کد خبر: ۱۲۰۷۶
۲۴ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۰۸:۰۰
تماشاچی‌ها یکصدا می‌گفتند «صاحبی ببتو»

تماشاچی‌ها یکصدا می‌گفتند «صاحبی ببتو»

رضا صاحبی از آقای گلی لیگ ایران همراه با تیم پیام خراسان می‌گوید، از آقای گلی در تیم ذوب‌آهن و البته از روزی که حقش را در تیم ملی پایمال کردند و لحظه پرواز برای جام ملت‌های آسیا در سال‌۲۰۰۰ اسمش را خط زدند.

اواخر دهه ۶۰، یعنی آن روز‌هایی که هیچ‌کسی کَکَش هم نمی‌گزید که زمین‌های فوتبال یک تکه چمن سبز هم ندارد، در آخرین نسل تلویزیون‌های سیاه و سفید، جوانی در فوتبال مشهد چهره شد که با راز توپ آشنا بود؛ پسربچه‌ای زبر و زرنگ و سبزه که با بازیکن‌های دیگری مثل خداداد عزیزی و مرحوم محمد اعظم، نسل طلایی فوتبال مشهد را ساخته بودند.

مهمان خانه رضا صاحبی در محله سرافرازان می‌شویم. آقا‌رضا ده‌ها بریده روزنامه و کلی عکس سیاه‌وسفید را مقابل خودش چیده است و از خاطرات آن‌ها می‌گوید، بدون اینکه اثری از فراموشی در او دیده شود. از چهره‌شدن یک‌باره‌اش در تیم پیام، از آقای گلی لیگ ایران همراه با تیم پیام خراسان، از پروازش به اصفهان و آقای گلی در تیم ذوب‌آهن و البته از روزی که حقش را در تیم ملی پایمال کردند و لحظه پرواز برای جام ملت‌های آسیا در سال‌۲۰۰۰ اسمش را خط زدند.

رضا سال‌۸۶ کفش‌هایش را آویزان کرد تا خیلی از فوتبال‌دوستان مشهدی بگویند حیف! شاید مدت‌ها زمان ببرد تا یک مهاجم شش‌دانگ دیگر مثل رضا صاحبی در فوتبال مشهد ظهور کند.

 

آغاز فوتبال از سه‌راه شاه‌عباس

برای رضا صاحبی، فوتبال از زمین‌های خاکی سه‌راه شاه‌عباس (سه‌راه کاشانی‌فعلی) شروع شد. سه برادر بزرگ‌تر داشت به نام‌های اسماعیل و مهدی و هادی که همه آنها فوتبالیست بودند و از سال‌۵۸ در تیم‌های مشهدی فوتبال بازی می‌کردند. در سال‌۵۸ که رضا ده‌سالش بود، وقتی برادرهایش به زمین‌های خاکی محلات مشهد می‌رفتند یا در استادیوم سعدآباد بازی می‌کردند، او هم می‌رفت و تماشاگر بازی برادرانش می‌شد؛ البته هر‌از‌گاهی به رضا هم اجازه می‌دادند پایی به توپ بزند و بازی کند.

صاحبی از سال‌۶۱ بازی در یک تیم فوتبال را تجربه کرد. او می‌گوید: آن سال‌ها بچه‌های خیابان عامل، تیمی داشتند به نام «شاهد» که محمد صنوبری، مربی آنها بود. یک روز رفتم سر تمرین تیم شاهد. گفتم «آقا‌محمد من هم بازی!» او برادر‌های من را می‌شناخت؛ به من گفت «چه پستی بازی می‌کنی؟» گفتم «هرجا شما بخواهید؛ اصلا دروازه‌بان می‌شوم.»

رضا صاحبی از همان روز به‌عنوان دروازه‌بان، کارش را در تیم شاهد شروع کرد؛ البته بعد‌ها به پست دفاع منتقل و بعد هم هافبک و مهاجم شد. او تا سال‌۶۶ در این تیم بازی کرد و بعد هم به خدمت سربازی رفت.

