
روایت ساواک از واقعه «مسجد فیل»
سالهای۱۳۴۱و۱۳۴۲ سالهایی هستند که روزبهروزشان با حادثه و تحول همراه است. شاه پس از تصویب لوایح ششگانه و هیاهوی انقلابسفید با مخالفت روحانیون مواجه میشود. بعدازظهر دوم فروردین سال۱۳۴۲ که با ۲۵شوال و سالروز شهادت امامصادق (ع) مصادف است، همچون سالهای گذشته یک مجلس عزاداری در مدرسه فیضیه قم برپا میشود، اما با درگیری و کشتهشدن چندتن از طلاب قمی همهچیز تغییر میکند.
گزارش سوم فروردین سرلشکر پاکروان، رئیس ساواک، از این واقعه این است که «برحسب نقشه بعضی عناصر قم و تهران... بنا بود تظاهراتی از طرف طلاب بر علیه دولت و رأی نسوان بهعمل آید و در این روز همهجا آشوب و بلوا بشود. خوشبختانه با این نقشه شیطانی، مردم موافق نبودهاند، بهاینجهت ناچار شدهاند خود طلاب دست به عمل بزنند.»
پیرو این گزارش از سوی اسدالله علم، نخستوزیر کشور، به همه استانداران دستور داده میشود که «با نهایت دقت، مراقبت نمایید کوچکترین اثری از بروز چنین حوادثی پیدا شد، با نهایت شدت جلوگیری نمایید که نظایر آن تکرار نشود.»
همینرویه دستوری مأموران و نیروهای امنیتی است که باعث میشود آنها در شب ۲۲مهر۱۳۴۲ به مسجدفیل مراجعه کنند تا سخنرانان مسجد را که شیخعلیفصیحی و سیدعبدالکریم هاشمینژاد هستند، دستگیر کنند؛ ازآنجاکه این ماجرا اندکی پس از وقایع ۱۵خرداد روی میدهد، موجب برانگیختهشدن دوباره احساسات مردم و خشم آنها از عمال حکومت میشود و موجی جدید را علیه حکومت در شهر مشهد بهراهمیاندازد.
در اینگزارش، واقعه مسجد فیل را بهروایت مأموران کلانتری و گزارشهای مأموران ساواک بیان خواهیم کرد؛ ازاینرو هرآنچه را که آنها نوشتهاند، بدون کموکاست، در متن آوردهایم.
منبع گزارشها: کتابهای «شهید حجتالاسلام سیدعبدالکریم هاشمینژاد بهروایت اسناد ساواک»، «انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسانرضوی» و «آیتالله العظمی سیدمحمدهادی میلانی بهروایت اسناد ساواک (جلد اول)» از مرکز بررسی اسناد تاریخی.
بازداشت شوند
بعد از دستگیری امامخمینی (ره) در قم به واسطه ایراد سخنان کوبنده در عصر عاشورای پانزدهم خرداد سال۱۳۴۲، عبدالکریم هاشمینژاد نیز به اتهام اقدام ضدامنیت داخلی مملکت دستگیر و به زندان شهربانی کلکشور منتقل میشود، اما در نهایت ۲۴تیر۱۳۴۲ با قرار التزام آزاد میشود.
بناست او در شبهای ۲۰تا۲۳مهر در مسجدفیل مشهد در پایینخیابان منبر برود. او شب ۱۹مهر در روضه منزل اخوانفاطمی هم حرفهای تندی میزند، حرفهایی که در مسجد فیل دنبالهاش را میگیرد.
نهایتا بعد از دو شب سخنرانی در مسجد فیل، ساواک مشهد در ۲۱مهر۱۳۴۲ به تهران مینویسد: «باتوجهبه اینکه این سازمان حتیالمقدور از توبیخ بدونمورد مبلغین و معممین خودداری کرده است، این روزها ایجاب میکند که چهار نفر متعصب و تندرو (شیخعلی فصیحی، هاشمینژاد، مصطفی غروی و سیدمهدی طباطبایی) بازداشت و حراست شوند، نظر جناب آقای استاندار نیز دراینمورد جلب شده [است.]مقرر فرمایند نظریه سریعا ابلاغ گردد.»
