کد خبر: ۱۲۳۴۶
۰۹ تير ۱۴۰۴ - ۱۵:۰۰
دوچرخه ساز ۸۶ ساله خیابان مسلم هنوز مشغول تعمیر است

دوچرخه ساز ۸۶ ساله خیابان مسلم هنوز مشغول تعمیر است

علی محمد شرف دینان صدایش رساتر از آن است که ۸۶ سال داشته باشد! وقتی می‌پرسیم در این مغازه چه می‌کنی، می‌گوید: «هر چیزی را تعمیر می‌کنم؛ طیاره هم اگر خراب باشد، درستش می‌کنم!»

اغراق آمیز به نظر می‌رسد، اما دقت اگر کنی، می‌فهمی که پیرمرد می‌خواهد از تنوع شغل‌هایی که آموخته و کار‌هایی که کرده بگوید. وقتی عنوان می‌کند که از مکانیکی و دوچرخه سازی و رانندگی تا زرگری و خیاطی را تجربه کرده، که در فصلی سرد زیر آفتاب کم رمق بامدادی، روی موزاییک‌های سرد جلو مغازه اش نشسته و گره‌های کور یک دسته نخ نایلونی ضخیم را باز می‌کند و در عین حال، پاسخ خبرنگار کنجکاو شهرآرامحله را هم می‌دهد.

خوش صحبت است و صدایش رساتر از آن است که ۸۶ سال داشته باشد! وقتی می‌پرسیم در این مغازه چه می‌کنی می‌گوید: «هر چیزی را تعمیر می‌کنم؛ طیاره هم اگر خراب باشد و بدهند دست من درستش می‌کنم!»

کودک ۹ ماهه‌ای سوار بر پالَکی

علی محمد شرف دینان اصالت یزدی دارد، اما جزو قدیمی‌ترین اهالی خیابان مسلم یک در محله گاز مشهد است. قبل از اینکه صحبت هایش را درباره محله بخوانید، بد نیست به گذشته برگردیم و در تجربه زندگی دوچرخه ساز محله گاز سهیم شویم. می‌گوید: پدر و مادرم  در یزد دستمال ابریشمی می‌بافتند، ۹ ماهه بودم که از آن شهر مهاجرت کردیم.

پدر و مادر به همراه دو پسر و دو دختر خانواده، راه افتاده بودیم و سوار بر شتر و نشسته در پالَکی (دو صندوق بی سقفی که در گذشته دو سوی پهلو‌های چهارپایان قرار می‌دادند و مسافر داخل آن می‌نشست) به تربت حیدریه آمده بودیم.

آقای شرف دینان می‌گوید که از کودکی کار کرده است، او تعریف می‌کند: پدرم به من و برادرم گفت که دیگر نان شما گردن کلفت‌ها را نمی‌دهم! خدابیامرز در آن زمان بزاز بود و پارچه‌ها را توی سارغ می‌گذاشت و عرق ریزان آن را برای فروش به درِ خانه‌ها می‌برد. سنم کم بود، اما این حرف پدر هم برایم سنگین بود؛ رفتم پیش کسی که حرفه‌اش باتری سازی و دینام پیچی و کار‌هایی مانند این بود، به کار مشغول شدم.

 

در ایست و بازرسی، بین چارقد و لاستیک قایم شدم!

اما لطف استادکارها در گذشته گاهی با گوشمالی شاگرد همراه بوده که بعضی وقت ها شاگردان این وضع را تاب نمی آوردند و از کار گریزان می شدند. قدیمی محله گاز هم می گوید: یک بار از دست کتک‌های صاحب کار فرار کردم؛ قلکم را شکستم و با دوزار وده شاهی پول، آمدم به مشهد.

یک‌بار از دست کتک‌های صاحب‌کارم فرار کردم، قلکم را شکستم و با دوزار وده شاهی پول، آمدم به مشهد

با یک ماشین باری آمدم، یادم است که راننده اش به من گفت برای جلوگیری از توی دردسر افتادن، در زمان توقفمان در ایست و بازرسی، برو پشت لاستیک های کامیون قایم شو. من هم همین کار را کردم؛ زن راننده هم همراهمان بود، چارقدش را گرفتم و آمدم پشت لاستیک ها قایم شدم و چارقد را کشیدم روی سرم!

 

پول را پرت کردم و گفتم: گدا نیستم!

او بیان می‌کند: در مشهد هرچه گشتم کسی به من کار نداد. همین طور که گریه می‌کردم و خدا و امام رضا (ع) را صدا می‌زدم می‌گفتم «یا امام غریب، به پناه آمده‌ام»، به نجاری‌ای دم بست بالا رسیدم. نجار از من پرسید: چرا گریه می‌کنی؟ گفتم بیکارم. وقتی فهمید شناسنامه به همراهم ندارم، گفت که کسی به تو کار نمی‌دهد؛ اما دو قران پول به من داد تا خوردنی‌ای برای خودم بخرم و گشنه نباشم! پولش را پرت کردم توی دکانش و گفتم: گدا نیستم؛ باید زحمت بکشم تا پول دربیاورم.

