پرسید «تو آقا علی‌اکبر پسر مَمیش هستی؟» من هم گفتم «بله.» گفت «آوازه قوشمه‌نوازی‌ات تا روستا‌های اطراف هم آمده است؛ باید به‌تن‌هایی برای ما قوشمه و سرنا بزنی.»

تماشای هنر پدر

درباره عروسی و مجالس قدیم صحبت می‌کند؛ مجالسی که در آن‌ها بیشتر سرنا‌نوازی می‌کرده است. سرنا را برمی‌دارد و کمی می‌نوازد. موسیقی سریال روزی روزگاری را به خاطر ما می‌آورد.

درباره سرنانوازی می‌گوید: عروسی‌های آن زمان مثل امروز نبود و نوازندگان روستایی با آهنگ‌های سنتی که برگرفته از فرهنگ و سنت‌ها بود، به مجالس شور و هیجان می‌دادند و همه را دور هم جمع می‌کردند. ضمن اینکه آهنگ‌ها هم هر‌کدام برای خود، قصه و داستانی داشت. قوشمه و سرنا ساز‌های اصلی هستند که می‌نوازم. البته دهل وکمانچه را هم چند‌سال بعد یاد گرفتم.

بعد از آن مجلس، برای مجالس بزرگ‌تر هم از من دعوت کردند. در مجلسی وقتی تک‌نوازی قوشمه را شروع کردم، اهالی دورم جمع شدند و گفتند که او استاد خوبی داشته است و این مهارت را از پدرش دارد. همه درست می‌گفتند؛ پدر هیچ‌وقت توضیح نمی‌داد، فقط هر بار که در چادر ساز می‌زد، خوب به دست‌ها و گلویش نگاه می‌کردم و می‌دیدم چقدر ماهرانه با گلویش نفس‌گردانی می‌کند و با مهارت دست‌ها را روی ساز حرکت
می‌دهد.

پای صحبت قوشمه‌نواز محله فردوسی

 

نوای سرزندگی ساز

سازهایش داستان و قصه‌هایی می‌نوازد که به اصالت قومشان بر‌می‌گردد. نوازندگان کرمانجی داستان سوز و گداز عشق و جنگ‌هایی را که سینه‌به‌سینه برایشان نقل شده است، می‌نوازند. برای آن‌ها موسیقی جنبه درمانی هم دارد. آقا علی‌اکبر یکی از خاطرات پدرش را که به رحمت خدا رفته است، تعریف می‌کند و اینکه چطور یکی از بچه‌های روستا که در بستر بیماری افتاده بود، بعد از شنیدن صدای قوشمه از جا بلند شد.

او می‌گوید: پدرم همراه یکی از اهالی روستا‌های اطراف به آنجا رفت و به یکی از نزدیکان سر زد و دید پسرش در بستر بیماری است و شش‌ماه می‌شود که از جایش تکان نخورده است. از پدر پسر اجازه گرفت تا برای او قوشمه بنوازد.

لحظات اول پسر کمی خودش را تکان داده و بعد از چند دقیقه در جایش نشسته بود. ۱۰ دقیقه از ساز زدن پدر نگذشته بود که پسر بلند شده و راه رفته بود. موسیقی برای من نیز همین‌طور است؛ اگر هر روز سری به سازهایم نزنم و با آن‌ها قطعه‌ای ننوازم، حالم خراب است. اگر هر روز هم ساز دست نگیرم، یک‌روز‌در‌میان ساز می‌زنم تا دلم زنده شود.

 

صدای استخوان تراش‌خورده

درباره ساز قوشمه صحبت می‌کند که سازی ظریف و حدود بیست‌سانتی‌متری است. معمولا نوازندگان این ساز آن را با بال عقاب درست می‌کنند. آقا علی‌اکبر می‌گوید: استخوان بال جسد تلف‌شده عقاب را از قسمت کتف او در‌می‌آورم و بال و پایین آن را می‌زنم؛ بعد دو سر استخوان را خالی می‌کنم و مغز آن را در‌می‌آورم. سوراخ روی ساز را با چاقو خالی می‌کنم که خیلی هم زمان می‌برد.