کلمه «موافقم» که در ذیل این سند به چشم میخورد، دستخط و اظهارنظر رئیس وقت ساواک، سرلشکر پاکروان، است. این موافقت در ۲۲مهر۱۳۴۲ طی نامه رمزی به مشهد ابلاغ میشود.
درنتیجه رئیس وقت ساواک خراسان در حاشیه گزارش ۲۲مهر۱۳۴۲ سیداحمد کشمیری از شب اول سخنرانی هاشمینژاد در مسجد فیل، خطاب به او مینویسد: «.. دستور جلب وی داده شده، اگر نتوانستند تا امشب او را دستگیر کنند و خودتان هم طبق دستور عمل کردید و نتیجهای حاصل نشد، سر حوصله او را باید ربود که درعینحال نه بزرگ بشود و نه سروصدا ایجاد گردد.»
تصمیم مأموران شهربانی این است که، چون شیخعلی فصیحی و شهیدهاشمینژاد هر دو غروب ۲۲مهر در مسجد فیل به روی منبر میروند. هردو را پس از تشکیل مجلس در همین مسجد و هنگام خروج با تعداد قلیلی پاسبان دستگیر و به شهربانی جلب کنند.
آنها فصیحی را که سخنران اول است، بههمینروش جلب میکنند. سپس برای دستگیری هاشمینژاد به مسجد مراجعت میکنند و منتظر میمانند تا سخنرانی او به پایان برسد.
به استناد گزارش رئیس ساواک مشهد «در اینهنگام رئیس اطلاعات شهربانی مشهد نزد او [شهیدهاشمینژاد]رفته و به وی تکلیف میکند به همراهی مأمورین به شهربانی برود. مشارالیه اظهار میدارد جلب من بهاینصورت ممکن است موجب تحریک مردم شده و سبب بروز حوادثی بشود؛ بهتر است تأمل شود تا پس از متفرق شدن جمعیت به شهربانی برویم.
مأمورین شهربانی قانع نشده و او را به داخل اتومبیل فولکسواگن سرگرد قاسمی، رئیس کلانتری۳، هدایت و هنگام حرکت با مقاومت جمعیت که در معابر بودند، مواجه و در نتیجه تعرض آنان که با پرتاب سنگ و ایجاد موانع انجام میگردد، از حرکت خودرو جلوگیری مینمایند و در اینجا مأمورین ناگزیر مبادرت به تیراندازی نموده و درنتیجه دو نفر مقتول و پنج نفر مجروح میگردند.»
چرا شهید هاشمینژاد دستگیر شد
۱۹مهر ۱۳۴۲
اطلاعیه
از ساعت۱۸:۳۰ روز جمعه ۱۹ /۷ /۴۲، محله عیدگاه، منزل اخوان فاطمی مجلس روضهخوانی در دو حیاط بزرگ که با قالی مفروش شده بود و با ایجاد سه دستگاه بلندگو صدا را تا مسافت زیاد پخش مینمود، [به]ترتیب واعظ اول آقای مدقق بود که در اطراف ظلم و ستم دستگاه حاکمه در ادوار گذشته و ساکت بودن مردم و عواقب آن اظهاراتی نمود که بهطورکلی منظورش تشویق مردم در برابر دستگاه حاکمه فعلی بود که ساکت نباشند و از علما و مراجعتقلید پشتیبانی نمایند.
واعظ دوم آقای هاشمینژاد بود که در ساعت۱۹:۳۰ به منبر رفت. نامبرده اظهار داشت در شب گذشته یکنفر روزنامهای را به دستم داد که مقالهای تحتعنوان روحانیت و سیاست در آن نوشته شده بود.
نویسنده مقاله بعدازآنکه خود را یک نفر مسلمان معرفی نموده، نوشته است یک نفر مسلمان بایستی به همان تکالیفی که برایش معلوم شده است عمل نماید و اگر به منزل یک روحانی برویم، درآنجا فقط باید چشممان به کتب دینی و تألیفات مربوط به امور مذهب باید بخورد، نه اینکه روزنامههای سیاسی و نوشتهها و کتابهای مربوط به سیاست. بله، این نویسنده میخواهد بگوید که دین از سیاست جداست ولی این بدبخت نمیداند که نوشته او کاملا برخلاف قانون است.
