زهره کشتیدار پایهگذار برنامههای تفریحی محله نیروهوایی است
سال ۱۳۸۸ که زهره کشتیدار در مجتمع کیان در آخر بولوار هاشمیه ساکن شد، هنوز خیلی از واحدها خالی از سکنه بود. بسیاری از زمینهای اطراف هنوز بیابانی بود. بولوار نماز آسفالت نبود. اتوبوس نداشتند و به گفته خودش فاصلهشان تا شهر زیاد بود. همینها باعث شد که کوههای اطراف محل استراحت و تفریحشان شود.
زهرهخانم آن موقع نوهاش را نگه میداشت و با او به کوه میرفت. به همین دلیل بهمرور، بچههای همسایهها و مادرانشان نیز همراهش شدند. حالا آن بچهها بزرگ شدهاند و بسیاری از مادرهای کنونی شاغل هستند، اما همچنان زهرهخانم در محله نیروهوایی هماهنگکننده بچهها و مادرانشان برای رفتن به کوه، سینما و تفریح است.
پایهگذار گشتوگذار
زهره کشتیدار از فعالان مجتمع کیان است. به همین دلیل چهرهای آشنا بین ساکنان به شمار میرود. علاوه بر اینکه هیئتمدیره مجتمع او را به پیگیریهایش برای امور جاری میشناسند، بسیاری از پدر و مادرها و بچهها با شنیدن نام او یاد کوهنوردی و تفریحاتی میافتند که با هم میروند. زهرهخانم از سالها پیش پایهگذار گشتوگذارهایی بوده است که هنوز هم ادامه دارد.
او تعریف میکند: سال ۱۳۸۸ فقط مجتمع ما بود و شهرآرا. اتوبوس هم نداشتیم. دیدم پیادهروی و رفتن به کوههای مجاورمان بهترین کار است. به تعدادی از خانمهای این دو مجتمع گفتم و استقبال کردند.
پس از مدتی یک جلسه قرآن در مجتمع کیان گذاشته میشود. بهواسطه این جلسه، همسایههای بیشتری با هم آشنا میشوند و آنها هم به جمع شرکتکنندگان در پیادهروی و کوهپیمایی اضافه میشوند. دهه اول محرم سال ۱۳۹۰ بهدلیل دوربودن از مساجد، همسایهها تصمیم میگیرند داخل مجتمع خیمه عزاداری برپا کنند. زهرهخانم هم جزو بانیان این خیمه بود و این مراسم فتحبابی میشود تا باز همسایههای بیشتری با یکدیگر آشنا شوند.
او درباره کارهای دیگری که در عالم همسایهداری انجام داده است، میگوید: آن موقع سالک زیاد بود. خودم، همسرم و بچههایم همه سالک گرفتیم. نمیخواستم این اتفاق برای بقیه همسایهها بیفتد. به مرکز بهداشت که میرفتم، از من خواستند رابط بهداشت شوم. من هم قبول کردم. آنجا آموزش میدیدم و میآمدم اینجا به همسایهها میگفتم چطور مراقبت کنند تا گرفتار سالک نشوند.
او توریهای روی تراسها را نشان میدهد و میگوید: الان دیگر بیشتر خانهها توری زدهاند، اما آن موقع نداشت و من در آموزشها به همسایه میگفتم که توری بگذارند. حتی سمپاشی هم میکردیم.

آموزشهای خاله زهره در مسیر کوهنوردی
زهرهخانم ادامه میدهد: حدود پانزدهسال پیش که نوهام کوچک بود، برای تفریح دور مجتمع میرفتیم. همسایهها و بچههایشان هم میآمدند. بعضی وقتها هماهنگ میکردم صبحانه و فلاسکها را برمیداشتیم و با بچهها میرفتیم روی کوه میخوردیم.
کشتیدار در این رفتوآمدها به بچهها یاد میداده است که بالای درخت نروند، شاخهها را نشکنند، در طبیعت زباله نریزند و…. حتی به آنها میگفته است که اگر مار یا عقرب دیدند، چطور باید رفتار کنند.
ارتباط خوب زهرهخانم با بچهها باعث میشود که او را خالهزهره صدا کنند و خیلی وقتها مادرها بچههایشان را همراهش به کوه بفرستند. میگوید: پذیرفتن مسئولیت بچهها سخت بود. یکی از همسایهها به نام مهناز توفیق دورههای کوهنوردی را دیده بود. تا وقتی او میآمد، با هم بچهها را میبردیم و دو نفری مواظبشان بودیم.
یکی از فرزندانم خجالتی بود، ولی از وقتی با این گروه همراه شد، اعتمادبهنفس و روابطاجتماعیاش بهبود یافت
زهرهخانم به سمت کوهها نگاهی میاندازد و با لبخندی بر لب میگوید: آنقدر آش پختهایم و در این کوهها خوردهایم. خیلی خوش میگذرد.
حالا مدتی است که پای مهنازخانم ضرب خورده است و نمیتواند به کوه بیاید، اما برنامه تفریحات لغو نشده است و بهجای کوه به پیادهروی و سینما میروند. چندبار هم زهرهخانم هماهنگ کرده است به اطراف مشهد همچون گلمکان و نیشابور رفتهاند.

مسئولیتپذیر شدن در کارگروهی
یکی ازهمسایهها دورهکوهنوردی دیده بود و میآمد با هم بچهها را میبردیم مواظبشان بودیم
معصومه حکمآبادی که مادر دو فرزند است و بچههایش را همراه زهرهخانم به کوه و تفریح میفرستد، میگوید: اوایل که فهمیدم چنین گروهی هست، خودم همراه بچهها رفتم تا از جو آنجا خاطرم جمع شود. دیدم مراقب هستند و ارتباطات خیلی خوبی دارند. دیگر اگر خودم نمیتوانستم بروم، بچهها را همراه زهرهخانم میفرستادم.
او ادامه میدهد: یکی از فرزندانم خجالتی بود، ولی از وقتی با این گروه همراه شد، اعتمادبهنفس و روابطاجتماعیاش بهبود یافت و الان مثل دیگربچهها بهراحتی میتواند در جمع باشد.
متین ظریف پسر سیزدهسالهای است که با این گروه همراه است. او یکبار سرقدم (جلودار) بچهها بوده و این موضوع خاطره خوبی را برایش رقم زده است. آقاداوود، پدر متین، هم طبیعتگرد است، اما پسرش دوست دارد با همسنوسالان خودش در مجتمع به گردش برود.
آقاداوود میگوید: این کوهنوردی گروهی که خانم کشتیدار راه انداختهاند، فقط ورزش نیست. بچهها در آن کار گروهی را یاد میگیرند و درباره طبیعت و دوستان همسنوسالشان هم مسئولیتپذیر میشوند.
آریا غفاری دیگرنوجوانی است که در این رفتوآمدها دوستان زیادی پیدا کرده است. به گفته او، این کوهپیماییها با خانم کشتیدار زمینهای برای آشنایی بچهها و خانوادهها بوده است و حالا حتی اگر زهرهخانم نتواند بیاید، خودشان هماهنگ میکنند و گروهی به کوه میروند. یکی از خاطرههای لذتبخش برای آریا دیدن روباه است. او تعریف میکند: تا حالا چندبار شده است که ساعتها از دور منتظر نشستهایم تا توانستهایم روباه را ببینیم.
* این گزارش سهشنبه ۲۱ آبانماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۴۱ شهرآرامحله منطقه ۹ و ۱۰ چاپ شده است.
