کد خبر: ۱۳۰۱۴
۰۳ مهر ۱۴۰۴ - ۱۱:۰۰
گشتی در خاطرات کوچه تکیه علی‌اکبری‌ها

گشتی در خاطرات کوچه تکیه علی‌اکبری‌ها

ماست حاج‌اکبر آوازه داشت و صف آن مثل یک دورهمی محلی بود. وارد که می‌شدیم، بوی فراورده‌های مختلف دماغمان را پر می‌کرد. گاهی هم آب‌راهه باریکی از آب ماست لابه‌لای موزائیک‌ها جاری بود.

با جواد داورزنی در کوچه رضوان ۴ و ۶ قرار گذاشتیم و به عمر شش دهه قدم زدیم. پلاک ۲۴، یعنی خانه پدری این ساکن قدیمی بالاخیابان، از آن خانه‌هایی است که تا امروز پای هر تهدیدی ایستاده تا هویت زنده کوچه تکیه علی‌اکبری‌ها باشد. این خانه، اوایل انقلاب کمی عقب‌نشینی داشت و از آن زمان تاکنون هنوز پابرجاست. 

داورزنی، کوچه را مثل نقشه‌ای زنده به یاد می‌آورد؛ خیابانی که امروز پر از خودرو است و روزگاری با مغازه‌های کوچک و همسایه‌های خوبش، زندگی در آن می‌جوشید. از عطاری کشمیری تا نانوایی ماشاءالله که باید گذشته‌اش را بدانی تا امروز کشف کنی؛ آن مغازه و دکان‌های هم‌جوارش حالا دیوار مسجد و تکیه علی‌اکبری‌هاست.

روبه‌روی خانه پدری‌ام یک دکان بود که صاحبش را آقاسید ذبیحی صدا می‌زدیم. هم سوپرمارکت داشت و هم میوه‌فروشی. بعد از مغازه آقای ذبیحی، حوض‌انبار بود که الان به پیاده‌رو رسیده است. هنوز هم جمعی از ساکنان قدیمی این کوچه، هر هفته در تکیه علی‌اکبری‌ها جمع می‌شویم.

 

سقاخانه امروز و کاسه‌های ماست دیروز در کوچه تکیه علی‌اکبری‌ها

به‌جای این سقاخانه، در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ ماست‌بندی حاج‌اکبر بی‌باک بود. صبح به صبح ما بچه‌ها را با کاسه استیل و صد یا دویست تومان می‌فرستادند اینجا و ماست خامه‌ای می‌خریدیم. ماست حاج‌اکبر آوازه داشت و صف آن مثل یک دورهمی محلی بود. وارد که می‌شدیم، بوی فراورده‌های مختلف دماغمان را پر می‌کرد. گاهی هم آب‌راهه باریکی از آب ماست لابه‌لای موزائیک‌ها جاری بود.

 

سقاخانه امروز و کاسه‌های ماست دیروز در کوچه تکیه علی‌اکبری‌ها

محله بدون نام «شیخ علی‌اصغر طلوع» شناخته نمی‌شد؛ همان کسی که در حرم زیارت‌نامه می‌خواند. بعد از خانه او مغازه‌ای بود که به آن میوه‌فروشی دایی می‌گفتند. او با چپقش داخل مغازه می‌ایستاد که تقریبا روبه‌روی تکیه علی‌اکبری‌ها بود.

 

سقاخانه امروز و کاسه‌های ماست دیروز در کوچه تکیه علی‌اکبری‌ها

کمی جلوتر از لبنیاتی، در آن سمت کوچه، عطاری حاج‌اکبر کشمیری بود که از شیر مرغ تا جان آدمیزاد داشت. در مغازه‌اش کشو‌های کوچک چوبی داشت که داخلش ادویه و اسپند و این‌طور چیز‌ها بود. ما بچه‌ها یواشکی می‌آمدیم برای خریدن آلوچه و آدامس.

 

سقاخانه امروز و کاسه‌های ماست دیروز در کوچه تکیه علی‌اکبری‌ها

خیابان رضوان کنونی، بین دو کوچه بود؛ کوچه‌هایی پر از خانه و دکان‌های جورواجور. زائران زیادی این روز‌ها در معابر رضوان رفت‌وآمد می‌کنند، اما حتی نمی‌توانند تصور کنند که روی زندگی‌های مردم قدیم راه می‌روند. فضای بین کوچه‌ها شیب‌های سربالایی و سرازیری تندی داشت که هنوز بخشی از آن در خیابان رضوان باقی مانده است.

 

سقاخانه امروز و کاسه‌های ماست دیروز در کوچه تکیه علی‌اکبری‌ها

کنار مسجد سابق هم یک قصابی و نانوایی بود. مردم این کوچه، هم برای شیر و ماست تازه حاج‌اکبر صف می‌بستند و هم برای نان‌های تازه ماشاءالله این ترکیب مغازه‌ها و شخصیت‌ها، کوچه را به یک بازارچه کوچک و زنده بدل کرده بود. کوچه‌ها پر از دکان‌هایی با اجناس ضروری و مایحتاج مردم بود.

 

* این گزارش پنج‌شنبه ۳ مهرماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۰۶ شهرآرامحله منطقه ثامن چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:04
03:44