کد خبر: ۱۲۹۳۶
۲۵ شهريور ۱۴۰۴ - ۱۴:۰۰
ندا؛ نویسنده بی‌باک محله فاطمیه است

ندا؛ نویسنده بی‌باک محله فاطمیه است

ندا بی‌باک نوجوان نویسنده محله فاطمیه در نوشته‌هایش از راه‌حل مشکلات می‌گوید؛ او می‌خواهد از طریق درس‌خواندن بازیگر شود و معتقد است دراین راه پارتی بازی لازم نیست.

در دفتر شهرآرامحله از ندا بی‌باک ۱۴ ساله می‌خواهیم بی‌درنگ، یک لحاف‌دوز را هنگام کارکردن در مغازه‌اش توصیف کند. نیم‌دقیقه هم نمی‌گذرد که می‌گوید: دوزانو روی لحاف سفید بزرگی نشسته است و سوزن به دست دارد. مثل همیشه آن‌قدر سرش به کار گرم است که حتی متوجه ورود دخترش به مغازه نمی‌شود. دختر هم مثل همیشه اول به سراغ وزنه مغازه می‌رود و خودش را وزن می‌کند. تلفن که زنگ می‌زند جواب مشتری پشت خط را می‌دهد...

خاطرات روزانه را داستان می‌کنم

حرف‌های ندا بعد از این توصیف کوتاه از لحاف‌دوز مغازه که در واقع پدرش است، احساساتی می‌شود و رنگ غرور هم می‌گیرد. می‌گوید: پدرم برای به‌دست‌آوردن روزی حلال زحمت بسیاری می‌کشد؛ با اینکه کارش خسته‌کننده و رو به فراموشی است. در ضمن کار پدرم بهتر از کار پدرانی است که هميشه به این و آن دستور می‌دهند!

اما گرفتن این آزمون کوچک از نویسنده نوجوان محله فاطمیه مشهد برای این بود که به ما هم ثابت شود که او می‌تواند به‌سرعت درباره یک موضوع بنویسد. کافی است جرقه‌ای را که می‌تواند یک اسم یا شی یا هر موضوع دیگری باشد، در ذهنش روشن کرد تا مثل بلبل از آن بگوید یا بنویسد.

او یک سال است که با تشویق‌های معلم ادبیاتشان که می‌گفته «هر کسی می‌تواند نویسنده شود، فقط کافی است اراده کند» دست به قلم شده و برای شروع، خاطرات روزانه‌اش را و گاهی هم داستان می‌نویسد. این نوجوان نوقلم می‌گوید: در خانه درباره مسائل مختلف نظر می‌دهم. گاهی نیز برای اثبات حرفم، آن‌قدر دلیل و منطق درست‌وحسابی می‌آورم که بالاخره پدر و مادرم حرفم را می‌پذیرند.

کافی است جرقه‌ای را که می‌تواند یک اسم یا شی باشد، در ذهنش روشن کرد تا مثل بلبل از آن بگوید یا بنویسد

 

«کودک فقیر»؛ اولین داستان ندا

نام نخستین داستان او که به هشتمین جشنواره داستان‌نویسی کانون فرهنگی‌تربیتی شهید مدرس آموزش و پرورش ناحیه یک مشهد فرستاد و پذیرفته شد، «کودک فقیر» است. شخصیت اصلی داستان دختری است که پول توجیبی‌هایش را به دختربچه‌ای که همراه مادرش گدایی می‌کند و درست روبه‌روی پنجره خانه آن‌ها می‌نشینند، می‌دهد. در نهایت او با فوت زن گدا، خانواده‌اش را راضی می‌کند تا سرپرستی دختربچه را به عهده بگیرند و درواقع خواهردار می‌شود.

