حاج احمد سعیدی نجات اسطوره صبر و امانتداری بود
در پنجمین روز آبان، پیکر پاک حاجاحمد سعیدینجات، پدر شهیدان محمدابراهیم و حجتالاسلاموالمسلمین محمداسماعیل سعیدینجات، با حضور تولیت آستان قدس رضوی، جمعی از خادمان و مدیران شهری، در حریم ملکوتی حرم مطهر رضوی تشییع و بهسوی خانه ابدیاش بدرقه شد.
او سالها مدیریت مدرسه عسکریه از مدارس وابسته به مرحوم عابدزاده مشهد را برعهده داشت. زمانیکه این مدرسه تعطیل شد، پسران آیتالله مصباح، که از شاگردان احمدآقا بودند، او را به پدرشان معرفی کردند تا در پرداخت شهریه طلاب یاریرسان باشد. اینطور شد که حاجاحمد بیشاز چهار دهه از عمرش را صرف امانتداری و تقسیم شهریه طلاب کرد.
از نخستین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی، صدای گرمش در امور حرم مطهر رضوی، زمزمهکننده دعای ندبه و توسل بود و عشق به خدمت در آستان رضوی، او را از سال۱۳۶۴ تا زمان بازنشستگی، در لباس خادمی به حرم امامرضا (ع) کشاند.
اکنون، درپی درگذشت این خادم دیرین و چهره شناختهشده مدارس علمیه مشهد، با جمعی از دوستان و همکاران قدیمیاش گفتوگو کردیم تا از زبان آنان، گوشهای از زندگی، منش و خاطراتش را مرور کنیم.

مردی از جنس ایمان
چهرهای قرآنی و معنوی داشت. بسیاری از استادان قرآنی از شاگردان او بودند
حسین محمدیاصفهانی، از خادمان کشیک هفتم فراشان حرم مطهر، درباره آشنایی خود با مرحوم حاجاحمد سعیدینجات چنین روایت میکند: اواخر سال۱۳۶۹، پساز بازگشت از جبهههای غرب کشور، از من دعوت شد برای کاری با آستان قدس رضوی همکاری کنم و در چهارراه شهدا مشغول به کار شدم. برای دستمزدم چکی پرداخت کردند. موضوع را با پدرم که بارفروش بود، در میان گذاشتم.
او گفت «این همه برای امامرضا (ع) بیمزد خدمت میکنند، تو هم این چک را برگردان.» من نیز پشت چک را امضا کردم و به آستان قدس بازگرداندم. وقتی مسئولان علت را جویا شدند، گفتم پدرم چنین دستور داده است. همین نصیحت پدر سبب خیر شد و من لباس خادمی را بر تن کردم.
او تعریف میکند: در بهار۱۳۷۲ پدرم از دنیا رفت. در مراسمش، مرحوم حاجاحمد سعیدینجات را از نزدیک دیدم. مرحوم گل و خاک متبرک به من داد و گفت پدرت را میشناختم. اینها را در قبرش بگذار. من هم، ایشان را از زمانیکه پدر شهید بود، میشناختم، اما این اولین گفتوگوی نزدیک ما بود.
محمدی در طول ۳۲سال خدمتش در آستان قدس رضوی، بارها حاجآقا را دیده بود که در حرم مطهر دعای توسل میخواند؛ «چهرهای قرآنی و معنوی داشت. بسیاری از استادان قرآنی از شاگردان او بودند. به نظر من آقای سعیدینجات، مردی خودساخته، باایمان و باتقوا بود.»

