کد خبر: ۵۶۵۴
۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۵:۰۰
حفظ خانه‌های تاریخی مشهد با واچینی بنا‌های تخریب شده

حفظ خانه‌های تاریخی مشهد با واچینی بنا‌های تخریب شده

هومن مرصعی و هدایت گواهی، برمبنای یک الگوی جهانی کارشان را «واچینی» و دوباره‌چینی بنا‌های تاریخی مشهد قرار دادند و به این روش توانستند تعداد زیادی از خانه‌های تاریخی مشهد را در انبار‌های تاریک و نمور شهرداری حفظ کنند.

راسته فرهنگ را که از پایین به بالا طی کنید،  بعد از میدان دانشجو یک ساختمان چهارطبقه رخ نشان می‌دهد که انگار بازمانده‌ای از تاریخ سلجوقی و تیموری در این بافت جدید شهری است؛ ساختمانی که با یک چرخش ۴۵ درجه‌ای، نمای ورودی‌اش را به سمت میدان فرهنگ کج کرده.

بهانه گفت‌وگوی تفصیلی این شماره شهرآرامحله، حضور این ساختمان در دل بافت جدید منطقه است؛ ساختمانی که حاصل ذوق دو مهندس جوان مشهدی است که از ۱۰ سال پیش، درست زمانی که تخریب بنا‌های تاریخی اطراف حرم شروع شده بود، برمبنای یک الگوی جهانی کارشان را «واچینی» و دوباره‌چینی بنا‌های تاریخی مشهد قرار دادند و به این روش توانستند تعداد زیادی از خانه‌های تاریخی مشهد را در انبار‌های تاریک و نمور شهرداری حفظ کنند.

هومن مرصعی، دانش‌آموخته معماری و هدایت گواهی، دانش‌آموخته مرمت ابنیه تاریخی در این گفتگو به چندوچون کار خاص و متفاوت‌شان می‌پردازند؛ دو مهندس جوانی که پیش از این برای احیای و مرمت خانه تاریخی داروغه برای مشهدی‌های علاقه‌مند به تاریخ شهرشان شناخته شده‌اند.  

 



اگر موافق هستید قبل از اینکه صحبت‌مان را درباره کتابخانه بولوار فرهنگ شروع کنیم، درمورد ایده اولیه فعالیت واچینی صحبت کنیم. کاری که در نگاه اول شامل جمع‌آوری آجر، کاشی و به طور کلی مصالح خانه‌های تاریخی و دوباره‌سازی آن‌ها در یک بنای مشابه است.  
مرصعی – شروع خوبی است. بگذارید از اینجا آغاز کنم؛ ما در این مساله یک پیشنهاد و راهکار ارائه کردیم که اتفاق چیز جدیدی هم نیست. یعنی سال‌هاست در کشور‌های مترقی و متمدن دنیا این اتفاق به اشکال مختلف در حال رخ دادن است.

به طور کلی واچینی یکی از راهکار‌هایی است که دست‌کم در مواقعی که نمی‌توانیم به حفظ اصل اثر کمک کنیم، با استفاده از آن امکان به یادگار ماندن اثر در شکل و قالب دیگر فراهم می‌شود. از این نظر فکر می‌کنم برای شهری مثل شهر مشهد با توجه به همه اتفاق‌های این سال‌ها و اینکه بافت تاریخی شهر بر بافت اقتصادی و حوزه توسعه‌پذیر شهر انطباق پیدا کرده، راهکار بی‌ربطی نیست و باید با تامل بیشتری به این راهکار نگاه شود. سال‌هاست که ما این مسیر را دنبال می‌کنیم و این روش را نه که با مطالعه، بلکه در درجه اول به صورت تجربی کسب کرده‌ایم.

البته ما بعداً الگو‌های علمی این کار را هم بررسی کردیم، ولی در حقیقت شروع کار ما بر مبنای یک نیاز و تجربه حاصل از آن بود. متاسفانه در شهر مشهد دست‌کم ۱۰ سالی هست که با توجه به طرح‌هایی که برای توسعه پیرامون حرم مطهر در نظر گرفته شده، بی‌مهری‌هایی در حق بافت تاریخی روا داشته شده است. صدالبته هر توسعه دیگری هم به نوعی با خودش این گونه بی‌مهری‌ها را همراه دارد. یعنی در پاریس هم در دوره هافمن همین اتفاق‌ها در بافت تاریخی این شهر رخ داده است.  