همه پیشنهاد می‌کنند که با دریل این کار را انجام دهم، اما سرعت مته زیاد است و با یک لحظه غفلت ممکن است استخوان بشکند و همه زحماتم بر باد رود. قوشمه معمولا هفت سوراخ دارد که یک اکتاو موسیقی است، اما قوشمه‌های پنج و شش‌سوراخه هم داریم.

نفس‌گردانی ماهرانه سرنانواز

سرنا، اما شبیه شیپور است با اندازه‌ای کوچک‌تر. کمی از قوشمه بلندتر است و با چوب درست می‌شود. آقا علی‌اکبر می‌گوید: قمیش یعنی لبه این ساز را با آب دهان کوک می‌کنیم و بعد لب‌ها را روی قسمت لب‌گیر می‌گذاریم که گرد است و جنس آن از صدف یا پلاستیک است؛ بعد هم در آن می‌دمیم. روی دسته این ساز معمولا شش، هفت یا هشت‌سوراخ دارد. سرنا قبلا از شاخ حیوانات درست می‌شد و بعد که نوازنده‌ها حرفه‌ای‌تر شدند، آن را از چوب درختانی همچون زردآلو، عناب و توت درست کردند.

طبق گفته‌هایش، برای نواختن این دو ساز باید نفس زیادی داشت؛ نوازندگان حرفه‌ای به نفس‌گردانی می‌پردازند که کار بسیار مشکلی است. آقا علی‌اکبر می‌گوید: قوشمه و سرنا هر دو ساز بادی هستند و نوازنده باید پر‌انرژی باشد و بتواند این نفس‌گردانی را انجام دهد.

زندگی در مقام‌های کُردی

خراسان در دل خود هزارهزار نغمه دارد؛ از «نوایی» تا «الله مزار»، از «ارمان‌ارمان» تا «خان‌کلمیشی». علی‌اکبر بهاری همه را به‌خوبی می‌شناسد و کتاب‌های بسیاری در‌این‌باره خوانده است و می‌گوید: موسیقی نواحی کُرد برگرفته از اسطوره و داستان است. مقام‌های این موسیقی شامل شادی، سوگواری، حماسی، مذهبی، دلتنگی و عاشقانه می‌شود که هر‌کدام خود صد‌ها قصه در دل دارند.

هر‌یک از این آهنگ‌ها با‌توجه‌به اتفاق یا حادثه‌ای خاص درست شده یا در زندگی روزمره مردم جاری بوده‌اند. این آهنگ‌ها در طول تاریخ سینه‌به‌سینه نقل شده و هنوز زنده‌اند. از‌طرفی موسیقی مقامی کُرد‌های خراسان منحصر به فرد است. دلیل آن هم کوچ و هجران است که باعث شده است سبک خاص خودمان را داشته باشیم.

 سبک خاص بهاری

آقا علی‌اکبر همه آهنگ‌های خطه خراسان و کرمانجی را دوست دارد و همه آن‌ها برایش عزیز هستند؛ فرقی نمی‌کند داستان پر‌سوز‌و‌گداز «ا... مزار» را بنوازد یا «رشیدخان سردار کل قوچان» را. او می‌گوید: یکی از یکی بهتر است و باز خودش در مقایسه با دیگری بهترین است. همه این قطعات همچون فرزندان من هستند که سال‌هاست با آن‌ها زندگی می‌کنم.

سال‌های طولانی نوازندگی باعث شده است سبک خاص خودش را پیدا کند؛ او طوری قوشمه و سرنا را در دستانش می‌گیرد که انگار با او یکی می‌شوند. می‌گوید: هر سخن کز دل برآید، لاجرم بر دل نشیند. از کودکی دوست داشتم وقتی ساز می‌زنم، بخشی از خودم نیز در آن قطعه قدیمی نشان داده شود و حالا به این خواسته رسیده‌ام.

طوری نفس‌گردانی می‌کنم و با انگشتان و زبان ساز می‌زنم که گویی بخشی از وجود خودم است. ریزه‌کاری بسیار دارد؛ از حنجره و کامم استفاده می‌کنم.

