سال ۱۳۲۰ هیئتیها بهشکرانه سرنگونی حکومت دینستیز رضاشاه تصمیم گرفتند در همان محلی که خیمه هیئت برپا میشد، مسجدی تاسیس کنند و نام آن را گذاشتند «ابوالفضلی».
«صفرعلی شاهپوری» معروف به شاطر مسئلهگو هر روز در مسجد گوهرشاد مسائل دین را به مردم گوشزد میکرد. خیلی وقتها هم از ظلم رژیم شاهنشاهی حرف میزد تا اینکه عدهای او را تهدید به قتل کردند.
حاجناصر کفایی، مدتی شبیه پیک موتوری، برای حفاظت از اطلاعات، پیامهای سری فرماندهان را در جنگ تحمیلی جابهجا میکرد. میگوید: حتی وقتی از اصطلاحات خاص استفاده میکردیم، دشمن متوجه حرفهایمان میشد.
اصغر عباسی میگوید: از زمانیکه متوجه شدیم عدهای منافق و وطنفروش از داخل به مردم آسیب میرسانند، بسیج مساجد دست به کار شده و با گشتزنیهای پیاپی بهدنبال پیشگیری از خرابکاری این افراد است.
در روز ۱۵خرداد، سربازها و تانکها شهر مشهد را اشغال کرده بودند و ژاندارمها با اسب به مردم کوچه و بازار حمله میکردند؛ زیرا در شب ۱۵ خرداد، نزدیک به ۲۰ هزار نفر از مردم در منزل آیتالله قمی گرد آمده بودند.
«محمدیوسف امیربیگ» هشتادوپنجساله، هر روز با شنیدن صدای هر اذان، سوار بر دوچرخهاش به مسجد امامحسنمجتبی (ع) میرود تا ادای فریضه کند.
فاطمه رباط جزی نوشتن را از ۱۷سالگی شروع میکند. اولین کتابی که از او چاپ شده «مرا با خویشتن بگذار» و دومین کتابش نیز «گل سرخی برای غم» است و تا امروز ۱۰ رمان از او به چاپ رسیده است.