با همین حجم و شدت؟
شاید بله. چرا که خیابان‌هایی که در آن دوره در این شهر طرح‌ریزی شد، در بافتی فشرده و ارگانیک قرار داشت. تنها کاری که اتفاق افتاد این بود که یک سری عناصر ثابت و بااهمیتی را نگه داشتند. حالا سوال این است که با بقایای تاریخی این بافت چه کردند؟ همان‌جا رفتند در جایگاهی در مجاورت برج ایفل که در موقعیت ویژه‌ای به لحاظ توریستی قرار دارد، یک موزه معماری ساختند و هر چیزی که از این بافت جمع کرد بودند، در آن به نمایش گذاشتند. یعنی شما وقتی وارد این موزه می‌شوید سردرها، طاق‌ها، ستون‌ها و سایر بخش‌های ابنیه تاریخی این شهر را در مقیاس بزرگی مشاهده می‌کنید.  

یعنی به تعبیری به جای تخریب برداشت انجام داده‌اند.  
بله. هم برداشت نقشه‌ای کرده‌اند، هم تصویربرداری و هم واچینی. واچینی یعنی عناصر را یک به یک به مکان دیگری انتقال داده‌اند. اتفاقا در همین موزه بود که این ایده به ذهن من رسید که  چرا وقتی می‌توانیم به این صورت بنا‌ها را نگه داریم، به سمت تخریب برویم؟  

 

واچینی آثار تاریخی تخریب شده اطراف حرم در محلات دیگر

 

پروژه واچینی‌ها از سال ۸۶ شروع شد  

و این ایده از چه زمانی به صورت واقعی کلید خورد؟  
در سال ۱۳۸۶. آن موقع ما با آقای مهندس پژمان بازدیدی از خیابان شیرازی داشتیم. همان‌جا موضوع مطرح شد که این نمای خیابان شیرازی در محدوده کاروانسرای ملک چرا باید خراب شود؟  

آن اولین کار جمع‌آوری شما بود؟
بله. به نوعی اولین برداشت و جمع‌آوری ما بود؛

و طبیعتا با دغدغه شخصی خود شما انجام شد.
بله. کاملا.  

آیا منحصر به گروه خود شماست یا گروه‌های دیگر هم قبل یا بعد از شما این کار را انجام داده‌اند؟
مثلا آقای مهندس نوروزی عملیات واچینی را برای سر در بیمارستان امام رضا (ع) در خیابان بهار انجام دادند. این سر در آن زمان یک متر عقب کشیده شد.

مهندس ساسان نوروزی؟
بله. ایشان به نظرم برای پروژه مترو که نیاز به جابجایی دیواره بیمارستان بود، سر در را یک متر عقب بردند. پیش از آن هم خیلی سال پیش سر در مدرسه عباسقلی‌خان را با نظارت آقای مهندس دیشیدی جابجا کردند و چندین متر عقب بردند.

گواهی: البته اجرای نهایی این سر در به نظر من کار پرایرادی است. یعنی به نظرم به دلایل مختلف درست اجرا نشده است.

مرصعی: البته شاید دقت لازم در این کار انجام نشده، ولی در زمان خودش فوق‌العاده کار ارزشمندی بوده است. یعنی آن زمان اصلا چنین درکی وجود نداشت که این بنا را به این دشواری حفظ کنند. البته هنوز هم همین است. همین الان هم درک ما در همین حد است که مثلا مهدیه حاجی عابدزاده را خراب کنیم و بنای جدید بسازیم. حالا شما ببینید که مهندس دیشیدی آن زمان پیگیری کرده که به جای تخریب، جابجایی انجام شود. البته ماجرای مدرسه عباسقلی‌خان با سردر بیمارستان امام رضا (ع) کاملا متفاوت است.

گواهی: بله. در سر در بیمارستان واچینی انجام شده، ولی سر در مدرسه عباسقلی خان به اصطلاح move  (جابه‌جا) شد.
مرصعی: فیلم مستندی هم ساخته بودند به عنوان «جابه‌جایی‌های بزرگ». این قضیه سر در عباسقلی خان در این مایه هاست. این پروژه در زمان خودش بسیار پیشتازانه بود.

و شما در زمان جمع‌آوری به این فکر می‌کردید که فرصت جدیدی برای دوباره‌چینی این مصالح فراهم شود؟
بله. البته درباره همین بنای بالاخیابان در ابتدا ما می‌خواستیم بنای دوباره‌چینی شده را در همان خیابان شیرازی و در همان محل برپا کنیم، ولی متاسفانه  نشد. بعد هم در نهایت منتج شد به اینکه این مصالح چهار، پنج سال بعد در پایین‌خیابان، تقریبا معادل فرصتی که در بالاخیابان بود، بعد از زیرگذر حرم توی قاب‌های پروژه «خانه زائر» کار شود.