اگر روزی برسد که من بتوانم او را در پیشگاه ملت در دادگاه محاکمه نمایم، به او ثابت خواهم کرد که آقای مدیر روزنامه! تو منظوری جز خدمت به اربابانت نداشتهای و تو میخواهی این مردم همیشه در گمراهی بمانند و به امور اجتماعی خود توجهی نکنند. دیگر آن موقع گذشته است که هیئتهای حاکمه ما مردم را گوسفندانی آرام و سربهراه بدانند.
اینهمه سنگ به سینهزدن، اینهمه دورویی و خوشخدمتیِ تو مدیر روزنامه برای این است که در دوره آینده از طرف دستگاه، کاندیدای وکالت شوی. مگر درزمانی که ساختمان مجلس سنا را میساختند و سنگهای آن را از کشور ایتالیا با طیاره حمل میکردند و میلیونها پول این ملت را به هدر میدادند و در هرگوشه از این کشور چقدر سوءاستفاده مینمودند، تو خفه شده بودی که مقاله انتقادی بنویسی ولی حالا که ما در چهارچوبِ قانون، انتقاد قانونی خود را میگوییم، برای منحرف نمودن اذهان عمومی چنین مقاله سراپا خلاف انتشار میدهی؟
هاشمینژاد سپس درمورد فرج امامزمان [(عج)]مطالبی اظهار نمود و نتیجه گرفت که اصولا اگر شخصی یا ملتی در اموری تلاش نکند و دسترسی به موقعیت نداشته باشد، آنوقت است که بگویند بایستی فرجی بشود، ولی ما مردم در امور خود تلاشی نکردهایم. اول باید تلاش و فداکاری نمود و بعد اگر موفق نشدیم، فرج بخواهیم.
اگر به امید این هستید که فساد و فجایع و ظلم و ستم هیئت حاکمه به منتهای درجه خود برسد و شما دسترویدست بگذارید تا امامزمان فرج [(عج)]نماید، اشتباه است. البته ما مردم شیعه در آرزوی این هستیم که چشمان گناهکارمان به رخسار امامزمان [(عج)]روشن شود؛ ولی شما زنده باشید، آزاد مرد باشید، در حق خود تلاش نمایید، در راه حق و حقیقت جانفشانی و فداکاری کنید؛ اگر کشته شوید، مسلما شهید هستید. در اسلام هرکس از ناموس خود دفاع کند و کشته شود، شهید است.
در اینموقع که ساعت۲۰ بود، آیتالله میلانی به مجلس وارد شدند. ورود نامبرده با صلواتهای فراوان مردم که برای سلامتی او و آقایان خمینی [(ره)]و قمی میفرستادند، روبهرو گردید. آقای هاشمینژاد پسازآنکه چندین مرتبه برای سلامتی او دستور صلوات داد، روی کلام را به مشارالیه نمود و گفت: حضرت آیتالله العظمی میلانی، مرجع عالیقدر! بیشتر مردم میگویند ما جماعت شیعه کاری از دستمان ساخته نیست و به محض اینکه دو گلوله خارج شد، همه متفرق میشویم و فداکاری نمیکنیم، ولی به خدا اینطور نیست.
مردم شیعه احتیاج به یک دست باقدرت دارند. همانطوری که در زیر ذرهبین، انوار متفرق آفتاب [وقتی]در یک نقطه متمرکز میشود، سوزندگی بسیار دارد، همانطوری که اگر یک دست باقدرت، اتم را از یک ذره الکترون جدا نماید، کافی است که یک مملکت یا یک شهر یکمیلیوننفری را زیرورو کند، این مردم شیعه هم احتیاج به یک دست پرقدرت، یعنی یک نفر رهبر دارند.
مگر تاکنون از طرف مراجع عظام دستوری صادر شده که مردم حاضر به فداکاری، جانبازی و شهید شدن نشده باشند. شش ماه است که رهبران عالیقدر ما، مردم را به آرامش و سکوت دعوت میکنند. آقای هاشمینژاد خطاب به آیتالله میلانی گفت: مردم همه سراپا گوشبهفرمان شما هستند. همین کافی است که ببینید این اجتماع عظیم و زیاد که در اینجا جمع شدهاند، روزی که از تهران میآمدید، اگر این مردم اطلاع داشتند، به چشم میدیدید که چه استقبال پرشوری از شما میکردند.