 

فقط ما حریف ابومسلم بودیم

سال‌۶۸ وقتی رضا صاحبی از خدمت سربازی برگشت، برادرش، هادی در تیم پیام خراسان بازی می‌کرد. او به پیشنهاد برادرش به عضویت تیم پیام درآمد که آن سال‌ها در لیگ کشوری حضور داشت و بازیکن‌های بزرگی مثل احمد حامد، محمد لشگری، دکتر عطارزاده، حمید حشمتی، برادران اصغری و جواد یاورزاده در آن بازی می‌کردند. مربی تیم هم قاسم زردکانلو بود که بازی رضا را خیلی دوست داشت؛ برای همین وقتی رضا پایش را در تیم گذاشت، بازیکن فیکس شد و آن‌قدر خوب بود که یک سال بعد از حضور در تیم پیام، به اردوی تیم ملی امید ایران دعوت شد.

فوتبالیست قدیمی محله سرافرازان می‌گوید: آن سال‌ها تیم پیام خیلی قوی بود. بیشتر بچه‌ها از محله طبرسی و چهارراه مقدم بودند. به عشق امام‌رضا (ع) لباس سبز و سفید می‌پوشیدیم و تنها تیمی بودیم که جلو ابومسلم حرفی برای گفتن داشتیم. جواد مرادنژاد مدیر تیم بود و از جیبش برای بچه‌ها هزینه می‌کرد.

بازی من هم کنار آنها حسابی گرفته بود و همان سال اول برای تیم پیام، ۱۰ گل زدم و همین شد که به اردوی تیم ملی امید ایران دعوت شدم. من و خداداد و هادی کافی از مشهد در آن اردوی تیم ملی حضور داشتیم. خداداد تا آخرش بود ولی من و هادی در مرحله دوم اردوی تیم ملی خط خوردیم.

 

خاطرات رضا صاحبی یکی از بهترین گل‌زنان مشهدی در لیگ فوتبال ایران

 

به من می‌گفتند رضا ۸۸!

رضا صاحبی فوتبالش را تا سال‌۷۶ در تیم پیام خراسان ادامه داد و در سال‌۷۲ با زدن چهارده‌گل عنوان بهترین گل‌زن مسابقات لیگ کشور را به دست آورد. او در این هفت‌فصل بازی برای تیم پیام بیش از شصت‌گل به ثمر رساند و عنوان بهترین گل‌زن این تیم در تمام ادوار لیگ فوتبال ایران را به نام خودش ثبت کرد.

به عشق امام‌رضا (ع) لباس سبز و سفید می‌پوشیدیم و تنها تیمی بودیم که جلو ابومسلم حرفی برای گفتن داشتیم

می‌گوید: من عاشق پیام بودم، پیامی که هویت فوتبال مشهد بود و حالا فقط یک نام از آن باقی مانده است. برای همین خیلی سال‌ها برای این تیم مجانی فوتبال بازی کردم؛ فقط یکی دو سال آخر که هواداران پیام لقب «رضای آقای گل» را به من داده بودند، با من قرار‌داد بستند. فکر کنم سال‌۷۵، مبلغی در حدود ۷ میلیون‌تومان از تیم پیام گرفتم که پول زیادی نبود.

او یک لقب دیگر هم میان طرفداران دوآتشه پیام داشت: «رضا ۸۸». داستان برمی‌گردد به سال ۱۳۷۱ و بازی فینال سوپرلیگ استان. بازی بین ابومسلم بود و پیام، هرتیمی می‌برد به لیگ آزادگان صعود می‌کرد. رضا دقیقه ۸۸ برای پیام گل زد و از آن زمان برای هوادارن پیام شد؛ «رضا ۸۸».

 

آقای گلی در ذوب‌آهن

سال ۷۶ رضا صاحبی از عشق فوتبالی‌اش یعنی تیم پیام دل می‌کند و راهی اصفهان می‌شود و ۶ سال را در تیم ریشه‌دار و قدیمی ذوب‌آهن بازی می‌کند.

او می‌گوید: سال‌های خیلی خوبی در اصفهان داشتم. یک بار سال ۷۹ با چهارده‌گل آقای گل لیگ شدم و چهارسال هم بازوبند کاپیتانی این تیم را بر بازو بستم. هیچ‌وقت هم با اصفهانی‌ها برای پول و قرارداد چانه‌زنی نکردم. آنها به من لطف داشتند و اولین نفر قرارداد من را تمدید می‌کردند. من هم بازارگرمی نمی‌کردم و همه‌چیز پنج‌دقیقه‌ای جفت‌و‌جور می‌شد، از صحبت برای مبلغ تا امضای قرارداد.