و آن وقت به نظرتان این پروژه «خانه زائر» اگر با آجر‌های جدیدی ساخته می‌شد و مثلا اگر آجر‌ها تاریخی نبود، تفاوتی در پروژه ایجاد می‌شد؟
قطعا بله. به نظر من این آجر‌ها و کاشی‌های تاریخی سرمایه‌های این شهر هستند. یعنی وقتی که آجری با گرد تاریخ آمیخته می‌شود، دیگر مثل آجر نو نیست. شاید جالب باشد برای‌تان بگویم  ما تعدادی از این آجر‌ها را در دفتر مهندس پژمان در مرکز ملی زمین و مسکن کار کرده بودیم، یادم هست استاندار آذربایجان یا یکی از استان‌های دیگر آمده بود آنجا، وقتی من توضیح دادم که این آجر‌ها آجر‌های تاریخی است که از بافت اطراف حرم مطهر رضوی به اینجا منتقل شده، ایشان این آجر‌ها را می‌بوسید.  

یعنی این‌ها را به جهت هم‌جواری با حرم امام رضا (ع) متبرک می‌دانست. این آجر‌ها همین که گرد تاریخ بر روی آن‌ها نشسته و سالیان سال در هم‌جواری حرم مطهر بوده، فارغ از اینکه آجر یا مصالح ساختمانی است، یک قداستی پیدا می‌کند که نباید به عنوان یک آجر معمولی دیده شود.

حالا شما فرض کنید که در دوره‌ای با این سرمایه‌ها چطور برخورد شده است. شبانه می‌آمدند با بولدوزر بنا‌ها را خراب و صبح محلش را عین کف دست پاک می‌کردند. این در حالی است که روشی که ما انجام می‌دهیم یک مرحله پاک‌سازی داشت، بعد یک هفته طول می‌کشید تا برداشت عین به عین انجام شود. بعد هم از روی برداشت‌ها نقشه‌برداری می‌کردیم. بعد کدگذاری می‌شد. کد‌ها را روی آجر‌ها منتقل می‌کردیم. حالا که همه کار تمام شده بود، آجر‌های کدگذاری شده را جمع می‌کردیم توی یک جعبه و برای احداث بنای جدید عین‌به عین جمع می‌کردیم.

و امید داشتید که این مصالح شاید حتی ۲۰، ۳۰ سال بعد دوباره سرپا شود؟
گواهی: بله. حتی در یک لوکیشن یا موقعیت جدید.  
مرصعی: مثل همین اتفاقی که الان درباره‌اش صحبت می‌کنیم. ما همین کار را انجام دادیم و بعد از چهار سال این کاشی و آجر‌ها را در بنای این کتابخانه کار کردیم.

 

واچینی آثار تاریخی تخریب شده اطراف حرم در محلات دیگر

 

بخشی از مصالح را پیمان‌کار‌ها بردند    ‌

البته بخش‌هایی از کاشی‌هایی که جمع‌آوری شده بود، الان نیست. یعنی گم شده؟
گواهی: بله. دلیلش هم این است که ما پایگاه ثابتی برای نگه‌داری از این مصالح نداشتیم. البته قبلش من باید پیشینه کار را بگویم. این کار ما که از سال ۸۶ شروع شد، ولی اوجش نزدیک سال ۹۰ بود.

مرصعی: که ما مشغول مرمت خانه داروغه بودیم.

گواهی: بله؛ و پایگاهی هم در خانه داروغه پیدا کرده بودیم و زمین وسیعی در اختیارمان بود. با خودمان فکر کردیم که این بهترین فرصت است. برای همین بیشترین تعداد جمع‌آوری بنا‌های تاریخی را در این زمان انجام دادیم. من یک‌بار که لیست کردم، دیدم ما نزدیک به ۳۰ تا ۳۲ بنا را جمع‌آوری و آرشیو کرده‌ایم. البته برخی از این بنا‌ها مثل بنای تاریخی «سنگ‌آتش» یا «حسینی» را به طور کامل برداشت کردیم، ولی...

بنای «سنگ آتش» کجا بود؟
گواهی: بنای ثبت نشده، ولی زیبا بود داخل نواب ۸. الان هم تصاویرش هست. ما برای این بنا که به طور کلی جمع‌آوری شد حدود یک هفته تا ۱۰ روز زمان گذاشتیم. یعنی کل بنا واچینی شد.  
مرصعی: چند تا کار آجرکاری هم داخل کوچه حاج‌ابراهیم بود؛ دو سه تا آجرکاری فوق‌العاده. یادم هست دو سه تا دیوار فوق‌العاده پرکار بود که جلوی پروژه سارا قرار داشت. این‌ها هم از مجموعه بنا‌ها و نما‌هایی بود که ما موفق به واچینی آن‌ها شدیم. در کل این اتفاق خیلی اتفاق عظیمی بود. بخشی‌اش را ما بردیم دفتر آقای پژمان در تهران کار کردیم...

پس ما با حجم زیادی از این اتفاق روبه‌رو بودیم. حالا سوال این است که مابقی این آجر‌ها و کاشی‌ها کجاست؟
گواهی: آن موقع در سال ۹۰ فضای هم‌جوار خانه داروغه که به عنوان کارگاه و انبار استفاده می‌شد، بهترین فرصت بود و ما همه چیز را آنجا دسته‌بندی و انبار کردیم.