شرف دینان ادامه می‌دهد: در مشهد یکی از اهالی تربت حیدریه به نام «غلامرضا کَل» گفت درشکه ای کرایه کن برو قهوه خانه انجیر، منتظرم بمان تا بیایم دنبالت و با خودم ببرمت تربت. خلاصه با او برگشتم به خانه مان. بعد هم تعمیرگاه چرخ سازی و موتورسازی راه انداختم و مشغول شدم.

 

علی محمد شرف دینان، دوچرخه ساز ۸۶ ساله خیابان مسلم است

 

۴دهه پیش به محله گاز آمدم

قدیمی منطقه ما سال‌ها بعد برای همیشه راهی مشهد می‌شود تا در کنار حرم امام رضا (ع) زندگی پر از تجربه کاری اش را دنبال کند. او می‌گوید: دو سه سالی در کوچه شاهچراغ، دور بست زندگی کردم تا اینکه عبدالعظیم ولیان (استاندار خراسان و نایب التولیه آستان قدس از سال ۱۳۵۳ تا انقلاب اسلامی) دور بست را خراب کرد.

بعد هم به خانه فعلی‌ام آمدم که آن را در خیابان مسلم کنونی، متری دو قران خریدم. آن زمان هنوز خانه‌های این محدوده ساخته نشده و این زمین‌ها زمین کشاورزی و باغ تره بود. یادم است که یک موتور چاه عمیق نزدیک مسجد حاج حبیب بود؛ مسجدی که حالا بی رد شده است.

تعمیر موتورسیکلت، راننده اتوبوس، چرخ‌ساز، کوره پز، خشت مال، بنّا، زرگر، خیاط و مکانیک شغل‌هایی است که تجربه کردم

 

مغازه بی‌مشتری

آقای شرف دینان می‌گوید که در ۸۰ سال شغل‌های جورواجوری را تجربه کرده است: شغلی در ایران نیست که انجام نداده باشم! زمانی تعمیرکار موتورسیکلت بودم، راننده اتوبوس، چرخ ساز، کوره پز، خشت مال، بنّا، زرگر، خیاط؛ مکانیک هم بوده‌ام. سال هاست که این مغازه را سر خانه‌ام زده‌ام و در آن هر چیزی را تعمیر می‌کنم؛ دوچرخه و موتور وسایل برقی مردم... طیاره هم اگر خراب باشد و بدهند دست من درستش می‌کنم!در مدتی که با او گفت‌و‌گو می‌کنیم، خبری از مشتری نیست.

داخل مغازه تاریکش تایر‌های دوچرخه و ابزار تعمیر جابه جا دیده می‌شود. دو دوچرخه ۲۸ قدیمی هم به درخت روبه روی مغازه اش تکیه داده شده. در حالی که همچنان مشغول گشودن گره‌های دسته نخ نایلونی است از او می‌پرسیم: مشتری هم دارید؟‌می‌گوید: اگر مردم وسایلشان را بیاورند می‌توانم درست کنم!

اما ظاهرا سنی از پیرمرد باروحیه محله گاز گذشته و کسی دیگر وسیله اش را برای تعمیر به او نمی‌سپارد! آن دوچرخه‌ها هم گویا هر دو متعلق به خود او هستند.لحظه‌ای گمان می‌کنیم که این پیرمرددوست داشتنی که روی موزاییک‌های پیاده روی جلوی مغازه اش در خیابان مسلم نشسته، نمی‌تواند راه برود.

وقتی تصورمان را ابراز ‌می‌کنیم، دوچرخه ساز باغیرت به سختیبر می‌خیزد و سخت‌تر از آن راه می‌رود.  ‌می‌خواهد ثابت کند که هنوز سرپاست. البته ناراحتی قلبی اش را که می‌گوید هفت سال است با آن دست و پنجه نرم می‌کند، از ما پنهان نمی‌کند.

از او می‌خواهیم از زندگی اش بیشتر برایمان بگوید، او هم عنوان می‌کند: چهار دخترم را فرستاده‌ام سر خانه و زندگی خودشان. یکی شان چندسال پیش فوت کرد و روز بعد از مرگ او هم دامادم از ناراحتی درگذشت. الان هم با همسرم زندگی ‌می‌کنم. خدا نگهدارش باشد که هوای مرا دارد، بعد از سکته قلبی‌ام اوست که وسایل مغازه را وردار و بگذار می‌کند.

از چگونگی ارتزاقش هم سوال می‌کنیم که پاسخ می‌دهد: طبقه بالای خانه‌ام را برجی ۲۵۰ هزارتومان اجاره داده‌ام.قدیمی قانع محله گاز به روزی‌ای که برایش مقرر شده، ساخته و زندگی ساده اش را در محله‌ای که دوستش دارد سپری می‌کند، محله‌ای کهدرباره اش می‌گوید: اینجا جای خوبی است؛ مردم خوبی هم داشت که همگی از اینجا رفته‌اند و جای خود را به همسایه‌های جدیدتر داده‌اند.

 

* این گزارش یک دی ۹۲ در شماره ۸۵ شهرآرامحله منطقه ۳ چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:44