اگر حضرت آیتالله میلانی به تهران مهاجرت نمیکردند، شاید حالا حضرت آیتالله خمینی [(ره)]و حضرت آیتالله قمی در میان ما نبودند
دستگاه از این مطلب باخبر بود و برای همین بود که حضرتآیتالله را بدون اطلاع قبلی به مشهد فرستادند. مردم سؤال میکنند نتیجه هجرت حضرتآیتالله به تهران چه بود؟ باید گفت نتیجه هجرت بسیاربسیارخوب بود، نتیجه هجرت ایشان برای ما پوشیده نیست. من که در آنموقع در گوشه زندان بودم، ولی خودتانای مردم! مگر از مصاحبه مطبوعاتی نخستوزیر بعد از ۱۵خرداد خبر ندارید؟!
مسلما همه میدانید که شخص نخستوزیر گفت پانزده نفر از علما دستگیر شدهاند، شاید اعدام شوند. ما هم میگوییم اگر حضرت آیتالله میلانی به تهران مهاجرت نکرده بودند، شاید عدهای از علما و مراجع طراز اول شیعه اعدام میشدند.
اگر حضرت آیتالله میلانی به تهران مهاجرت نمیکردند، شاید حالا حضرت آیتالله خمینی [(ره)]و حضرت آیتالله قمی در میان ما نبودند. در پسپرده نقشههای بسیارشومی پیریزی شده بود که الحمدلله همه آنها با هجرت حضرت آیتالله میلانی بیاثر شد. بله، این نتیجه مطلوب، همه از هجرت حضرت آیتالله العظمیمیلانی بود. خداوند همیشه ایشان را موفق و منصور بدارد.
نامبرده سپس اظهار داشت من یک سؤال از دستگاه دارم. ایران ۲۰میلیون جمعیت دارد که ۱۲میلیون حداقل زن هستند، حداقل ۵میلیون هم بچههای نابالغ؛ میماند ۳ میلیون که از این ۳ میلیون، روحانیون، بازاریها، اصناف و دانشجویان رأی ندادند. آن وقت میگویند ۵میلیونو ۵۰۰ هزار نفر رأی دادهاند. من نمیدانم اینها از کجا آمدهاند؟ جواب این سؤال را از دستگاه میخواهم.
ساعت۲۱ به سخنان خود خاتمه داد و روی منبر اعلام نمود که از فردا شب در مسجد فیل دنباله مطلب را خواهد گرفت.
بهسربازی اعزام گردد
تلگرافات وارده از مشهد بهتهران/ خیلیخیلی فوری
۱. عصر امروز آیتالله عمادالاسلام بختیاری را که تا حدودی موجب ناراحتی گردیده بود، احضار، پس از مذاکرات لازم و اخذ وعده رعایت نظم و صلاح مرخص نمودم.
۲. مقارن ساعت۲۱:۳۰ هنگام جلب علیفصیحی واعظ و هاشمینژاد جمعیت به پلیس حمله کرده و بهمنظور متفرق نمودن آنها بهناچار تعدادی تیر هوایی توسط پلیس شلیک شد.
۳. بهترین مجازات برای هاشمینژاد که از چند روز پیش از گرگان به اینجا آمده، آن است که بهسربازی اعزام گردد. درصورت تصویب مراتب را ابلاغ فرمایند تا فردا بههمینمنظور تحویل لشکر شود.
۴- متأسفانه در این جریانات چندنفر زخمی شدهاند که یکی از آنها از عورت و دو نفر دیگر از پا مصدوم گردیدهاند و حال نفر یکم رضایتبخش نیست. مصدومین در بخش سوانح تحتمراقبت میباشند. ۶۸۸ ـ ۲۲ /۷ /۴۲ جناب.
پانویس: میبایستی طوری عمل شود که احتیاج به تیراندازی نباشد. حالا باید که با فعالیت دائمی و مراقبت دقیق از تجدید این قبیل سوانح جلوگیری بکنید. راجعبه نظاموظیفه موافقم. مرتبا وضع را گزارش دهید. اگر لازم باشد، به مشهد خواهم آمد.