مرصعی: مثلا یک درِ کاروانسرای حاج ابراهیم را همان‌جا گذاشته بودیم. تصورمان هم این بود که یک موزه معماری در خانه داروغه راه‌اندازی می‌شود و مثل همان اتفاق که در پاریس دیده بودیم، در مشهد رخ می‌دهد. هنوز هم برخی از سنتوری‌های بنا‌هایی مثل شریفیان یا سنگ‌آتش توی خانه داروغه هست.

 

واچینی آثار تاریخی تخریب شده اطراف حرم در محلات دیگر

 

با تخریب‌چی‌ها رفیق شدیم!  

ولی خیلی کمتر از چیزی است که شما جمع کرده‌اید.
گواهی: این توضیح را هنوز کامل نکرده‌ام. بعضی از این بنا‌ها برای جمع‌آوری در اختیار ما نبود. البته ما در ابتدا کانالی با شهرداری داشتیم، ولی آن‌ها یا به دلیل گرفتاری یا به دلیل حساسیت‌های موجود  خبر جمع‌آوری همه بنا‌های ارزشمند را به ما اطلاع نمی‌دادند؛ بنابراین ما هم مجبور شدیم برویم سراغ یک چیزی شبیه ایجاد مافیا.

یعنی با خودمان فکر کردیم غیر از اطلاع‌رسانی از سوی شهرداری چطور می‌توانیم از تخریب بنا‌های ارزشمند مطلع شویم. این بود که رفتیم سراغ پیمان‌کار‌های تخریب. آن‌ها هم، چون جنس و متریال، یعنی آجر و چوب و کاشی را می‌فروختند، ما با آن‌ها وارد گفتگو شدیم. البته نه به این عنوان که می‌خواهیم بنا‌ها را برداشت کنیم. به آن‌ها گفته بودیم که مثلا برای مرمت خانه داروغه می‌خواهیم از شما خرید کنیم. البته شرط‌مان این بود که مصالح موقع تخریب به درد ما نمی‌خورد و باید قبل از تخریب آجر و کاشی را ببینم. این‌طوری شد که آن‌ها با ما تماس می‌گرفتند.

چرا می‌خواستید قبل از تخریب بنا را ببینید؟ مصالح به تنهایی برای شما کفایت نمی‌کرد؟
ما به آن‌ها توضیح نمی‌دادیم، ولی ما لازم داشتیم که طرح و نقشه و شکل و شمایل بنا را هم برای برداشت ببینیم. این بود که آن‌ها با من تماس می‌گرفتند و من می‌رفتم. بعضی بنا‌ها ارزشمند نبود و به کار ما نمی‌آمد، ولی بعضی بنا‌های هم ارزشمند بود و ما وارد کار برداشت می‌شدیم.

یعنی وسط اتفاق‌ها تاسف‌باری که توسط شهرداری وقت در حق بافت رخ می‌داد، شما با یک پیمان‌کار تخریب روی هم ریخته بودید تا هر چه بیشتر بنا‌ها را حفظ کنید.
بله. همین پیمان‌کار‌های تخریب هم بدون اینکه خودشان بخواهند به ما کمک می‌کردند. یعنی مثلا گاهی دو روز از آن‌ها وقت می‌گرفتیم برای واچینی بخش‌هایی از بنا و در طی همین دو روز اجازه می‌گرفتیم و نقشه‌برداری و برداشت بنا را هم انجام می‌دادیم.

نکته‌ای هم که  باید یادآوری کنم این است که ما از خیلی از امکانات خانه داروغه برای نجات این بنا‌ها استفاده کردیم. حالا رسیدم سر جواب سوال شما. ما در خیلی اوقات وقتی به بنا‌هایی می‌رسیدیم که این بنا‌ها فرصت چندانی تا تخریب نداشتند، یعنی شهرداری به پیمان‌کار می‌گفت که باید زودتر بنا را تخریب کند. پیمان‌کار هم ناچار مثلا یکی دو روز به ما فرصت می‌داد تا روی بنا کار کنیم.

خب طبعا توی دو روز ما در خیلی از بنا‌ها به جبهه‌های داخلی نمی‌رسیدیم. یعنی فقط سر در را جمع‌آوری می‌کردیم. از جمله سر در بنای تاریخی شریفی که در همین کتابخانه اجرا شده. ما تصاویری از داخل این بنا داریم، ولی فرصتی برای واچینی بخش‌های دیگر بنا نداشتیم. البته برای برخی بنا‌ها مثل بنا‌های حسینی و سنگ‌آتش مثلا ۱۰ روز فرصت گرفتیم و طبعا داربست زدیم و کل بدنه را جمع‌آوری کردیم.  