 

هیچ‌جا خانه آدم نمی‌شود‌

می‌گویند هیچ‌جا خانه آدم نمی‌شود. برای رضا صاحبی هم تیم پیام خانه‌اش به حساب می‌آمد. برای همین وقتی سال‌۱۳۸۲ مدیران تیم پیام به او زنگ زدند و گفتند که به او نیاز دارند، بی‌خیال پیشنهاد باشگاه‌های مطرحی مثل فولاد خوزستان، تراکتورسازی تبریز، صباباتری تهران و... شد و بار دیگر راهی مشهد شد تا به‌عنوان یک «پیامی» متعصب فوتبالش را ادامه دهد.

رضا می‌گوید: چهارسال دیگر هم درتیم پیام بازی کردم. اصلا صحبت پول درمیان نبود. یکی به خاطر خانواده‌ام برگشتم که دلتنگ مشهد بودند و یکی هم به‌خاطر هواداران پیام. دلم برای پیراهن سبز و سفیدش تنگ شده بودند، اما حیف سال‌۸۶ از ناحیه کمر مصدوم شدم و نتوانستم بیشتر در خدمت فوتبال مشهد باشم.

 

خاطرات رضا صاحبی یکی از بهترین گل‌زنان مشهدی در لیگ فوتبال ایران

 

هم بنایی می‌کردم، هم تمرین

حالا مدرک مربیگری A آسیا را دارد و در تیم‌های پیام خراسان، پالایشگاه گاز سرخس، امید‌های پدیده، علم و ادب آذربایجان و باشگاه فرهنگی و ورزشی جامع قائنات مربیگری کرده است. تمام دغدغه او در این سال‌ها تربیت نسل جدید فوتبالی برای مشهد است. او دو چیز را عامل تباهی فوتبال مشهد می‌داند، یکی پول زیاد و دیگری مدیران ناکارآمد.‌

می‌گوید: فوتبالیست‌های قدیم همه سختی کشیده بودند. خود من، هم تمرین می‌کردم و هم بنّایی و سنگ‌کاری ساختمان. با همه وجودم کار می‌کردم تا یک جفت کفش چمن برای خودم بخرم. حالا بچه‌ها با ماشین‌های آخرین مدل سر تمرین می‌آیند؛ معلوم است که این بچه‌ها در تمرینات پرفشار کم می‌آورند و شما نمی‌توانی به آنها بگویی بالای چشمت ابروست!

صاحبی ادامه می‌دهد: اینکه شهری با ثروت مشهد که تا همین چندسال پیش دو تیم در لیگ برتر داشت، حالا حتی در دسته اول و دوم تیم ندارد، فقط علتش مدیران ناکارآمد است و تا این دوستان باشد، پاشنه بر همان در می‌چرخد.

 

تیم ملی باید تا کی به علی دایی متکی باشد؟!

۲۲‌خرداد سال‌۷۹ بود که روزنامه خبر ورزشی با این تیتر روی باجه‌های مطبوعاتی تهران قرار گرفت: «تیم ملی باید تا کی به علی دایی متکی باشد؟!»؛ تیتری که اشاره داشت به حکایت‌های پیش‌آمده در اردوی تیم ملی فوتبال ایران در سال‌۱۳۷۹ که درجریان آن رضا صاحبی، فوروارد تر‌و‌فرز تیم ذوب‌آهن از تیم ملی خط خورد و از حضور در مسابقات جام ملت‌های آسیا سال‌۲۰۰۰ جا ماند.

رضا صاحبی در آن گفت‌و‌گو به خبرنگار گفته بود: «من انتخاب شده بودم. فردا صبح پرواز داشتیم به لبنان که سرپرست تیم آمد و یک پاکت به من داد. اولش فکر کردم پول تو‌جیبی است، اما بعد که پاکت را باز کردم، دیدم بلیت برگشت به ایران است. عصر جمعه بود و من غمگین‌ترین عصر جمعه زندگی‌ام را سپری کردم.»‌

نویسنده در این گزارش می‌نویسد: «رضا صاحبی مهاجم زهرداری است که هرسال گل‌های حساسی را برای تیمش به ثمر می‌رساند و معمولا جزو سه گل‌زن برتر لیگ به حساب می‌آید. اما تاکنون این شانس را نداشته که با ترازوی عدل مربیان تیم ملی سنجیده شود! باز هم مربیان تیم ملی به‌راحتی به او انگ پیری زدند و از کنار نامش گذشتند و آب هم از آب تکان نخورد.»

