کد خبر: ۱۱۹۹۶
۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۰۸:۰۰
«صفای قلب زارم» با صدای «ملائکه» در قلب‌ها ماندگار شد

«صفای قلب زارم» با صدای «ملائکه» در قلب‌ها ماندگار شد

حرم امام‌رضا(ع) چند‌صدای ماندگار دارد که برای خیلی‌ها حکم تشرف را دارد. صدای حاج‌علی ملائکه یکی از همین صداهاست با این شعر مشهورش: «ای صفای قلب زارم/ هرچه دارم از تو دارم» به گوش و دل همه نفوذ کرده است.

بعضی صدا‌ها حرمان و حسرت و نبودن را یکهو به حاشیه می‌کِشد و می‌کُشد. بعضی صدا‌ها همین که بلند می‌شود، شنونده را زمین‌گیر می‌کند و میدانگاهی وسیعی می‌سازد از خاطره‌های شیرین. آدم با بعضی صدا‌ها بیشتر صمیمی است؛ چون شنیدنشان تسکین‌دهنده است و به ضمادی شفابخش می‌ماند.

حرم امام‌رضا (ع) چند‌صدای ماندگار دارد که برای خیلی‌ها حکم تشرف را دارند. یکی‌اش صلوات خاصه‌ای است که مرحوم رضا انصاریان خوانده، دیگری «ای حرمت ملجأ درماندگان» محمدعلی کریم‌خانی است و یکی هم حاج‌علی ملائکه است با این شعر مشهورش: «ای صفای قلب زارم/ هرچه دارم از تو دارم».

ملائکه سال‌هاست که خادم حرم رضوی است و در عین حال صدایش در مناسبت‌های مختلف از حرم مطهر شنیده می‌شود؛ به‌خصوص بعد‌از خواندن همان بیت مشهوری که به گوش و دل همه نفوذ کرد و نشست و به زمزمه همیشگی زائران و مجاوران حرم امام (ع) تبدیل شد.

بچه بالاخیابان حالا در یکی از خیابان‌های محله وحید زندگی می‌کند و معتقد است خواندن، یک مسئله است، اما شعر خوب خواندن مسئله مهم‌تری است.

 

اهالی باخدا

سال‌۳۸ توی کوچه حوض محمدعلی خان پشت مسجد ملاهاشم به‌دنیا آمد؛ محله‌ای که حالا وصل شده به شارستان رضوان و اثر چندانی از آن نیست. در یادِ ملائکه، خانه‌هایی پررنگ است که به اسم صاحبانشان مشهور بود.

خودش می‌گوید منطقه‌ای که در آن بزرگ شده همه اهل روضه بودند و مجلس توسل: «یکی از خانه‌های مشهور دور‌و‌بر منزل ما، خانه شیخ‌محمدتقی بود که، چون در طرح بازسازی حرم بود، اهل خانه شیخ محمدتقی رفتند به خیابان امام‌خمینی و حالا سنت قدیمی خودشان را آنجا برگزار می‌کنند.

دیگری مسجد ملاهاشم بود که یکی از پایگاه‌های مهم آن دوره بود. یادم می‌آید آقای سیدان، نوغانی و مرحوم فلسفی منبری‌هایش بودند. خانه دیگری بود به اسم خانه آقای دُرمحمدی که خانه معروفی بود. ملکش الان هست، اما باقی را خراب کردند. یک خانه دیگر بود به نام خانه آقای یگانه.»

ملائکه از بچگی دست در دست مادرش در روضه‌ها و مجالس این خانه‌ها شرکت می‌کرد تا اینکه اوایل نوجوانی، حوالی سال‌۵۱، از نزدیکی حرم مطهر دور شدند و به خیابان «دریادل» نقل مکان کردند؛ جایی که تکیه علی‌اکبری‌های نوغان آنجا فعالیت می‌کرد و البته باعث شد ملائکه خیلی جدی نوحه‌خواندن را آغاز کند.

 

حافظ هزار شعر

آن روز‌ها نزدیکی‌های تکیه و خانه ملائکه، جوانی زندگی می‌کرد به اسم سید‌جواد بختیاری؛ کسی که یک کلام به ملائکه و رفقایش توصیه می‌کند وقتشان را به بطالت نگذرانند.