باز هم مشخص نشد که این واچینی‌ها آخر به کجا رسید؟
مرصعی: ما همه این‌ها را در زمین کنار خانه داروغه جمع می‌کردیم. ولی هنوز ۹۰ درصد خانه داروغه مرمت شده بود که دوره شهرداری مهندس پژمان تمام شد و شهرداری جدید عذر ما را خواست.  

یعنی پروژه داروغه دست شما تمام نشد؟
گواهی: نه. البته بقیه کار طبق نقشه خود ما انجام می‌شد و من هم مرتب از باب دل‌سوزی می‌رفتم. کار هم دست پیمان‌کار بود و او هم کار‌هایی کرد که نباید می‌کرد.
مرصعی: یعنی پیمان‌کار بدون نظارت ما زیر نظر شهرداری کار را تمام کرد.  
گواهی: البته باز خدا را شکر که تقریبا کار تمام شده بود. هر چند اگر ما بودیم هیچ‌وقت اجازه نمی‌دادیم که دیوار‌های داخلی را این‌طور رنگ کنند.  

چرا؟
گواهی: رنگ خامی است. رنگ پخته‌ای نیست اصلا.  

یعنی رنگ دیوار‌های داخلی هم باید بر مبنای اسلوب مرمتی انجام شود؟
بله. اصلا لایه‌برداری از رنگ دیوار‌ها کرده بودیم. سه لایه روی دیوار‌ها بود که جمع‌آوری کرده بودیم.  
مرصعی:، ولی متاسفانه همین‌جوری رنگ زدند.

و این لایه زیرین نقش و نگاری هم داشت؟
گواهی: بله. گچ‌بری‌های خیلی خوبی بود. من فقط یک نمونه را که اتفاقی رسیدم، وقتی بود که پیمان‌کار نبود. چون نبود، از استادکار نقاش خواهش کردم که روی یک بخش را رنگ نکند. آن بنده‌خدا هم فکر کرد من ناظرم. نمی‌دانست من دیگر کاره‌ای نیستم. برای همین توی اتاق کرسی یک قسمتی از نقوش فضای داخلی باقی مانده است.  
مرصعی: و از جمله اتفاق‌های بدی که در اینجا رخ داد این بود که دیگر آن انبار با همه اشیای تاریخی‌اش از دست ما خارج شد.

شما نمی‌توانستید قبل از این مسئله انبار را تخلیه کنید؟
گواهی: حقیقتش این بود که به هر صورت آن انبار با کمک و لطف شهرداری جمع‌آوری شده بود. هر چند زحمت کل کار با ما بود.

پس شما غیر از نگرانی خانه داروغه نگرانی این انبار را هم داشتید؟
بله. متاسفانه همین اتفاق هم باعث شد که همان پیمان‌کارِ مرمت خیلی از این وسایل را برد.

کجا برد؟  
گواهی: به ما گفتند ایشان برده است.
مرصعی: حتما برده برای پروژه‌های مرمتی دیگری که داشته.  
گواهی: مابقی ابزار‌ها را هم ریخته بود روی زمین. حتی یک روز که ما رفتیم، دیدیم که حصار دور مصالح هم برداشته شده و اصلا هر کس دلش بخواهد می‌تواند از   آن‌ها بردارد. پایه‌ستون‌ها بود، کاشی‌ها بود...
مرصعی: فقط ما تنها کاری که می‌توانستیم انجام بدهیم این بود که بخش‌هایی را که باقی مانده بود، جمع کردیم و گذاشتیم توی مطبخ خانه داروغه.  
گواهی: یعنی فکر کنید ما دوباره این‌ها را از توی خاک‌ها جمع‌آوری و دسته‌بندی کردیم.

دست‌آخر چند درصد آن وسایل جمع‌آوری شد؟
آن‌طور که من حافظه‌ام یاری می‌کند، شاید ۴۰ درصد مصالح جمع‌آوری شد.

 

واچینی آثار تاریخی تخریب شده اطراف حرم در محلات دیگر

 

هیچ‌وقت پیگیر نشدید که آن پیمان‌کار مرمت با این‌ها چه کار کرد؟

من از کارگرهایش شنیدم که با وانت برده و توی یک انبار دیگر جمع کرده‌اند. حالا این را هم بگویم که اگر این‌ها درست استفاده بشوند، مشکلی نیست. چون ما هم که خودمان را مالک نمی‌دانستیم. ولی نکته این است که همه این‌ها کد دارد. یعنی مشخص است هر کاشی یا آجری متعلق به کجای هر بنا هست. یا مثلا این چهار تا سبد مصالح سر در فلان خانه تاریخی است. ولی با شناختی که از آن پیمان‌کار داریم، کار با دقت  لازم رخ نخواهد داد.