 

قوشمه‌؛ ساز سوزناک کرمانج‌هاست

 

موسیقی، میراث خانوادگی

حدود چهل‌سال قبل، راهی چناران می‌شوند و از آنجا به‌سمت آرامگاه فردوسی می‌آیند و در اینجا ساکن می‌شوند. شش‌پسر و یک دختر دارد. موسیقی محلی میراث خانوادگی آن‌هاست. پسر‌ها همگی یک یا چند ساز می‌زنند، اما علاقه‌شان به خوانندگی باعث شده است نتوانند ساز‌های اصلی پدر یعنی قوشمه و سرنا را بنوازند. تنها نوه‌اش علیرضاست که جا پای پدربزرگ گذاشته است و قوشمه می‌نوازند.

آقا علی‌اکبر می‌گوید: علیرضا خوب قوشمه‌ای می‌زند و کنار سایر شاگردانم به او هم آموزش می‌دهم. فوت و فن کار را به‌خوبی یادگرفته است و در تمریناتش آن‌ها را رعایت می‌کند.

پدر، دنیای معرفت و اخلاق

حسین و علی، پسر سوم و آخر علی‌اکبر بهاری، همراه او هستند. حسین سال ۶۷ و علی سال ۷۹ در همین محله فردوسی به دنیا آمده و بزرگ شده‌اند. حسین از هجده‌سال پیش پا به عرصه موسیقی گذاشته است و دهل و دو‌تار می‌نوازد. علی هم از شش‌سالگی با دهل‌نوازی شروع کرده و یازده سال داشته است که سراغ دوتار می‌رود.

حالا علاوه‌بر این‌ها کمانچه و دوتار هم می‌نوازد، اما علاقه اصلی او خوانندگی است و دوست دارد در برج میلاد تهران کنسرت اجرا کند. پدر برای آن‌ها دنیای معرفت و اخلاق است و از او علاوه‌بر نواختن ساز و یادگیری موسیقی مقامی، درس زندگی می‌گیرند. علی می‌گوید: ساز و آواز دل‌خوشی ماست. وقتی غمگین یا شاد هستیم، سراغ زه ساز می‌رویم و با آن سختی و خوشی زندگی را پشت سر می‌گذاریم.

کسب درجه یک هنری

علی‌اکبر بهاری سال‌۹۷ نشان درجه‌یک هنری را از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دریافت کرد. او در همه این سال‌ها به‌تن‌هایی یا با گروه‌های مختلف در جشنواره‌های مقامی کشور در شهر‌های مختلف شرکت کرده و در بیشتر آن‌ها مقام اول سرنا و قوشمه‌نوازی را به دست آورده است. استادانی همچون محمدرضا درویشی، حمیدرضا اردلان، احمد صدری، سعید تهرانی‌زاده و دیگران، نوازندگی او را داوری و تشویق کرده‌اند.

تنها جشنواره خارجی که آقا علی‌اکبر در آن شرکت کرده، جشنواره بین‌المللی استانبول در سال‌۱۳۷۶ بوده است. او از طرف اداره ارشاد قوچان در این جشنواره شرکت کرد و با گروه موسیقی مقامی این شهر، راهی استانبول شد و توانست در این جشنواره مقام نخست سرنا و قوشمه‌نوازی را به دست آورد.

آقا علی‌اکبر کیفیت این جشنواره را به‌اندازه جشنواره‌های موسیقی نواحی ایران نمی‌داند. بعد از آن هم کمرش را عمل کرده است و نتوانسته در سایر جشنواره‌های بین‌المللی شرکت کند.

یادگار ماندگار گذشتگان

تنها خواسته آقا علی‌اکبر، زنده‌نگهداشتن موسیقی محلی و مقامی است؛ موسیقی‌ای که برگرفته از فرهنگ و سنت است و ریشه در زندگی روزمره اقوام دارد. او می‌گوید: این موسیقی و ساز‌های قدیمی رو به فراموشی هستند و جای آن‌ها را ساز‌های الکترونیکی گرفته‌اند. از مردم علاقه‌مند به موسیقی می‌خواهم ساز‌ها و موسیقی سنتی کشور را بیشتر به فرزندانشان معرفی کنند.

آقا علی‌اکبر موسیقی مقامی را روایت تاریخ می‌داند، روایت مردمانی که داستان‌های این نوع موسیقی را با روح و روان چشیده و برای آیندگان، یادگاری ماندگار گذاشته‌اند.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44