گردوبازی و تیله‌بازی دیگر کافی است و بهتر است بروند کار مفیدتری انجام دهند: «خدا رحمتش کند سید‌جواد بختیاری را.برادرش رئیس کمیته امداد است و یک زمانی هم قائم‌مقام آستان قدس بود. هر‌دو هم فرزند آیت‌الله بختیاری که در زمان خودش اسم و رسمی داشت. ایشان آمد گفت شما دارید به سن بلوغ می‎رسید و بهتر است به‌جای توشله‌بازی و گردوبازی چیز‌هایی یاد بگیرید که به دردتان بخورد.

یکی از تفریحات ما این بود که با بچه‌ها جمع می‌شدیم و ترانه‌هایی را که بلد بودیم، می‌خواندیم. همان ترانه‌هایی که آن زمان همه می‌خواندند. شاید من هزارتا ترانه از حفظ بودم. صدایم خوب بود و از عباس قادری و جواد یساری و آغاسی و داود مقامی می‌خواندم. سینما را هم اول‌بار با بچه‌های مدرسه و از طرف مدرسه رفتیم. یادم می‌آید اولین فیلمی که دیدم «طوقی» علی حاتمی بود.»

آنها به پیشنهاد سید‌جواد در تکیه، جلسه‌ای راه‌اندازی کردند به اسم «جوانان هیئت علی‌اکبر (ع)»؛ جلسه‌ای که حالا مدیریت تکیه‌اش را به عهده دارد. ملائکه آنجا بود که برای اولین‌بار و به‌طور رسمی نوحه‌خوان هیئت شد: «با این فضا اصلا غریبه نبودم. پدربزرگ پدری‌ام روضه می‌خواند. پدربزرگ مادری‌ام هم گاهی شعر می‌گفت و من را تشویق می‌کرد و روضه خانگی هم داشتند. می‌گفت اگر فلان آیه را حفظ کنی، فلان مقدار پول به تو هدیه می‌دهم. این‌طوری ما را تشویق می‌کرد.»

او آیه‌ها و احادیثی را که حفظ می‌کرد، با صوت می‌خواند و حالا خواندن، مسئله اول زندگی او شده بود.

 

برای گرفتن شعر باید به شاعر آبگوشت می‌دادی!

داستان، دیگر برای علی ملائکه جدی شده بود. او می‌‎خواست خیلی جدی نوحه‌خوان شود. اولین نوحه‌اش را توی هیئت علی‌اکبری‌ها برای حضرت علی‌اکبر خواند با شعری از مرحوم آذر خراسانی: «سینه‌زنی‌های مشهد سنتی بود و مثل امروز به آن معنا اگزوزی (افکت دادن به صدا) نبود.

پدربزرگ مادری‌ام می‌گفت اگر فلان آیه را حفظ کنی، فلان مقدار پول به تو هدیه می‌دهم و این‌طوری ما را تشویق می‌کرد

راستش با کمبود شدید شعر روبه‌رو بودیم. کتابی چاپ نمی‌شد. طاغوت محدودیت‌های زیادی درست کرده بود برای مردم. از‌طرفی دسترسی مردم هم به منابع کم بود یا اصلا نبود. مثل الان نبود که شما یک بیت شعر را سریع در فضای اینترنت جست‌و‌جو کنی، همه‌اش پیدا می‌شود.

گاهی موقع خواندن می‌بینم مستمع دوسه‌بیت از شعری را که می‌خوانم، دارد زودتر از من زمزمه می‌کند. ولی یک‌بار دوست مداحی تعریف می‌کرد توی همان دوره می‌خواسته شعری از کسی بگیرد. رفته پیش شاعر و او هم گفته ما را شب شام برای آبگوشت دعوت کن. دعوتش کرده و او هم فقط یک بیت از شعرش را به او داده بود. شاعر به شوخی و جدی گفته بود برای گرفتن هر بیت باید یک بار آبگوشت بدهی!»

 

انقلاب شد و من شدم مسئول شعار

ملائکه می‌گوید آن‌قدر‌ها با جلسات شعری که در مشهد برگزار می‌شد، آشنایی نداشته است. جلساتی که مرحوم آقای مؤید و ثابت آن را برگزار می‌کردند. انقلاب که می‌شود داستان کمی تغییر می‌کند.

