اهالی طرق از ژیانِ زردی یاد میکنند که صاحبش یک روحانی آگاه و مبارز به نام حاج آقا جاهدی بود و شاهدوستها با پنچر کردن چرخهایش، شکستن شیشههایش، تلافی صحبتهای انقلاب ی حاجی را سرش درمیآوردند.
اهالی محله طرق در زمان انقلاب شاید تعدادشان به ۳۰۰ نفر هم نمیرسید، اما همین افراد، راه مقابله با رژیم پهلوی را بلد بودند، از قرارهای شبانه روی پشتبام بگیرید تا مبارزههای علنی در خیابان و گوش دادن به نوارهای سخنرانی امام.
در پی فاجعه تکاندهنده شهادت عبدالکریم هاشمینژاد، مردم به خیابانها ریختند، آنچنان که مشهد شاهد عاشورایی دیگر بود. خراسان در این روز مینویسد: «خراسان یک چهره دانشمند انقلاب ی را از دست داد.»
مشهد صد سال پیش یک خیابان مدرن دارد به اسم ارگ که نخستین سینماها در آن پا میگیرند و هرسال هم بر تعدادشان افزوده میشود، آنچنانکه یک راسته یا دالان سینمایی شکل میگیرد.
پریخانم از دور به عکس شهید که شبیه پسرش بود، نگاه میکرد و زیر لب میگفت «مادرت برایت بمیرد؛ تو که سن و سالی نداری.» آهسته با خودش زمزمه میکرد و در دلتنگی پسرش برای آن شهید عزاداری میکرد.
زهرا موسوینژاد از ساکنان محله انقلاب ، جزو شاهدان عینی حادثه نهم دی ۱۳۵۷ است. او در این واقعه، جانباز میشود و مادرش نیز پس از تحمل جنایت خونین رژیم طاغوت، به شهادت میرسد.
حاج محمود وظیفهدان خاطراتی از روزگاری که در مغازه نفتفروشی پدرش کار میکرده دارد: فاصله لوله تلمبه دستی تا دهانه گالن زیاد بود و وقتی نفت توی گالن میریخت، مثل نوشابه کف میکرد.