روایت شاگرد قدیمی از معلمش
محمودرضا جواهری که در دوران کودکی شاگرد حاجاحمد سعیدینجات بوده است، او را شخصیتی استثنایی و اسطورهای در صبر، نظم و ایمان میداند. جواهری علاوهبر ارتباط شاگردی، نسبت خانوادگی هم با او دارد؛ زیرا دو وصلت خانوادگی نزدیک هم داشتهاند.
او درباره ویژگیهای این معلم دیرین میگوید: سال۱۳۶۴، دو فرزندش را در فاصله دو روز از دست داد، اما با همه این داغها، هرگز لب به شکایت نگشود و صبری مثالزدنی داشت. همیشه آرام، امیدوار و تسلیم مشیت الهی بود.
بهراستی بهشت برین جایگاه اوست؛ این را به خاطر همان حدیث امام جعفر صادق (ع) میگویم که میفرمایند «پاداش بنده مؤمن از مرگ فرزندش، بهشت است؛ خواه صبر کند و خواه نکند.»، اما حاجاحمد صبر کرد. هیچ وقت گلایهای از او نشنیدیم، آن هم نه دربرابر داغ یک فرزند، بلکه سه فرزند.
مانند دیگر معلمان سختگیر بود، اما سختگیریاش با مهربانی و تربیت همراه بود. معتقد بود تربیت، هم تشویق میخواهد و هم تنبیه بجا
او که تا پایان دوره ابتدایی شاگرد مرحوم بود، از دوران تحصیلش چنین یاد میکند: تا کلاس چهارم دبستان پیش ایشان درس خواندم. خطی بسیار خوش داشت و همین باعث شد شاگردانش هم خط خوبی داشته باشند. نظم و انضباط در زندگی او بینظیر بود و همین نظم، در عمل به ما درس زندگی میداد. حتی آدمهایی که هیچگاه در کلاسش ننشسته بودند، از رفتار، گفتار و شیوه زندگیاش درس میگرفتند.
جواهری درباره شیوه تربیتی و اخلاقی حاجاحمد نیز میگوید: مانند دیگر معلمان آن زمان، سختگیر بود، اما سختگیریاش با مهربانی و تربیت همراه بود. هربار که او را میدیدم، دستش را میبوسیدم؛ چون هرچه دارم از او دارم. معتقد بود تربیت، هم تشویق میخواهد و هم تنبیه بجا، و همین روش در ما اثرگذار بود.
او از جنبه دیگر شخصیت مرحوم سعیدینجات نیز یاد میکند و توضیح میدهد: مداح حرم امامرضا (ع) بود. صدای سوزناک و معنویاش در دعای توسل، ندبه و کمیل، بسیاری از زائران را جذب میکرد.
به گفته جواهری، حاجاحمد نهتنها معتمد محله، بلکه چهرهای مورداعتماد در سطح شهر بود؛ هرکاری از دستش برمیآمد برای مردم انجام میداد. او همچنین معلم بسیاری از بزرگان این شهر مانند حجتالاسلاموالمسلمین مروی، تولیت فعلی آستان قدس رضوی بود.

رهبر معظم انقلاب در خانه حاجاحمد
مأنوس با قرآن تا آخرین روزها
حمید ترابی، متولد۱۳۴۵ که از بیستسالگی داماد خانواده سعیدینجات شده، از همسایگان قدیمی آنهاست. او از سالهای آشنایی و خاطراتش با مرحوم چنین برایمان تعریف میکند: از کودکی با پسران حاجآقا در محله بزرگ شدم. خانواده سعیدینجات مؤمن و متدین هستند.
مرحوم حاجاحمد مردی صبور بود؛ وقتی خبر شهادت پسرانش را آوردند، تنها چیزی که ما شنیدیم این بود که گفت: «انا لله و انا الیه راجعون». مرحوم دو پسر شهید داشت؛ دامادش هم شهید شد، عموی شهید هم بود، چند تن از بستگان دیگرش نیز در جبهه به شهادت رسیده بودند. بااینهمه، لحظهای از خدمت به مردم غافل نشد.
ترابی با بیان این مطالب ادامه میدهد: حاجآقا در نخستین سالهای انقلاب، رئیس شورای محله کاشانی بود و بسیاری از اختلافات و مشکلات مردم را صلح میداد. اگر درمیان اقوام و آشنایان کدورتی پیش میآمد، هفتهای یکیدو شب وقت میگذاشت و برای آشتیدادنشان پیشقدم میشد. همیشه دنبال آن بود که گوشهای از کار مردم را بگیرد و گرهی از زندگی دیگران باز کند.
او برایمان تعریف میکند: هر کودکی را که میدید، با لبخند به او شکلات میداد. فکر نمیکنم کسی با او سلام و علیک کرده باشد و بینصیب از شیرینی مانده باشد. او تلاش میکرد دل اطرافیانش را شاد کند، حتی با یک شکلات ساده.
به گفته او، حاجاحمد برای ازدواج جوانان نیز پادرمیانی میکرد. داماد مرحوم میگوید: خطبه عقد را خودش میخواند و قبل از آن، جوانها را نصیحت میکرد که در زندگی مشترک، احترام یکدیگر را نگه دارند، با ادب با هم سخن بگویند و قدر جایگاه همسری و پدر و مادری را در زندگی مشترک بدانند.
ترابی پی حرفش را میگیرد و میگوید: حاجاحمد در خانه نیز همیشه در خدمت خانواده بود. حدود بیستسال است که مادر شهید بستری شده است. در این مدت حاجآقا مثل پروانه دورش میگشت. آنقدر قربانصدقهاش میرفت که همه را متعجب میکرد. با اینکه نمیدانست او صدایش را میشنود یا نه، هرروز درکنارش مینشست و یک ساعت با او حرف میزد.
او میگوید: مأنوسبودن حاجاحمد با قرآن و دعا دلنشین بود. با وجود کهولت سن باز هم شبی یک جزء قرآن و سورههای مخصوص آن شب را میخواند. همیشه با خودم میگویم ما در خواندن قرآن کوتاهی میکنیم، اما او با آن همه مشغله، لحظهای از انس با قرآن غافل نبود.
* این گزارش شنبه ۱۷ آبانماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۲۵ شهرآرامحله منطقه ۱ و ۲ چاپ شده است.