تکیه علی‌اکبری‌ها علم‌دار تمام هیئت‌های کوچک و بزرگ شهر می‌شود و راهپیمایی‌ها را سازمان‌دهی می‌‎کند. همه مسجد‌های کوچک جمع می‌شدند توی خیابان دریادل و می‌رفتند برای تظاهرات.

ملائکه حالا مسئولیت جدیدی پیدا می‌کند: «آقای سیدجواد بختیاری من را گذاشته بود مسئول شعار. من دیگر لیدر راهپیمایی‌ها شده بودم. می‌رفتم به راهپیمایی‌های مختلف و شعار‌ها را می‌نوشتم و می‌آمدم به هیئت خودمان. مثلا یک شعار این بود: خیز‌ای جوان با خون خود وضو کن/ کاخ جنایت را تو زیر و رو کن/ بزن حرف حق را/ برگردان ورق را/ الله الله، نصر من الله.»

از علی‌آقا ملائکه می‌پرسم موقعی که او به‌صورت جدی فعالیتش را شروع کرد، سراغ شناخت دستگاه‌های موسیقی و آوازی هم رفت؟ اصلا آیا تحت تأثیر مداح شاخصی قرار گرفته و کسی را الگوی خودش قرار داده است: «آن زمانی که من شروع کردم، چند مداح شاخص در مشهد فعالیت می‌کردند. یکی آقای سعیدمنش بود. یکی مرحوم ماهرخسار و سیدمحمود حسینی بود و یکی هم آقای کهربایی بود و مرحوم کُربی. اینها هیچ‌کدامشان توی دستگاه نمی‌خواندند. اگر هم می‌خواندند، احتمالا نمی‌دانستند دارند چه می‌کنند.

ببینید! بیشتر شعر‌ها به اصطلاح توسلی بود. توسل را هم نمی‌شد خیلی آوازی خواند. شعر‌های حافظ و صائب را می‌شود ولی شعر‌های توسلی را نمی‌شد. الان استاد این کار حاج‌رضای قانع است. من ازطریق همین بزرگواران آشنا می‌شدم با سبک‌های مختلف.»

 

جنگ، خدمت و دیدار با رهبری

انقلاب که به ثمر می‌رسد، دفاع از میهن آغاز می‌شود. صدای ملائکه توی آن حال‌وهوا بیشتر روز‌های دوشنبه و پنجشنبه شنیده می‌شود؛ روز‌هایی که مخصوص تشییع شهدای جنگ بود.

او می‌گوید از آن موقع سبک مداحی مشهد کاملا تغییر یافت و از توسل به خواندن اشعار حماسی تغییر پیدا کرد: «کسی بود به نام حاجی پایدار که نوآوری کرد و سبک تازه‌ای ساخت که پر از شور بود و حماسه. یادم می‌آید می‌خواند: گرچه هر صبح و شب بر ما گلوله بارد/ تا قیام مهدی نهضت ادامه دارد. او سبک سینه‌زنی را هم به این شکل و با این جنس می‌خواند.»

جنگ تمام شده بود و پای ملائکه به جلسات شعر آقای مؤید و محرم و ثابت و... باز شد و از خرمن تجربه بسیار آنها در سرودن شعر آیینی، نکته‌های بسیار آموخت.

همین می‌شود که اوایل دهه ۹۰ به جلسه‌ای در بیت رهبری دعوت می‌شود و مورد تشویق قرار می‌گیرد: «استادی داشتیم به نام آقای محمدنیا که خیلی تأکید می‌کرد انتخاب شعر خوب بسیار مهم است.

او می‌گفت خواندن و خوب‌خواندن امتیازی نیست، اما شعر خوب خواندن خیلی مهم است. سال ۹۱ با مرحوم اکبرزاده رفته بودم محضر رهبری. شعری خواندم از مرحوم سرهنگ نگارنده که برای حضرت زهرا (س) سروده بود: کس نداند مقام زهرا را/ تا نداند مرام زهرا را؛ و بعد هم از استاد شفق غزلی خواندم: برو‌ای ماه آسمان/ نزنی در که بسته است/ که پیمبر نشسته است/ به تماشای فاطمه/ برو‌ای عندلیب من/ چه خبر از حبیب من/ تو و سیر جمال گل/ من و گل‌های فاطمه/ یکی آینه وفا/ یکی اسطوره سخا/ به فدای دو مریم و دو مسیحای فاطمه. شعر خیلی قشنگی بود.