از ندا می‌پرسیم که آیا نوشتن داستان تو تأثیری روی زندگی آدم‌هایی مثل آن کودک فقیر دارد، جواب می‌دهد: من داستان را طوری نوشتم که روی مخاطبان تأثیر بگذارد. شاید هم اگر یک روز بچه‌های فقیر داستانم را بخوانند یا داستانم را که تبدیل به یک فیلم شده، ببینند، متوجه شوند که افرادی هستند که درکشان کنند و به فکرشان باشند. خود من اگر جای شخصیت اصلی داستان بودم، هر کاری می‌کردم كه آن دختربچه خواهرم شود.

اما او در آزمون جشنواره باید ادامه داستانی با این موضوع را می‌نوشت: دانش‌آموزی با اصرار از مادرش می‌خواهد خبر نمره‌های پایینش را به پدرش ندهد. آنچه ندا نوشت، نگاهی متفاوت از نگاه شرکت‌کنندگان دیگر داشت. در داستان‌او دختر دانش‌آموز خودش به پدر خبر نمرات بدش را می‌دهد و بعد قول‌می‌دهد که جبران کند. سرانجام هم این اتفاق می‌افتد و درس‌های دختر پیشرفت می‌کند و پدر به‌عنوان جایزه برایش تلفن‌همراه می‌خرد. نویسنده نوجوان محله فاطمیه می‌گوید که در داستان شرکت‌کنندگان دیگر هیچ‌گاه پدر، موضوع نمرات پایین دخترش را نفهمیده است.

 

می‌خواهم از طریق درس‌خواندن بازیگر شوم

داستان‌های ندا نشان می‌دهد که همیشه می‌توان راه‌هایی برای رفع مشکلات پیدا کرد که بعضی از ما معمولا یا آن‌ها را نمی‌بینیم یا از دیدن آن‌ها می‌ترسیم. چنین تفکری را به‌خوبی می‌توان در رفتار و زندگی این هنرمند کوچک هم دید؛ وقتی که با اعتمادبه‌نفس درباره علاقه‌اش به بازیگری می‌گوید: می‌خواهم از طریق درس‌خواندن بازیگر شوم. یکی از اقواممان هميشه می‌گوید که بازیگرشدن پارتی می‌خواهد، ولی من معتقدم که از راه قانونی هم می‌شود بازیگر شد؛ مگر همه بازیگران آشنا داشته‌اند!

او به هر چه در آن هنری نهفته باشد، علاقه‌مند است. مثلا یک سال است که برای بالش‌های مغازه پدرش رویه می‌دوزد و یک‌بار هم روی یک لحاف سفارشی بزرگ چهار قلب و یک گل مرواریددوزی کرده است. بي‌شك در علاقه این هم‌محله‌ای ما به هنر، پدر هنرمندش و مادری که اصلا مایل نیست وقتش فقط به انجام کارهای خانه بگذرد و برای همین ادامه تحصیل داده و در تربیت فرزندانش هم وسواس به خرج می‌دهد، نقش داشته‌اند. البته هیجان هم بخش دیگری از وجود نداست و او از اینکه دلش می‌خواهد پلیس شود و در رشته رزمی ثبت‌نام کند، می‌گوید.  

این دختر نوجوان که بدون آموزش‌دیدن داستان‌نویسی را شروع کرده، دوست دارد که داستان‌هایی با شخصیت‌های هم‌سن‌وسال خودش بخواند و همچنین اصول داستان‌نویسی را یاد بگیرد. شهرآرامحله برای او و بچه‌هایی مثل او که دوست دارند به سمت هنر بروند اما دسترسی به امکانات ندارند یا اصلا راه رسیدن به هنر را نمی‌دانند، پیشنهادی دارد.

بچه‌ها، شما می‌توانید در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که در منطقه ما و در خیابان عبادی ۷۱ است، عضو شوید و از کتابخانه و کلاس‌های هنری آن استفاده کنید. همچنین می‌توانید به مجتمع امام خمینی (ره) در خواجه‌ربیع ۲۳ سری بزنید و از برنامه‌های فرهنگی آنجا هم بهره‌مند شوید.

 

*این گزارش یکشنبه، ۳ دی ۹۱ در شماره ۳۵ شهرآرامحله منطقه ۳ چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:04
03:44