
اکبر جاودانی؛ نیکوکاری که با خدا معامله کرده است
مردی میانسال با سر و وضعی مرتب و کتوشلوار اتوکشیده، از خودرو اش پیاده میشود و با لبخند به استقبالمان میآید. کلید میاندازد و ما را به یکی از طبقات ساختمانی مجلل و نوساز در نقطهای برخوردار از محله راهآهن، راهنمایی میکند که انعکاس نور لوسترها در آیینهکاری دیوارها، چشمنوازیاش را دوچندان کرده است.
نشستن «اکبر جاودانی» بر روی یکی از صندلیهای این تالار که به برگزاری مراسم ازدواج زوجهای نیازمند اختصاص پیدا کرده، آغاز گفتن از روایتهایی شنیدنی است؛ روایتهایی از راز و رمز مال و مکنت امروز او که بیحسابوکتاب در راه خیر خرج میشود و نیز، مرور روزهای تنگدستی که جور کردن پول رهن خانهای اجارهای، برایش رؤیا شده بود.
خانهای پربرکت
متولد۱۳۵۶ است. فرزند چهارم از خانوادهای ۹ نفره که به واسطه مالکیت پدر بر یک بنگاه اتومبیل در محله گاز، همواره غرق در ناز و نعمت بوده است؛ «از بچگی مطیع و سر به راه بودم. در دوران تحصیلم از ابتدایی تا پایان مقطع کارشناسی ارشد مدیریت دانشگاه فردوسی، همیشه دلم میخواست والدینم به واسطه رفتار من سرفراز باشند. حتی یک بار هم پیش نیامد که به خاطر شیطنت، بیانضباطی یا نمره بد من، به مدرسه احضار شوند.»
او روزهای کودکیاش را اینطور مرور میکند؛ «در خانه شلوغ آن روزهای ما که پاتوق همسایهها و فامیل بود، کسی کاری به کار من نداشت. یعنی این طور نبود که روی نماز و روزهام حساسیتی باشد. با این حال، با کششی درونی که نمیدانم منشأ آن چه بود، دلم میخواست با خدا حرف بزنم. از هشت سالگی نمازخوان شدم؛ نه خط در میان، که پیوسته و کامل. طوری که اگر روزی در نمازم کاهلی میکردم و اتفاق بدی برایم میافتاد، میگذاشتم به حساب کمکاری در نمازم.»
خیّر پای کار محله راهآهن که چندی است به جرگه تأمینکنندگان جهیزیه برای زوجهای نیازمند پیوسته است، راه و رسم مردمداری را از والدینش به یادگار دارد. راهپله خانه کودکیاش را به یاد میآورد که همیشه پر بود از کیسههای برنج و ارزاق و مهمانان بیشمار و ناتمام این خانه که هرگز دست خالی برنمیگشتند؛ «پدرم با وانت برنج میخرید و خالی میکرد. مدتی نمیگذشت که مادرم میگفت: برنجمان تمام شد. بس که دست و دل باز بود و سوای سفره داری همیشگیاش به این و آن هم بذل و بخشش میکرد.»
حرکت به مقصد مهربانی
اهالی محله گاز بهویژه نمازگزاران مسجد صاحبالزمان (عج)، عضو هیئت امنای مسجدشان را خوب میشناسند و بارها مهمان سفرههایی شدهاند که جاودانی، بانی پهن شدن آن شده است. مثلا شبهای نیمهرمضان که چند اتوبوس دم در مسجد میآمد و اهالی را که در روز توزیع کارت دعوت، به نماز آمده بودند سوار میکرد.
اگر برای رضای خدا قدمی برداشتهای، دیگر چه دلیلی دارد دیگران خبردار شوند
مقصد، باغ شخصی آقای جاودانی بود که بنا بود مراسم افطار و جشن میلاد کریم اهلبیت (ع) در آن برگزار شود؛ «گاهی بیمناسبت، مسجدیها به ویژه سالخوردههایشان را مهمان میکردم تا حال و هوایشان عوض شود. بعد از آن، هر وقت در مسجد همدیگر را میدیدیم دعا میکردند و همین حال خوب اهالی که کوهی از تجربه و مهربانی هستند، برایم کافی بود. بازخورد برخی از آنها برایم عجیب و تأملبرانگیز بود، وقتی به طور مثال میگفتند تا قبل از این اردوی تفریحی، درست نمیدانستهاند رفتن به خارج از شهر در تعطیلات یعنی چه.»
استقلال مالی یکباره
اسپنددان، بادکنکآراییها و دستهگلهای مصنوعی، نشانههای تازهترین مراسمی است که هفته پیش در این تالار برگزار شد. این فضای دویستمتری، میزبان جشن جهیزیهبرون زوجهای نیازمندی بود که با کمک کانون فرهنگی تبلیغی مهرانا در محله راهآهن، شناسایی شده بودند و با فراهم شدن لوازم مورد نیاز، در آستانه ورود به دنیای زندگی مشترک قرار داشتند.