فولکسواگن زهوار دررفته سرگرد هنر قاسمی
صورتمجلس
ساعت۲۲ روز ۲۲ /۷ /۴۲ اینجانب سرگرد هنرقاسمی، رئیس کلانتری ۳ که برابر آموزش ریاست سرکلانتری، به کمک کلانتری ۶ رفته بودم، درموقع خروج واعظ آقای هاشمینژاد از مسجدفیل، چون وسیله نقلیه در دسترس نبود، قرار شد که با فولکسواگن اینجانب، سرگردقاسمی، نامبرده به ساواک اعزام شود. بهمحض خروج واعظهاشمینژاد از مسجدفیل که به اتفاق آقای شمسآرا بود، مردم و سیل انبوه جمعیت که زیاد بود، هجوم آوردند.
واعظ و آقای شمسآرا و سرپاسبانیکم ارفعنیا در داخل ماشین سوار شدند. دراینهنگام، جمعیت به طرف ماشین فولکسواگن هجوم آورده و با پارهآجر و سنگ به اطراف ماشین حملهور شدند.
سرگرد قاسمی از ماشین پیاده شد که در این هنگام پارهآجری به سینه نامبرده اصابت، بلافاصله داخل ماشین شده و روشن نمود و حرکت کرد و تا مقدار زیادی از راه مردم بهطرف ماشین سنگ و پارهآجر پرتاب مینمودند و فحاشی و هتاکی میکردند که، چون شب و تاریک بود و سیلجمعیت زیاد بود، حملهکنندگان شناخته نشدند و مأمورین شروع به تیراندازی برای متفرق نمودن حملهکنندگان کردند.
ماشین فولکسواگن با حضور امضاکنندگان ذیل جلوی کلانتری بازدید شد. مشاهده گردید که درِ عقب موتور بهکلی فرو رفته و کاپوت جلوی ماشین بر اثر پرتاب سنگ فرورفتگی ایجاد شده و بر چهار گلگیر فرورفتگی و خراش برداشته، بهطوریکه رنگهای آن بر اثر تماس با دوچرخهسوارها که اجتماع نمودهاند، ریخته و همچنین در طرف راست و پهلوی اطاق سمت راست و قالپاق سمت راست فرورفتگی ایجاد شده است، بهنحویکه بایستی تعمیرات کلی و صافکاری بشود.
امضا: کلانتر۳ سرگرد قاسمی، پاسبان شماره۱۶۹، افسر نگهبان بخش۳، ستوانیکم فارابی، استواریکم حسین ظریف، سرپاسبانیکم علی ارفعنیا و سرپاسبانیکم تفکری.
آتش هوایی پنج تیر والتر و هفتتیر برنو
گزارش ۲۲ /۷ /۴۲
در ساعت۲۱:۲۱ اینجانب، پاسبان شماره ۲۵۱، مأمور بخش۶، جلوی مسجدفیل مشغول انتظامات بودم. درموقع اعزام هاشمی روضهخوان توسط سرکار سرگرد قاسمی، رئیس بخش ۳ و آقای شمسآرا، رئیس اطلاعات که هاشمی را بهشهربانی میبردند، مردم اجتماع کرده و بهماشین سرگرد قاسمی حمله [کردند.]
با سنگ و چوب به ماشین میزدند که یک آجر بهصورت سرکار سرهنگ عسکری خورد، چون مردم زیاد اجتماع کرده و به مأمورین با چوب میزدند، برای متفرق کردن مردم، پنج تیر والتر هوایی آتش [کرد]و، چون مردم بهطرف کلانتری ازدحام نمودند، فورا [به]کلانتری آمده و تفنگ برنو گرفتم و جلوی کلانتری هفتتیر برنو آتش هوایی [کردم]که مردم متفرق شوند. مراتب گزارشا عرض شد.
مسجدفیل
مشخصات مصدومان
۱. سید احمد مزاریمقدم، شناسنامه۱۲۵، صادره از طبس، متولد۱۳۱۶، منشی دفترخانه شماره۱۱ مشهد، رهگذر، دارای زن و چهار فرزند که ساکن مشهد نیستند ولی برادر کوچک وی در مشهد بهسر میبرد.