وقتی تمام شد، رهبری از حاج آقای اکبرزاده که احترام خیلی زیادی برایشان قائل بودند و من و چندنفر دیگر جداگانه دعوت کردند که توی همان راهرو بیرون حسینیه خدمت ایشان برسیم. رفتیم و احوالپرسی کردیم. ایشان گفتند آقای ملائکه شعر اولت مال نگارنده بود. واقعا ایشان روی حوزه شعر استادند. گفتند خیلی شعر خوبی بود. گفتند شعر دوم مال کی بود؟ گفتم آقای شفق. ایشان تعریف کردند و دستشان را گذاشتند روی شانه من و گفتند «خدا خیرت بدهد آقای ملائکه. هم شعر خوب خواندی و هم خوب خواندی.» گفتم آقا دعا کنید که امام‌زمان (عج) هم همین را بگویند. گفتند حتما همین است.»

 

تبدیل یک آیین قدیمی به یک کنش جمعی پرشور

علی‌آقای ملائکه از سال ۱۳۷۰ به‌عنوان خادم حرم مطهر رضوی در اداره دربانان مشغول به خدمت می‌شود. آیین دربانی سال‌هاست با جاروزدن خادمان و مدیحه‌سرایی همراه است.

رسمی که او می‌گوید توانست از همان سال ورودش آن را تغییر بدهد و به یک حرکت جمعی باشکوه تبدیل کند: «قبل از من، مداحانی که در حرم می‌خواندند یکی مرحوم آقای پژمان بود که در یکی از گوشه‌های صحن می‌ایستاد و شروع می‌کرد به خواندن و دربان‌ها هم جارو می‌زدند. من‌که آمدم این سبک خواندن را نمی‌خواستم ادامه بدهم. به رئیس کشیک گفتم من با شما می‌خوانم و همراهی می‌کنم.

شروع کردم به همخوانی. در‌واقع خواندن را از آن گوشه آوردم وسط کار دربان‌ها و زائران را هم تشویق به همراهی کردیم. جاروکشی از حالت قدیمی‌اش درآمد و تبدیل به یک کنش پرشور جمعی شد. حالا هر روز ساعت شش‌ونیم صبح که جاروکشیدن شروع می‌شود، می‌بینید جمعیت مشتاق همراه این خادمان جاروبه‌دست آرام‌آرام حرکت می‌کند.»

ملائکه با این کار در حرم رضوی سروصدای زیادی راه می‌اندازد و مورد تشویق واقع می‌شود. برای همین، اداره تبلیغات حرم برای شرکت در برگزاری باقی مراسم حرم مطهر از او دعوت می‌کند. ملائکه حالا در یکی از آیین‌های مهم حرم رضوی مداحی می‌کند؛ آیین شمع‌گردانی که سال‌هاست در شب‌های عاشورا و با حضور خادمان، مسئولان و مدیران حرم رضوی برگزار می‌شود. ملائکه می‌گوید مرحوم آقای طبسی خیلی خوشش آمد و واکنش‌های خیلی خوبی دریافت کرد.

 

حاج‌علی ملائکه؛ مداح قطعه معروف «ای صفای قلب زارم»

 

داستان دو شعری که با صدای ملائکه ماندگار شدند

صدای حاج‌علی ملائکه را حالا با دو نوای مشهور می‌شناسند. نوا‌هایی که پدیدآمدنشان هرکدام داستان جداگانه‌ای دارد؛ «ای خدا من گدای رضایم» و «ای صفای قلب زارم» اشعاری هستند که حالا با صدای ملائکه ماندگار شده‌اند و هنوز بعد از گذشت بیست‌سال از سروده‌شدنشان هر روز می‌توان آن را از رسانه‌های مختلفی شنید. داستان سروده‌شدن «کاروان منزل‌به‌منزل»، اما فرازو فرود زیادی دارد.