 

«صاحبی ببتو» هتریک می‌کند

هفته ششم لیگ دسته اول کشور در سال‌۱۳۷۵، جام آزادگان بین تیم‌های پیام خراسان و سپاهان اصفهان در ورزشگاه تختی برگزار می‌شود. هر‌کدام از دو تیم که بازی را ببرند، صدرنشین لیگ می‌شوند.

علیرضا احمدی، خبرنگار آن سال‌های روزنامه ابرار ورزشی، درباره این بازی می‌نویسد: «این روز‌ها پیام خراسان ترکیب خود را با همان شیوه ۲-۴-۴ شناخته و برابر حریفان با سرعت‌دادن به بازی و با استفاده از فرار‌های تند و تیز رضا صاحبی و دوندگی دیگر یاران خود مقابل حریفان قرار می‌گیرد.»

فوتبالیست‌های قدیم همه سختی کشیده بودند. خود من، هم تمرین می‌کردم و هم بنّایی و سنگ‌کاری ساختمان

۱۰ هزار‌نفر در ورشگاه تختی بودند و مدام تیم شهرشان را تشویق می‌کردند: «پیامته، پیامته، پیامته». بازی مساوی پیش می‌رفت تا اینکه دقیقه‌۶۸ کرنلی روی دروازه سپاهان ارسال می‌شود و رضا صاحبی گل اول تیمش را به ثمر می‌رساند.

ورزشگاه روی هوا می‌رود، صدای طرفداران تیم سبز‌و‌سفیدپوش مشهد یک لحظه هم قطع نمی‌شود. سپاهانی‌ها تا به خودشان می‌آیند، گل دوم و سوم را هم دریافت می‌کنند؛ زننده گل‌های پیام باز هم رضا صاحبی است. او هتریک می‌کند و در جدول گل‌زنان لیگ، ۶ گله می‌شود. پیام هم صدرنشین لیگ می‌شود. همه ورزشگاه یک‌صدا می‌گویند «صاحبی ببتو، صاحبی ببتو».

 

خودمونی با رضا صاحبی

زیباترین گلی که زدی؟ گل قیچی برگردان به فجر سپاسی.

بهترین جمله‌ای که از یک گزارشگر فوتبال درباره خودت شنیدی؟ اگر در محوطه جریمه توپ گیر صاحبی بیفتد، باید آن را گل حساب کرد.

بهترین لقبی که از خودت شنیده‌ای؟ گربه سیاه سرخ‌آبی‌ها.

بهترین تیتری که درباره‌ات نوشته‌اند؟ صاحبی، استاد ضدحمله.

پرسپولیسی هستی یا استقلالی؟ از قدیم، خانوادگی به پرسپولیس گرایش داشتیم.

آیا از قرمز و آبی هم پیشنهاد داشتی؟ دوبار؛ یکی سال‌۷۵ و یک بار هم سال‌۷۹ با علی پروین برای پیوستن به پرسپولیس صحبت کردم، اما قسمت نشد.

بهترین بازیکن‌های تاریخ فوتبال مشهد: مهدی عسگرخانی بهترین دروازه‌بان، محمد اعظم بهترین مدافع، احمد حامد بهترین هافبک و خداداد عزیزی بهترین مهاجم.

بهترین تماشاگران ایران؟ طرفداران پیام.

بهترین هم‌بازی: رضا استواری (ذوب آهن).

بهترین مربی که داشتی: مرحوم ناصر حجازی.

بهترین تشویق هواداران: صاحبی ببتو.

بیشترین قراردادی که داشتی؟ ۲۲ میلیون با ذوب‌آهن.

چند بازی ملی داری؟ یک بازی مقابل کویت که هشت‌دقیقه در میدان بودم.

 

* این گزارش چهارشنبه ۲۴ اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۱۶ شهرآرامحله منطقه ۹ و ۱۰ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44