مرصعی:، ولی نکته‌اش این بود که با این پیگیری‌ها، این فهم حتی در حوزه شهردار وقت هم ایجاد شد. یعنی مهندس برزویی هم که شهردار منطقه ثامن بود، بعد از این ماجرا‌ها کاملا همراه شده بود.

وقتی خانه داروغه از دست شما خارج شد، طبعا شما جایی برای جمع‌آوری مصالح واچینی شده نداشتید. یعنی این فعالیت شما هم تعطیل شد. درست است؟

گواهی: نه. ما به شکل پراکنده کار می‌کردیم. برای اینکه اول مکانی نداشتیم، به‌علاوه در خانه داروغه تعداد زیادی کارگر زیر نظر ما بود و ما سریع آن‌ها را برای واچینی‌ها انتقال می‌دادیم. یعنی با رفتن از داروغه دست ما هم خالی شد، ولی همچنان شهرداری و پیمان‌کار‌های تخریب به ما زنگ می‌زدند. توی آن بازه بعد از سال  ۹۳ هم تا موقعی که ما آمدیم سر پروژه بعدی، برای چند تا پروژه این کار را کردیم.  

مرصعی: تا اینکه رفتیم سر پروژه مرمت خانه تاریخی امیری. مدیران پروژه «ضامن» آنجا باز این قضیه را پیگیری کردند.

در فاصله چه سال‌هایی  به این پروژه‌های مرمتی مشغول بودید.

گواهی: ما ازسال  ۹۰ تا ۹۳ خانه داروغه را کار می‌کردیم. بعد دو سال بین داروغه و امیری فاصله بود وسال  ۹۵ آمدیم سر پروژه امیری. سر پروژه امیری که رسیدیم، آقای خراسانی، مدیر پروژه ضامن دوباره از ما حمایت کرد و کارگر و فضا را در اختیار ما قرار داد.

مرصعی: همان‌جا بود که سر در خانه تاریخی اسماعیلی را که عین‌به عین شبیه خانه حناساب بود، خراب کردند.  

بله تخریب خانه اسماعیلی در دوره آقای ضمیری بود.
گواهی: بله. با کمک پروژه ضامن ما سر در همان بنا را جمع کردیم.

و الان مصالح کجاست؟  
گواهی: همه توی خانه امیری است.

و فکر می‌کنم که سر در خانه تاریخی حناساب هم قبلا جمع‌آوری شده بود.
گواهی: بله. آن هم در انبار شهرداری موجود بود.
مرصعی: انبارشان هم در یکی از خانه‌های قدیمی دریادل بود.

به نظرم الان یکی از کار‌هایی که باید انجام شود ارائه این موارد به شهرداری جدید و زمینه‌سازی برای برپا شدن دوباره این خانه‌هاست. حتی غیر اجرا در بافت، همان ایده موزه هم خیلی مناسب است.
گواهی: حتی یکی از کار‌هایی که ما پیگیری کردیم برپا کردن همین بنا‌ها در طرح المان‌های نوروز بود. رفتیم پیشنهاد کردیم که این سر در‌ها به عنوان المان در شهر باقی بماند.  

شاید همان بودجه و امکانات «مشهد دوست‌داشتنی» می‌توانست همه این بنا‌ها را دوباره در همان محل سرپا کند.
مرصعی:، ولی شکل آرمانی‌اش این است که این اتفاق توی خود بافت بیفتد، مثلا در زمینی که کنار خانه داروغه رها شده است.  

 

واچینی آثار تاریخی تخریب شده اطراف حرم در محلات دیگر

 

بنا پهلوی است سردر قاجاری!

حالا بیاییم سراغ کتابخانه. سر در این کتابخانه از سر در خانه تاریخی شریفی جمع‌آوری شد. درست است؟
گواهی: بله. سال ۹۲ که ما در داروغه بودیم، خود شهرداری به ما درباره این خانه خبر داد. ما رفتیم بنا را دیدیم. من خواهش کردم که به ما وقت بدهند، ولی درنهایت  این قدر به ما وقت دادند که سر در واچینی شود.  
هنوز در فکرتان نبود که چه کاری با این سر در بکنید.
نه. آن موقع این قدر حجم تخریب بالا بود که شاید هریک  هفته یا ۱۰ روز برای تخریب یک پروژه به ما خبر می‌دادند. حالا گاهی اوقات یک سر در بود، گاهی اوقات یک بنا، گاهی حتی فقط یک تزئینات گچ‌بری. ما هم همه این‌ها را واچینی می‌کردیم.