در آن مراسم و دیگر برنامههای مشابهی که جاودانی، در تأمین هزینههای آن مشارکت دارد، کمتر کسی هویتش را میداند و از سهم او در شاد کردن قلب زوجهای نیازمند باخبر است. این گمنامی خودخواسته را دوست دارد و اصرار چندبارهاش برای ادامه نیافتن مصاحبه، نیز به همین دلیل است: «وقتی با خدا معامله میکنی، خودش به کارَت برکت میدهد. اگر واقعا برای رضای او قدمی برداشتهای، دیگر چه دلیلی دارد که کسی تو را بشناسد یا دیگران خبردار شوند که بانی فلان کار خیر بودهای؟»
کسی که در خانواده پدری طعم نداری را نچشیده است، چطور حال و روز زوجهای کمبضاعت را درک میکند و برای سامان گرفتن زندگیهای نابسامانشان، از مال خود میبخشد؟ او زمان را به سال۱۳۷۸ برمیگرداند و زندگی مشترکی که با تنگنای مالی شروع شد؛ «این طور نبود که من و پدرم اختلافی داشته باشیم با هم. اصلا من به اصرار او بود که ازدواج کردم. روز مراسم، یکباره تصمیم گرفت من را به لحاظ مالی مستقل کند. آن روز حتی برای پذیرایی مهمانهایی که خانهمان جمع شده بودند هم پولی نداشتم و با قرض از یکی از بستگان، قضیه را جمعوجور کردم.
بعد از آن هم برای جور کردن هزینههای زندگی، در فشار بودم. آرزوی من و همسرم شده بود رهن کردن خانهای که پول پیش آن یک میلیون تومان بود. با این حال درست مثل بچگیهایم، درِ خانهام باز بود به روی مهمانان و اگر تنگنایی بود برای خودمان بود، نه برای پذیرایی از آنها.»
چرخوفلک زندگی
زندگی برای کسی که شرایط مالیاش را در آغاز زندگی مشترک، «زیر صفر» توصیف میکند، به همین روال باقی نماند. به قول خودش، دنیا مثل چرخوفلک است و زیرورو کردن شرایط مالی برای خدا کاری ندارد. فقط اینکه وقتی در پاییندست هستی، نباید ناامید باشی و وقتی به بالادست رسیدی، مغرور نشوی.
دنیا مثل چرخوفلک است و زیرورو کردن شرایط مالی برای خدا کاری ندارد. وقتی در پاییندست هستی، نباید ناامید باشی
او که در سومین دهه از عمر خود، تنها از راه گرداندن مؤسسه قرضالحسنه در خیابان گاز، امرار معاش میکرد؛ اکنون یکی از فعالان حوزه ساخت وساز به شمار میرود و در حوزههای دیگری مثل تأمین مالی شرکتهای دانشبنیان، دامداری و صنعت هتلداری نیز سرمایهگذاری کرده است. با این دستاوردها، تأکید میکند: «اینها همه از لطف خداست و من هیچ چیز را به حساب زرنگی خودم نمیگذارم.»
او ادامه میدهد: «اموال را خدا به امانت میدهد تا ببیند جنبهاش را داری یا نه. اگر منم منم بکنی و سهمی برای دیگران در اموالت درنظر نگیری، به قول قدیمیها قابلمهات برعکس میشود. به قول حاجآقای قرائتی که در برنامه درسهایی از قرآن، سخنرانی میکرد، سینی تا وقتی مقابلت میمانَد که برای دیگران برداری. اگر دنبال سهمخواهی خودت باشی، سینی نعمتها را از مقابلت دور خواهند کرد.»
فرصتهای طلایی
هر چه بیشتر میگوید، بیشتر باور میکنیم از خیر بودن فرصتهایی که پیش روی او قرار میگیرد؛ مثلا سفری که به کربلا داشت و دیدن موکبهای پذیرایی از زوار حضرت اباعبدالله(ع) که منجر به روشن شدن چراغ ایدهای تازه در ذهنش شد؛ «تصمیم گرفتم در ورودی مشهد از سمت قوچان، ایستگاه دائمی پذیرایی از زائران حضرت رضا (ع) را احداث کنم. ایستگاهی که زائر، امکانات رفاهی لازم را داشته باشد. برای گرفتن مجوزهای لازم، سختیهایی پیش رویم قرار داشت که باز کردن گره آن از عهده من خارج بود. دست آخر، ماجرا را به امام هشتم (ع) واگذار کردم. از جایی که گمانش را نمیبردم، درست شد و این مجتمع پذیرایی از سال۱۳۹۲ در پیچ ساغروان، پذیرای زوار حضرت است.
