طوبی خانم میگوید: خانه داروغه ملکی بود که غلامرضا داداللهی، پدر بزرگ من، آن را خریده بود. وقتی هم که فوت کرد این خانه به ورثه که یکیشان مادر من بود رسید و بعد هم به هیئت یزدیها فروخته شد.
بیشتر وقتها میرفتم پای منبر آیت الله خامنهای. یکبار که محمود را با خودم بردم، ایشان وقتی فهمیدند محمود طلبه است با او حرف زدند و فرمودند: «اگر محمود درسهای کلاسیک را به اتمام برساند سپس به درسهای حوزوی بپردازد، بهتر است»
حجتالاسلام عبدالله محرابیفر میگوید: «مقسم» یعنی دادن حقوق طلاب که ازطرف نمایندگان امام(ره) به من داده میشد و مسئول دادن شهریه به آنها بودم و این شهریه را بین طلاب توزیع میکردم.
سال ۱۳۲۰ هیئتیها بهشکرانه سرنگونی حکومت دینستیز رضاشاه تصمیم گرفتند در همان محلی که خیمه هیئت برپا میشد، مسجدی تاسیس کنند و نام آن را گذاشتند «ابوالفضلی».
«صفرعلی شاهپوری» معروف به شاطر مسئلهگو هر روز در مسجد گوهرشاد مسائل دین را به مردم گوشزد میکرد. خیلی وقتها هم از ظلم رژیم شاهنشاهی حرف میزد تا اینکه عدهای او را تهدید به قتل کردند.
حاجناصر کفایی، مدتی شبیه پیک موتوری، برای حفاظت از اطلاعات، پیامهای سری فرماندهان را در جنگ تحمیلی جابهجا میکرد. میگوید: حتی وقتی از اصطلاحات خاص استفاده میکردیم، دشمن متوجه حرفهایمان میشد.
اصغر عباسی میگوید: از زمانیکه متوجه شدیم عدهای منافق و وطنفروش از داخل به مردم آسیب میرسانند، بسیج مساجد دست به کار شده و با گشتزنیهای پیاپی بهدنبال پیشگیری از خرابکاری این افراد است.