در دوره تحصیلش معلمهای ادبیات با شک و تردید به انشاهایی که مینوشت نگاه میکردند. آنها فکر میکردند احسان بزرگتری دارد که برایش انشاها را مینویسد. هر بار با ناراحتی به خانه میآمد و با ناراحتی به مادرش از معلمها گله میکرد. بالأخره مادر برای رفع این سوءتفاهم به مدرسه رفت و از معلم ادبیات خواست همانجا موضوعی به احسان بدهد تا انشا بنویسد و موضوع روشن میشود.
حالا این جوان بیستوهفتساله از چاپ دو کتابش مسرور است و امید به آیندهای دارد که بتواند در حوزه ادبیات و نویسندگی بیشتر بدرخشد. از احسان صبوری، شاعر و نویسنده جوان محله شهیدهدایت، تاکنون دو مجموعه کتاب «سکوت گوشخراش» در قالب شعر و «تقاص» (مجموعه داستان) به چاپ رسیده است.احسان علاوه بر نویسندگی ، در حوزه هنر هم دستی بر آتش دارد. او استعدادش را در بازیگری امتحان کرده و حالا با جدیت به دنبال ساخت فیلم با موضوعات اجتماعی است.
متولد سال1374 و زادگاه اجدادیاش روستای فاز یا پاژ یعنی همان زادگاه فردوسی بزرگ است. خانواده او نسلهای متمادی در این روستا زندگی کردهاند و با ادبیات و شعر مأنوس بودهاند.
صبوری میگوید: سابقه زندگی و سکونت خانواده ما در روستای پاژ به هشت نسل قبل بازمیگردد:«عشق به فردوسی در میان خاندان ما همیشگی بود. هر سال عید نوروز یا شب چله که به خانه پدربزرگ در روستای پاژ میرفتیم بساط شاهنامهخوانی به راه بود. ششساله بودم که پدربزرگ دستم را میگرفت و با همدیگر به سمت خانه منسوب به فردوسی که روی تپهای در وسط روستا قرار داشت میرفتیم.
هرچه بزرگتر میشدم بیشتر با نام و آوازه فردوسی بزرگ آشنا میشدم. همیشه از اینکه اصالتم به این روستا و زادگاه فردوسی برمیگردد احساس غرور میکردم. دوست داشتم روزی شاعر و نویسنده بزرگی شوم.»
شاید تحتتأثیر همین احساس بود که احسان برای اولینبار در دوران ابتدایی متنی را درباره فردوسی و شاهنامه نوشت اما خجالت کشید آن را برای کسی بخواند. او تا مدتها نیز متنهای دیگری را نوشت و همه این نوشتهها را داخل صندوقچهای که داشت مخفی میکرد: «حتی به پدر و مادرم نیز این دستنوشتهها را نشان ندادم. به این دلیل که فکر میکردم شاید برای آنها اهمیتی نداشته باشد.
حتی میترسیدم پدرم برای اینکه از درسخواندن عقب نمانم مانع نوشتنم شوند. متنهای زیادی را نوشتم که بهمرور زمان ازبین رفت و حتی امروز چیز زیادی از مضمون این نوشتهها در خاطرم ندارم.شاید اگر شجاعتش را داشتم و آن متنها را برای مادرم میخواندم زودتر از این به فکر چاپ کتاب میافتادم.»
احسان اولین متنی را که چارچوب داستانی مشخصی دارد در کلاس دوم راهنمایی مینویسد. متنی انتقادی و اجتماعی که بعدها در مجموعه داستانش آن را چاپ میکند. داستان درباره فردی خیالی بود که به دلیل داشتن جایگاه اجتماعی بالا، از موقعیتش سوءاستفاده میکند.
به مرور زمان عشق و علاقه او به ادبیات و شعر بیشتر میشود، بهطوریکه سر همه کلاسها شعر و متن ادبی میخواند: در ساعت درس ریاضی زیر میز میرفتم و شعر علی ای همای رحمت استاد شهریار، یا اشعاری از سعدی و فردوسی را از روی کتاب فارسی میخواندم. معلم که متوجه این موضوع شده بود من را از کلاس بیرون کرد. کار به جایی رسید که معلمها درباره حواسپرتیها و اختلالاتی که در کلاس به وجود آورده بودم به مدیر مدرسه شاکی شدند.
این نویسنده از دوران راهنمایی تا پایان دبیرستان تمام داستانها و نوشتههایش را در جای مخصوصی نگهداری میکند و همواره به دنبال فرصتی میگردد که بتواند نوشتههایش را چاپ کند. سرانجام این فرصت بعد از شش سال به وجود میآید. تا پایان دوره دبیرستان مطلب یا شعری از احسان چاپ نشد. بعد از گرفتن دیپلم و تمامشدن دوران سربازی بالأخره موقعیت دست داد و موفق شد کتابش را به چاپ برساند.
او میگوید: بعد از سربازی عاشق شدم، به خواستگاری رفتم اما عروسی سر نگرفت و این ماجرا باعث شد که حس وحال شعر گفتن در من پدید آید. در همین دوران برخی اشعار و مطالب عاشقانهای را که نوشته بودم برای یکی از دوستانم میخواندم. دوستم برخی مطالبم را در گروه مجازیاش گذاشت.
انتشارات آنالوگ اولین کتابم را که مجموعهای از اشعارم به نام «سکوت گوشخراش» بود در سال1396 به چاپ رساند
در مدت کوتاهی بیش از 5هزار نفر مطالبم را دنبال میکردند. همانزمان در جریان برگزاری جشنواره ادبی آنالوگ که بهطور مجازی در کشور برگزار میشد قرار گرفتم. تعدادی از شعرهایم را برای مسابقه فرستادم که رتبه اول جشنواره را به دست آوردم. انتشارات آنالوگ اولین کتابم را که مجموعهای از اشعارم به نام «سکوت گوشخراش» بود در سال1396 به چاپ رساند. سال بعد اولین مجموعه داستانی با نام تقاص توسط انتشارات سیمرغ منتشر شد.
احسان صبوری شانس خود را در حوزه فیلمسازی و ساخت فیلم نیز امتحان کرده است. او که از نوجوانی به بازیگری و کارگردانی علاقه داشته چند سال قبل در چند دوره بازیگری مؤسسات آزاد فیلم در مشهد شرکت میکند.
احسان برای گذراندن این دورههای بازیگری حتی پول کافی نداشت از دوستانش پول قرض کرد تا بتواند در کلاسهای فیلمسازی شرکت کند. او اولین تجربه بازیگری خود را در فیلم کوتاهی به نام جمعه ساخته امیرعلی دشتبانی به دست آورد. این فیلم تا مرحله حضور در جشنواره کشوری فیلم کوتاه نیز پیش رفت.
خودش دراینباره میگوید: بعد از بازی در این اثر از طرف چند فیلمساز جوان برای بازی دعوت شدم. اما دوست دارم کارگردانی کنم و فیلمی را که دوست دارم بسازم. بهتازگی یکی از کارگردانهای کشور خواسته تا براساس یکی از داستانهای کوتاه کتاب تقاص فیلم بسازد. درحال حاضر توافق کلی شده است و من بهعنوان سرپرست نویسندگان قرار است این متن داستانی را بهصورت فیلمنامه درآورم.