چطور این ایده شکل گرفت که این مصالح در این کتابخانه استفاده شود؟
این بنا اول یک بنای معمولی بود. یعنی خانم فرزانه گواهی، عمه من در زمان حیات‌شان تصمیم گرفته بودند که این بنا را به کتابخانه تبدیل کنند. البته، چون ممکن بود همه کتابخانه با مبلغی که ایشان هزینه می‌کنند تمام نشود، تصمیم گرفتند با سازمان نوسازی مدارس که آن‌ها هم با خیران کار می‌کنند، این کار را انجام دهیم. تا همین امروز هم با همکاری آن‌ها به صورت مشترک کار پیش می‌رود.

و شما چطور وارد مراحل ساخت بنا شدید؟
موقعی که ما وارد شدیم سفت‌کاری هم انجام شده بود. من دورادور  در جریان ساخت بنا بودم، ولی وقتی طرح و نقشه‌ای را که خود دفتر طراحی سازمان نوسازی مدارس کار کرده بود، دیدم، به نظرم کار ضعیفی آمد. برای همین با مهندس مرصعی صحبت کردم و به اتفاق خانواده و با کمک آقای مهندس در پروژه مداخله کردیم.

یعنی تصمیم گرفتیم به شکل جدید پلان و نما را تغییر بدهیم و ضمن افزایش کیفیت بنا، با مصالح تاریخی ساخت بنا را  ادامه  دهیم. نگاه‌مان هم این بود که یک ساختمان عمومی مثل کتابخانه باید شخصیتی مستقل داشته باشد و به نظرمان بهترین شخصیت همان هویت تاریخی مشهد است.  

متراژ بنا چقدر بود؟
مرصعی: زیربنایی در حدود ۲۰ در ۱۵ متر (۳۰۰ متر) در چهارطبقه

و سازمان نوسازی مشکلی با این مداخله نداشت؟
گواهی: خیلی پروسه سختی بود. چرا؟ برای اینکه باید کار از دست مجموعه آن‌ها بیرون می‌آمد. تصورم این است که سازمان نوسازی چنین تجربه‌ای را نداشت که خود خیّر بخواهد در طراحی ورود کند. برای همین خیلی پروسه سختی بود که به ما اعتماد کنند، ولی با همکاری برخی دوستان مثل مهندس علیزاده که معاون وقت این اداره بودند، این اتفاق افتاد. البته بعد از اینکه نما کار شد و جلوه کار را دیدند، بعد از آن دیگر کار راحت شد.

ایده نما از کجا آمده بود؟
مرصعی: طراحی کار را ما با محوریت طرح‌های دوره تیموری و سلجوقی با مصالح آجر انجام دادیم.  

مصالح هم از آجر‌های تاریخی بافت پیرامون حرم بود؟
گواهی: بله. فقط با این توضیح که آجر کار شده آجر دوره دوره پهلوی اول است، قاجاری نیست. برخلاف سر در که قاجاری است. دلیلش هم این بود که حجم تخریب‌ها در طول این سال‌ها خیلی زیاد بود و تجربه ما می‌گفت که مصالح آجر قاجاری زیادی در دسترس نداریم. برای همین این احتمال وجود داشت که وسط کار لنگ بمانیم. یعنی این قدر بنا‌های قاجار تخریب شده بود که دیگر به بنا‌های دوره پهلوی اول رسیده بودیم. پیمان‌کار‌های تخریب هم که تماس می‌گرفتند، معمولا آجر کارشان پهلوی اول بود.  

ولی سر در بنا، همان سر در خانه تاریخی شریفی است که متعلق به دوره قاجار است.
گواهی: بله. برخلاف نما که با آجر دوره پهلوی اول کار شده، سردر مربوط به قاجار است. خانه شریفی از خانه‌های شناسایی نشده دوره قاجار بود که ما در سال ۹۲ وقتی هنوز خانه داروغه بودیم، رفتیم و این خانه را واچینی کردیم.  

به تعبیر شما بهتر است که این دوباره‌چینی در خود بافت انجام شود، ولی این بنا را در منطقه ۱۱ دوباره‌چینی کردید.
مرصعی: در دنیا قوانینی برای واچینی و دوباره‌چینی وجود دارد. شیوه‌های مختلفی هم وجود دارد که اگر کار حرفه‌ای باشد، باید این شیوه‌ها رعایت شود. یکی از این قواعد و اصول هم این است که اگر جداره تاریخی‌ای واچینی می‌شود، اولویت این است که در نزدیکترین محل به موقعیت تاریخی خودش قرار بگیرد. یعنی اگر این بنا در حوالی نواب واچینی شده، دوباره‌چینی هم در همان محدوده انجام شود. اولویت بعد این است که در جایی در همان بافت صورت بگیرد. یعنی مثلا بنای شریفیان در همان ۳۶۰ هکتار محدوده تخریب اطراف حرم دوباره‌چینی شود.