در بقیه مناسبتها مثل غدیر، مباهله و ایام غیرشلوغی هم مراسم زیادی برای مددجویان مؤسسات مختلف در فضای ۳ هزارو ۵۰۰ متری آن برگزار میشود بدون آنکه از این فضا، به دنبال یک ریال درآمد باشم.»
آشنایی با گروه مهرانا و در اختیار قرار دادن زیر زمین آینهکاری شدهای که در آن به گفتوگو نشستهایم نیز، فرصتی از همین جنس است: «همیشه دوست داشتم فضایی را درست کنم که عامالمنفعه باشد، چیزی شبیه حسینیه. مراحل آخر ساخت آن بود که از طریق یکی از همسایهها با گروه مهرانا آشناشدم و این فضا را در اختیارشان قرار دادم، برای برگزاری کلاس آموزشی، مراسم عقد و عروسی و هر برنامهای که خودشان صلاح میدانند.»
نقشه گنج
هشدار اذان ظهر که از تلفن همراه جاودانی بلند میشود، نگرانی محسوسی در چهرهاش، رخ مینماید. ناگفته، متوجه الزام او به خواندن نماز اول وقت میشویم و تا مسجد آیتالله میلانی در خیابان شهید هاشمینژاد، همراهیاش میکنیم.
شادمان از اینکه دغدغهاش فهمیده شده است، در واپسین دقیقههای گفتوگو، بدون آنکه سؤالی پرسیده شود، از چیزهایی میگوید که هر کدام بخشی از یک نقشه گنج است برای آنها که رسیدن به ثروت را صرفا از راههای مادی جستوجو میکنند؛ «هیچ وقت بد کسی را نخواستم و اگر مشورتی از من خواسته شد، حتی اگر به ضررم بود، خیانت نکردم. برای همین حتی رقبای مالیام برای گرفتن مشورت سراغم آمدهاند»، «مادرم آرزویی مادی داشت که آن را برآورده کردم.خدابیامرز همیشه دعایم میکرد و میگفت: الهی که پیش دوست و دشمن، سربلند باشی»، «نماز، اول وقتش صفا دارد. تعقیبات نماز صبح، با برکت است و هر مشکلی داشته باشی را حل میکند»، «خدا خیرت بدهدهای از روی تعارف، نه؛ اما مگر میشود خدا دعاهای از ته دل یک نیازمند را که با کمک تو شاد شده است، بشنود و رحم نکند؟»
همراهی همدلانه با «مهرانا»
حمیده پایرنج، مدیر کانون فرهنگی تبلیغی مهرانا و رئیس شورای اجتماعی محله راهآهن:
آشناییمان به سال۱۳۹۵ برمیگردد. مجموعه مهرانا را که آن زمان اسمش بود «ستاد ازدواج آسان محله راهآهن»، تازه راهاندازی کرده بودیم. برای برخی برنامههایمان مثل جشن ازدواج زوجهای نیازمند، مشکل مکان داشتیم. روبهروی منزل یکی از اعضای گروه، ساختمانی در حال احداث بود. تصمیم گرفتیم با مالک آن که آقای جاودانی بود، صحبت کنیم؛ فعالیتهایمان را توضیح بدهیم و ببینیم، فضایی برای فعالیتهایمان دارند؟
مادرم آرزویی مادی داشت که آن را برآورده کردم.خدابیامرز همیشه دعایم میکرد الهی سربلند باشی
گفتوگوی ما همهاش بیست دقیقه طول کشید و ایشان یک طبقه از ساختمان را که مراحل پایانی بناییاش سپری میشد، در اختیار مجموعه ما قرار دادند؛ فضایی که اذعان داشتند از ابتدا به نیت حسینیه، ساخت آن را شروع کرده بودند.
این سالن، برکات زیادی برای همشهریان به ویژه اهالی محله راهآهن داشته و برنامههای مختلفی به خود دیده است؛ از برگزاری دورههای آموزشی برای زوجین و جشنهای ازدواج تا کلاسهای هنری و حتی ورزشی. از آن زمان، همراهی و همدلی آقای جاودانی با مهرانا ادامه پیدا کرد و از بهمن پارسال به عنوان نایب رئیس مجمع خیرانمان انتخاب شدند. امسال با نیت خداپسندانه ایشان، هزینه پذیرایی از اهالی محله در ظهر تاسوعا که همه ساله بانی آن میشدند به تهیه دو سری جهیزیه و راهی شدن دو زوج نیازمند به خانه بخت، اختصاص پیدا کرد.
* این گزارش یکشنبه ۸ تیرماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۲۱ شهرآرامحله منطقه ۳ و ۴ چاپ شده است.