۲. صفر رنجبر، فرزند حسن، شاگرد کفاش، رهگذر، دارای مادر که تحتتکفل اوست؛ البته مادرش نیز کار میکند.
۳. رضا صائبی، فرزند محمدحسن، شغل: دلال فرش، متولد۱۳۱۰، دارای زن و یک فرزند و مادری که تحتتکفل اوست.
۴. ماشاءالله عابدی، فرزند اسدالله، شغل ژاکتفروش*، در مشهد کسی [را]ندارد، متولد۱۳۱۳ است و در حین حادثه، از آنجا عبور میکرده (حال این شخص از دیگران وخیمتر است).
۵. حسن پوراحمدی، سن: ۳۵ سال، شغل: کفاش در خیابان شاهرضانو دکان جدیدالحداث [الاحداث دارد]، عایدی روزانه: ۱۵۰الی۲۰۰ ریال، دو سال قبل ازدواج کرده، دو بچه دارد؛ یکی شیرخوار و دیگری حدود یک سال دارد. پسرخاله وی، حبیب پوراحمدی، از طرفداران بختیاری است.
۶. مهدی یوسفی سن: ۵۵ سال، دکان نجاری مقابل منبع آب نوغان [دارد]عایدی روزانه: ۱۰۰الی۱۵۰ریال، یک زن و چهار فرزند تحتتکفل داشته که فرزندانش صغیر هستند. برادری بهنام حاجمحمود دارد که گیوهدوز میباشد. برادر دیگری بهنام محمدآقا دارد که شغلش علاقهبندی بوده و وضع زندگی او هم متوسط است.
مرگ مهدی یوسفی و حسین احمدپور کفاش
از فرماندهی لشکر۶ خراسان به ساواک خراسان/ محرمانه/۲۳ /۷/ ۱۳۴۲
طبق گزارش مأمورین، آقای سیدعبدالکریم هاشمینژاد، فرزند سیدحسین، در چندشب اخیر (۱۹ تا ۲۲) در مجلسی که در مسجد فیل توسط عدهای از اصناف پایینخیابان تشکیل گردیده بود، شرکت و مردم را بر علیه مقامات دولتی تحریک و تشویق و به جریان انتخابات شدیدا حمله مینمود.
چون ایراد اینگونه مطالب در وضع موجود برخلاف مصالح مملکت بود، لذا در لیله ۲۳ /۷ /۴۲ مأمورین شهربانی بهمنظور جلب نامبرده بهمسجد مراجعه ولی عدهای از اطرافیان مشارالیه که از جریان مطلع شده بودند، خود را برای مقابله با قوای انتظامی آماده نموده و روی این اصل بهمحض دستگیری نامبرده، پلیس با مقاومت شدید طرفداران وی روبهرو شده که مجبور به شدتعمل گردیده و در نتیجه دو نفر به اسامی مهدی یوسفی، فرزند حسین و ماشاءالله ژاکتفروش* مقتول و پنج نفر دیگر مجروح میگردند.
علیهذا نامبرده فوق را ضمن ۱۰برگ اوراق بازجویی و اطلاعیه رسیده [به]وسیله مأمورین لشکر و این سازمان به آن لشکر اعزام مقرر فرمایند، مشارالیه را تحتتعقیب قانونی قرار داده و از نتیجه این ساواک را مطلع سازند.
از طرف رئیس سازمان اطلاعات و امنیت خراسان، سرتیپ بهرامی.
گیرنده: ریاست شهربانی خراسان جهت اطلاع و هرگونه اقدام مقتضی.
* در حاشیه سند تایپی چنین دستنویس شده است: نفر دوم ماشاءالله ژاکتفروش نبود، بلکه حسین احمدپور کفاش بود که ماشاءالله ژاکتفروش را تلفنا از آقای رئیس شهربانی پرسیده بودم و بعدا با تذکر جنابسرهنگ معاصی موضوع حل شد.
* این گزارش سهشنبه ۲۲ مهرماه ۱۴۰۴ در شماره ۴۶۰۰ روزنامه شهرآرا صفحه تاریخ و هویت چاپ شده است.