گفتند «خدا خیرت بدهد آقای ملائکه. هم شعر خوب خواندی و هم خوب خواندی.» گفتم دعا کنید که امام‌زمان (عج) هم همین را بگویند

داستان دوستی که او را ناگهان تنها می‌گذارد، اما این تنهایی به کمک او می‌آید: «دوستی داشتم که کفشدار بود و با آقای سازگار رفاقت دیرینه‌ای داشت. به او گفتم می‌شود دفتر شعر آقای سازگار را بگیری تا من چندتا شعر از آن دربیاورم. گفت بله حتما. سه‌چهارهفته‌ای گذشت. من هربار می‌دیدمش و یادآوری می‌کردم ولی مدام می‌گفت هفته دیگر. بعد از مدتی، دست من را گرفت و برد پای ضریح نشاند.

گفت آقای ملائکه! آقای سازگار هروقت می‌خواهد شعر بگوید، می‌آید اینجا پای ضریح می‌نشیند. تو هم امروز به حضرت بگو بفرمایید من بنویسم. راستش اول دلخور شدم. گفتم این بنده خدا یک ماه است ما را سر کار گذشته و حالا هم دارد از سرش باز می‌کند. تنهایم گذاشت و رفت. چند لحظه گیج بودم.

یکهو به خودم آمدم و گفتم راست می‌گوید. آقای سازگار دارد این کار را می‌کند؛ من هم همین کار را بکنم. به حضرت گفتم شما که نیاز بنده را می‌دانید، بفرمایید من بنویسم. همین‌طوری داشتم شعر‌های مختلفی را زمزمه می‌کردم که این شعر آقای صادق آهنگران آمد روی زبانم: کاروان رفته منزل به منزل/ حسرت ساربان مانده در دل؛ که آن را برای امام خوانده بود.

با همین ریتم شروع کردم به سرودن:‌ای خدا من گدای رضایم/ از ازل آشنای رضایم/ دل به هر خار و هر خس ندادم/، چون که من مبتلای رضایم/ تا ابد او بود دلبر من/ دست لطفش بود بر سر من/ جان زهرا ز ما رو نگردان/‌ای رضا،‌ای رضا‌ای رضا جان. چهار بند گفتم. اشک می‌ریختم و می‌گفتم. از ۱۳۷۳ تا الان هر روز این شعر خوانده می‌شود.»

ملائکه داستان سروده‌شدن و خواندن «ای صفای قلب زارم» را هم این‌طور برایمان تعریف می‌کند: شعرش از خودم است. سبکش ولی با تغییراتی قبل‌تر در تهران توسط آقای طاهری خوانده شده بود: استخاره کردم امشب/ تا بنوشم مِی دوباره. من هم روی آن ریتم شعر «ای صفای قلب زارم» را سرودم.

کرونا که شیوع پیدا کرد و در حرم بسته شد، مردم ناچار شدند از پشت فنس‌ها علی‌بن‌موسی‌الرضا (ع) را زیارت کنند. این شعر آن روزی همه‌گیر شد که کرونا تمام شد و قرار شد در برنامه باشکوهی با حضور تمام خادمان درِ حرم باز شود: «شبی که قرار بود این اتفاق بیفتد تمام خادمان دعوت شدند و با رعایت همان پروتکل‌ها در صحن انقلاب نشستند. قرار بود آیت‌الله مروی بیایند و سخنرانی کنند. مداح هم داشتیم. مجری هم من بودم. نماز که تمام شد، گفتند برو برنامه را آغاز کن.

گفتم مگر زیارت امین‌الله نمی‌خوانیم؟ گفتند توی برنامه نیست. گفتم آقا بعد‌از نماز زیارت امین‌الله را باید بخوانیم. گفتند وقت نیست. گفتم من پنج‌دقیقه‌ای می‌خوانم. گفتند آقای مروی توی راه است. گفتم تا بیایند من تمام می‌کنم. به سرعت زیارت خواندم ولی آقای مروی نیامدند.

مسئول برنامه گفت ادامه بدهید و من در ادامه همین شعر را خواندم؛ وگرنه این شعر نه در استودیو خوانده شد و نه از قبل برایش تمرین کردم. از امام‌رضا (ع) تشکر کردم. البته این توجه و شنیده‌شدن از برکت زیارت امین‌الله بود.»

 

* این گزارش یکشنبه ۱۴ اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۱۳ شهرآرامحله منطقه ۳ و ۴ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44