
خیابان رسالت ۳۲ در محله فاطمیه مشهد علاوه براینکه به راسته «دلوسازها» معروف است، مغازههای «چادردوزی» فراوانی هم دراین خیابان به چشمتان میآید؛ با آن پارچههای رنگی شمعی! دیدن چادر مسافرتی همیشه خاطرات خوبی به ذهن میآورد؛ تصاویری از سفر، طبیعت و تجربه تازه. ذهنم درگیر همین تصاویر است که وارد یکی از مغازههای چادردوزی میشوم؛ درحقیقت مغازه قدیمیترین چادردوز این راسته. مرتضی مرتضایی انتهای مغازه روی صندلی نشسته.
خودم را معرفی میکنم و قبل از اینکه تعارفی بشنوم، چهارپایه پشت میز چرخکار را کناری میکشم و رویش مینشینم. هنوز نمیدانم حرفهایی که آقامرتضای ۶۳ ساله خواهد زد اگر خوب شنیده شود پیامها خواهد داشت برای جوان امروز! اما از چهره صاحب مغازه حدس میزنم که آدم پختهای است.
او که اهل بیرجند است، در ابتدای صحبتش میگوید: در ۲۲ سالگی برای یافتن کار به تهران رفتم و آنجا بود که چادردوزی را یاد گرفتم. سال ۵۸ وقتی به مشهد آمدم، فقط شش مغازه چادردوزی در این شهر بود که در پایینخیابان واقع شده بودند. من بودجهام نمیرسید آنجا مغازه راه بیندازم؛ به همین دلیل به این خیابان آمدم و تا سالها بعد تنها چادردوز این خیابان بودم.
«مشتری هم داشتید؟» آقامرتضی در پاسخ به این پرسشم، با قاطعیت میگوید: نه! طی دو سال اول فقط یک روسَواری فروختم. میرفتم از چادردوزهای پایینخیابان سفارش میگرفتم، پارچه هم میدادند و روزمزد برایشان کار میکردم.
خیلی دلم میخواهد بدانم آقامرتضی در آن دو سال ناامید نشده بوده؟ جواب او کوتاه و پرمعناست: نمیتوانستم ناامید شوم؛ چارهای جز ادامهدادن نداشتم!
بعد تعریف میکند: حدود ۱۰ سال، تنها چادردوز اینجا بودم. کمکم افراد دیگری هم آمدند و بازار راه افتاد. کاسبها قبل از بازکردن مغازه پیش من میآمدند و از رونق کار میپرسیدند و من میگفتم که به خدا توکل کنند. در ۱۰ سال اخیر هم چادردوزها بیشتر شدهاند.
الان طوری شده است که تا مغازهای خالی میشود، سریع آن را برای این شغل اجاره میکنند. گفتنی است روکش خودرو و چادر کامیون نیز با دستان توانای همین چادردوزان دوخته میشود که مرتضایی به آن اشاره میکند.
در حال حاضر حدود ۳۰۰ کاسب جوازدار در همین صنف مشغول هستند
به گفته چادردوز قدیمی رسالت ۳۲، در حال حاضر حدود ۳۰۰ کاسب جوازدار در همین صنف مشغول هستند که در اینجا و دیگر نقاط شهر مانند بولوار مصلی، بولوار مجلسی، پایینخیابان، بازار سپاد و اطراف طرق مغازه دارند، اما مشتریهای شهرستانی، این راسته را بیشتر میشناسند و برای خرید روکش خودرو معمولا به اینجا مراجعه میکنند.
توپ پارچههای نخی راهراه و برزنتی درکنار هم شانه به دیوار مغازه دادهاند. با دیدن آنهاست که میپرسم: اینها را ازکجا تهیه میکنید؟
«ازکارخانهای در اصفهان. مشهد این پارچهها را ندارد. ما به حساب کارخانه پول واریز میکنیم و آنها برایمان پارچه میفرستند.» مرتضایی با بیان این مطلب، درباره قیمت فروش چادرها و روکشها میافزاید: مغازهها با هم تفاوت دارند و قیمتهایشان کمی بالا و پایین است. اگر کسی بدهکار و چک داشته باشد، جنسش را ارزانتر میفروشد!
او نیز که مثل آقاعزیزا... شغلش را به پسرانش انتقال داده است، میگوید: یکی از پسرانم با من کارمیکند و دیگری هم در نیشابور مغازه دارد.
از محل كارش راضي است. چون امنيت دارد و هيچوقت در اينجا دزدي نشده است. حتي چندباري پيش آمده كه آقامرتضي يادش رفته در مغازه را قفل کند، اما اتفاقي نيفتاده است. از همكارانش هم رضايت دارد و ميگويد: ما در كنار رقابت، با هم رفاقت هم داريم.
اما رضا مرتضايي که وارد مغازه ميشود و خودش را پسر آقامرتضی معرفي ميكند، گفتگو را اینگونه ادامه میدهد: كنار پدرم ماندم چون ميخواستم كمكدست او باشم. شغلمان هم نسبت به بعضي ديگر از مشاغل خوب است. مشتريهايمان بيشتر كاميوندارها هستند و سفارش براي روكش خودروی شخصي كمتر است. تابستانها فروش چادر مسافرتي بيشتر ميشود.
اين اطلاعات كه از زبان آقارضا بيان ميشود، براي من شنيدنی است: جنس چادرها درجه يك و دو دارد. ممكن است يكنفر پارچه نامرغوب را به قيمت پارچه مرغوب بفروشد؛ البته مشتري ميتواند از ضخامت پارچه يا فنر چادر، كيفيت كار را تشخيص دهد. كيفيت چادری كه آن را از سرتجربه و وقت کافی گذاشتن انجام دهي، فرق دارد با آن که با ازسربازكردن درست کردهای.
چادردوزها مشكلي دارند كه آن را با شهرآرامحله مطرح ميكنند: شهرداري سدمعبر را ممنوع كرده. وقتي مشتري ميآيد، ما حتي نميتوانيم چادر را براي دقايقي در پيادهرو باز كنيم؛ چون اگر همان موقع ماموران شهرداري بيايند، فورا جريمهمان ميكنند. داخل مغازه هم كوچك است و امكان بازكردن چادر در آن نيست.
نه آقامرتضي و نه پسرش خاطرهاي به ذهنشان نميرسد تا تعريف كنند. درعوض آقارضا ناگهان جلوي مردي را كه در حال عبور از مقابل مغازه است، ميگيرد و او را به داخل ميآورد. رو به من ميگويد: ايشان در اين محله از پدرم قديميتر هستند و ميتوانند از خاطرات گذشته بگويند.
اينطور ميشود كه در پايان گفتگو، خبرنگار شهرآرامحله مخاطب حرفهاي غلامرضا نوري قرار ميگيرد. او كه حرفهاش كولرسازي است، درباره حال و هواي قديم اين خيابان ميگويد: بهجاي مغازههاي فعلي اينجا، گاريسازي بود و درشكهسازي، انگشترسازي و زين اسبدوزي. آسفالت اين محدوده و آبادانياش تا چهارراه برق بيشتر نبود؛ بعد از آن محدوده، زمين زراعي بود.
*این گزارش یکشنبه، ۱۶ تیر ۹۲ در شماره ۶۱ شهرآرامحله منطقه ۳ چاپ شده است.