
حاجی مهرعلی ۴۰ سال است که کفاشی میکند
شهریار| میدوزد و سوزن میزند، نخ میکند و دوباره سوزن میزند، سالهاست که کارش همین است؛ دوختودوز کفشهایی که شاید چند سالی است با صاحب خود همراهند. بعضی وقتها هم میشود که به تعمیر برخی از کفشها دست رد بزند.
همه این کارها در مغازهای کوچک انجام میشود. مغازه که نه، بهتر است بگوییم اتاقک تعمیر کفشی که در و دیوارش با کفشهای تعمیری نسبتا نو پوشانده شده است. البته چرخپایی، سوزن و نخهای مخصوص هم جزو ابزار اصلی کارش هستند.
کف مغازهاش هم آنقدر واکس و انواع روغن ریخته که دیگر موزائیکهای خالخال آبی و سفید سنگفرش مغازهاش به سختی دیده میشوند. در انتهای همین اتاقک تعمیرگاه یا بهاصطلاح خودش کارگاه تعمیر کفش هم پستویی وجود دارد که از انواع رویههای کفش یا کفشهای قدیمیتر پوشیده شده است.
صدایم کن مهرعلی
در را که باز میکنم صورتم گرمای خوشایندی را لمس میکند، در این سوز سرما این گرما آنقدر لذتبخش است که لحظهای درنگ میکنم، با شنیدن صدای تلقتلوق آویزهای بالای در، مهرعلی متوجه ورودم به داخل مغازه میشود.
از لابهلای کفشهای چیده شده روی در اتاقک پستو صورتش را بهسختی میبینم. میگوید: بفرما. یکباره به خود میآیم، سرم را بالاوپایین میکنم، چشمانش را میبینم که در حال نگاهکردن به پایین است، حدس میزنم کفشی برای تعمیر در دست دارد. میگویم حاجآقای پیشقدم که میگوید: صدایم کن مهرعلی، بله خودم هستم بفرما.
حرف اول
خودم را معرفی میکنم و میگویم نشانی اش را همسایگانش در محله آیتا... خامنهای به من دادهاند. لبخندی میزند و در ادامه میگوید: بپرس پسرجان، چه میخواهی بدانی. من کفاش چه میتوانم به تو بگویم که کمکت کرده باشم.
مهرعلی نمیداند که اینجا وصف همه داشتههاست. داشتههایی از جنس بزرگان و پیشکسوتان منطقه با عنوان هویت محله ما. میگویم: حاجی دلم میخواهد هر چه دوست داری بگویی، نمیدانم از هر کجا که دوست داری شروع کن.
میگوید: ۴۰ سالی میشود که به کار تعمیر و تولید کفش مشغولم. از ابتدا هم در همین کوچه آیتا... خامنهای در محله سرشور مشهد ساکن بودم. کمتر کسی در این محله است که کفشی از خود یا خانوادهاش را برای تعمیر به مغازهام نیاورده باشد.
حرف دوم
کفاش قدیمی محله ما در ادامه درددلهایش را هم به زبان میآورد و ادامه میدهد: بگذار از کسبوکار هم برایت بگویم؛ فکر میکنم قدیمترها کسب وکار مثل امروز نبود و پررونقتر بود، آن زمان نه خبر از کفشهای چینی بود و نه از مدلهای مختلف. مردم شاید یک جفت کفش را سالها میپوشیدند و باز همان را تعمیر میکردند.
قدیمترها کسب وکار پررونقتر بود، آن زمان نه خبر از کفشهای چینی بود و نه از مدلهای مختلف
حرف سوم
او در ادامه صحبتهایش به خاطرهای فراموشنشدنی از کارش اشاره میکند و میافزاید: یادم میآید یکی از هممحلهایهای ما ۱۲ سال پیاپی در یک تاریخ معین هر سال کفشش را برای تعمیر میآورد. او این را هم میگوید که تعمیر آن جفت کفش دیگر از عادات کاریاش شده بود.
مهرعلی کفاش به این مسئله اشاره میکند که کفشهای آن زمان دوام بیشتری داشتند و اگر هم خراب میشدند از ناحیه کف آن آسیب میدیدند. او کفشهای چینی را رقیب تولیدات داخلی ایرانی میداند و میگوید با این حال سلیقه مردم به سمت استفاده از کفشهای چینی متمایل شده، من هم برای کسب درآمد و تامین خواسته شهروندان و زائران چند جفت دمپایی، صندل و کفش چینی برای فروش در مغازهام گذاشتهام.
حرف چهارم
او در ادامه حرفهایش به آداب و سنن قدیمی اشاره میکند و میگوید: در همان دورهها دل خوشی هم بیشتر بود، همین تعمیر کفش برای مردم بهانهای میشد تا به مغازهام بیایند و دیدوبازدید هم انجام دهند. او ادامه میدهد: همین کوچه(آیتا... خامنهای) مکان اصلی تجمعهای محلی بود، کسبه دور هم جمع میشدند و گل میگفتند و گل میشنفتند اما حالا گرفتاریها آنقدر زیاد شده که سر صبح هرکس وارد مغازهاش میشود و ظهر کار را تعطیل میکند و میرود.
حرف پنجم
این کفاش ۵۸ ساله محله ما که کار تعمیر کفش را از ۱۸ سالگی آغاز کرده و حالا دیگر برای خود سری در میان سرها دارد اضافه میکند: به کارم عشق میورزم و دوست دارم تا زندهام همین کار را ادامه دهم. او به کفشها مانند همدمهای لحظات کاریاش نگاه میکند و گاهی اوقات هم آنها را مانند فرزندان خود میداند.
حرف ششم
صحبت با حاجآقای پیشقدم به اینجا که میرسد صدای اذان ظهر از بلندگوی مسجد محل بهگوش میرسد. محترمانه میگوید: وقت نماز است. لبخندی میزنم، هنوز که حرفی برلب نیاوردهام که میگوید: ببین پسرم توصیهای برایت دارم، اگر من تا به این سن رسیده ام و آبرومند زندگی کرده ام از نماز اول وقت بوده است، بهعنوان پدر به تو نصیحت میکنم که نماز اول وقت را هیچگاه ترک نکن.
خداحافظی
با هم از مغازه خارج میشویم قفل بزرگ آبیرنگی بر در مغازه مهرعلی زده میشود، او خوب میداند که چه انجام میدهد. برگ آبیرنگی در دست دارد که رویش با خودکار مشکی نوشته شده است: «مشتری گرامی مغازه بههنگام نماز به مدت ۲۰ دقیقه تعطیل است.»
*این گزارش سه شنبه، ۳ بهمن ۹۱ در شماره ۴۰ شهرآرامحله منطقه ۸ چاپ شده است.