 چرا نشد و این سر در به منطقه ۱۱ رسید؟
مرصعی: ما حتی می‌خواستیم این سردر‌ها را به عنوان المان در خود بافت برپا کنیم، ولی مشکل این بود که این سردر‌ها باید به عنوان المان دائم قرار می‌گرفتند، ولی شهرداری این امکان را نداشت. ما هم به جهت آسیبی که به این مصالح وارد می‌شد، حاضر نشدیم المان غیردائم بسازیم. هنوز هم واقعا غصه می‌خوریم که این مصالح در این منطقه استفاده شده، ولی حقیقتش این است که هر چقدر هم این وسایل در انبار بماند، چون شرایط نگهداری خاصی می‌خواهد، هر روز آسیب بیشتری می‌بیند. یعنی می‌خواهم بگویم این اتفاق از روی ناچاری بود.

و برای این کار دستمزدی دریافت کردید؟
مرصعی: خیر. نه برای واچینی سردر‌های خانه‌های تاریخی و نه برای مشارکت در طراحی و ساخت پروژه کتابخانه.

این مشارکت در کتابخانه شامل چه مواردی بود؟
مرصعی: طراحی و نظارت بر ساخت نما، بخش‌هایی از طراحی حیاط و داخل بنا. حتی تا حدودی که دیوار‌های برشی اجازه می‌داد، پلان را هم تغییر دادیم.  

الان بنا در چه مرحله‌ای است؟
مرصعی: هنوز نمای یک سمت مانده است. درطبقه همکف هنوز کار داریم. حیاط هم کف‌سازی و پله‌هایش باقی مانده است. به طور کلی پروژه   سر و شکل اصلی‌اش را پیدا کرده و رو به اتمام است. البته الان که بودجه‌ای نداریم و پروژه متوقف است.

این کار شما هم یک پیام دارد. آن هم این است که اگر یک خانه تاریخی خراب شد، ما حتی از آجر و کاشی آن هم نمی‌گذریم. به نظرتان این پیام را توانستید به طور شفاف منتقل کنید؟
مرصعی: ما توانستیم در این زمینه این حساسیت را به شهرداری منتقل کنیم، ولی شاید برای‌تان جالب باشد که نتوانستیم این حساسیت را در مسئولان میراث فرهنگی ایجاد کنیم. یعنی مثلا حتی یک بار برای بازدید یا تقدیر نیامدند و حتی خودشان به عنوان متولی این اتفاق، کار ما را تکرار نکردند.

طبق معمول باز دوباره رسیدیم به انتقاد از میراث فرهنگی! نمی‌شود گفت از این فعالیت شما مطلع نبوده‌اند؟
مرصعی: نمی‌شود گفت. حتی اگر این‌طور می‌بود، باز باید بپرسم مگر میراث فرهنگی از جابجایی سر در مدرسه عباسقلی‌خان هم بی‌اطلاع بوده است؟ می‌خواهم بگویم وقتی شما یک بار یک اتفاق خوب را رقم زده‌اید، حالا چرا دوباره برای این بافت و این همه بنای در حال تخریب این کار را انجام ندادید؟ خب طبیعتا وقتی ما بدون هیچ بودجه‌ای این کار را انجام دادیم، پس شدنی بوده است. خیلی سوال بزرگی برای خود من است که وقتی ما از سال ۸۶ درگیر این کار هستیم، آیا این اتفاق تا امروز نمی‌توانست برای صد‌ها بنای تاریخی مشهد رخ بدهد؟

ولی نتیجه این شده که همین ۳۲ بنایی هم که ما واچینی کرده‌ایم، حتی اگر همه آن‌ها هم الان موجود باشد، باز هم در برابر داشته‌های قدیم این بافت صفر است. برای همین من همان موقع فکر می‌کردم کاش چند گروه دیگر مثل گروه ما می‌بودند تا الان داشته‌های بافت بیشتر از امروزش می‌بود.

البته ما قطعا می‌توانستیم بنا‌های بیشتری را جمع‌آوری کنیم، ولی متاسفانه در حین این اتفاق‌ها  مدتی سر هیچ کدام از پروژه‌ها نبودیم. مدتی هم میراث فرهنگی پروژه امیری را تعطیل کرد و ما امکانی برای فعالیت واچینی نداشتیم. برای همین هم من همیشه می‌گویم وقتی میراث جلوی مرمت خانه امیری را گرفت فقط در حق این بنا و آن راسته تاریخی جفا نشد، بلکه در حق کل بافت جفا شد. چرا که تیم ما توی بافت نبود. ما هر سه چهار روز یک بار می‌رفتیم توی بافت و ارتباط ما تقریبا با بافت قطع شده بود. به‌علاوه ما نه کارگری داشتیم و نه فضایی. در نتیجه خیلی نتوانستیم اتفاق مثبتی را در آن ایام رقم بزنیم.  


* این گزارش پنج شنبه، ۲۷ مهر ۹۶ در شماره ۲۵۸ شهرآرامحله منطقه ۱۱ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44