کد خبر: ۱۲۰۱۸
۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۰۸:۰۰
زیارت؛ قرار هفتگی اهالی یک محله با سالمندان

زیارت؛ قرار هفتگی اهالی یک محله با سالمندان

ساکنان محله خاتم‌الانبیا(ص)، هر هفته سالمندان را به حرم رضوی می‌برند. محمد گنجی می‌گوید: دو سال پیش متوجه شدم که تعدادی از خادمان آستان، افراد کم‌توان را به زیارت می‌آورند. به آنها گفتم صبحانه‌شان با من.

شب قبل قرص‌های خوابش را نخورده است تا مبادا خواب بماند. تا سحر چشمش به سوسوی ستاره‌ها بوده است. کلی حرف در دلش تلنبار کرده و منتظر است صبح برسد و آنها را به آقاجان بگوید. چشم‌انتظاری طاقتش را برده است و زودتر از موعد، لباس‌هایش را می‌پوشد. از ترس اینکه مبادا زمین بخورد چهاردست‌وپا خودش را به دم در می‌رساند.

چشمش که به ماشین همسایه‌های مهربانش می‌افتد، دستش را به دیوار می‌گیرد و نیم‌خیز بلند می‌شود. همیار که ناتوانی پیرمرد را می‌بیند، پیاده می‌شود تا زودتر دستش را بگیرد. دعا‌های خیر پیرمرد شروع می‌شود و همان‌طور دعاگویان با کمک همیار در ماشین می‌نشیند.

پیرمرد مدت‌هاست که گنبد و گلدسته حرم را ندیده است، اما حالا گروهی از ساکنان محله خاتم‌الانبیا (ص) با وسیله شخصی دنبال او و تعدادی سالمند دیگر آمد‌ه‌اند و آنها را بدون هیچ چشمداشتی به زیارت حرم رضوی می‌برند.

شرح این دیدار‌ها پر از خاطره است. پر از دلتنگی و دعای خیر.

 

زیارت بعد از ۴سال چشم‌انتظاری

قرارمان ساعت ۴صبح است. مقابل مسجد فاطمه‌الزهرا (س) در محله خاتم‌الانبیا (ص). پنج راننده همراه خودروهایشان و ۱۰نفر از ساکنان به‌عنوان همیار، خودشان را به اینجا رسانده‌اند تا دنبال سالمندان ناتوان محل بروند و آنها را به زیارت ولی‌نعمتمان، علی‌ابن‌موسی‌الرضا (ع) ببرند. هوا تاریک‌تر از آن است که چهره‌ها از دور قابل شناسایی باشند. همیاران بعد‌از سلام‌و‌علیک، سوار ماشین‌ها می‌شوند تا دنبال سالمندان بروند. اسامی و آدرس‌ها از قبل تعیین شده است. هر همیار با یکی از آنها تماس گرفته و اعلام کرده است که ۴صبح به دنبالشان می‌روند.

در کوچه‌های تنگ و تاریک بولوار توس که دو طرف آن خودرو‌ها پارک کرده‌اند، می‌رسیم به خانه حاج غلامحسین سرمدی. دم در نشسته است و تا چشمش به ماشین می‌افتد، نیم‌خیز بلند می‌شود. راننده که خودش جزو خادمان است، سریع پایین می‌رود و کمک می‌کند پیرمرد در ماشین بنشیند.

حاج‌غلامحسین چنان پر‌انرژی سلام و صبح به‌خیر می‌گوید که انگار به جوانی برگشته است. سنش را که می‌پرسم، کارت ملی را از جیبش درمی‌آورد و می‌گوید: نمی‌دانم چند‌سالم است. اینجا را نگاه کنید و ببینید؛ پنجم آبان ۱۳۳۵. اما سختی روزگار و سرنوشت او را مسن‌تر نشان می‌دهد.

بی‌آنکه چیزی بپرسیم سر درددلش باز می‌شود؛ چهارسال بود گلدسته امام‌رضا (ع) را ندیده بودم. خدا خیرشان بدهد. چهار ماه پیش اینها من را بردند. اجرتان با امام‌حسین (ع). الهی عاقبت به‌خیر شوید. الهی هرچه می‌خواهید، از امام رضا (ع) بگیرید.

به منزل بی‌بی‌ربابه مرویان می‌رسیم. همیار زنگ می‌زند که بیاید، اما انگار بی‌بی خواب مانده است. تنها‌ست و نمی‌تواند حاضر شود. فاطمه رباتی که از همیاران است به داخل خانه می‌رود تا کمکش کند. بی‌بی جورابش را به دستش گرفته است، اما نمی‌تواند به پایش بکشد.

با کمک فاطمه‌خانم آماده می‌شود و لنگان‌لنگان به سمت ماشین می‌آید. یکهو یاد داروهایش می‌افتد. برمی‌گردد پلاستیک دواهایش را برمی‌دارد و تعریف می‌کند: دیشب فشارم بالا بود. کلی دارو خوردم؛ برای همین خواب ماندم. ببخشید مادر. خدا اجرتان دهد. الهی مثل ما دردمند و افتاده نشوید. بی‌بی به سختی وزن سنگین و پا‌های دردناکش را تکان می‌دهد و سوار ماشین می‌شود.

 

ساکنان محله خاتم‌الانبیا(ص)، هر هفته سالمندان را به حرم رضوی می‌برند

 

قلاب‌شدن دست‌ها به ضریح

از ضبط ماشین، صدای دعای سلامتی امام زمان (عج) و فرج طنین می‌اندازد. توسل‌ها و مناجات‌ها شروع می‌شود. هرکدام زیر لب گاهی دعا را زمزمه می‌کنند و گاهی حاجت‌هایشان را به زبان می‌آورند. خیابان‌ها خلوت است و خیلی زودتر از همیشه به خیابان طبرسی می‌رسیم. سالمندان و همیاران همین که از دور گلدسته حرم را می‌بینند، شروع می‌کنند به سلام‌دادن؛ «السلام‌علیک یا علی‌ابن موسی‌الرضا (ع). سلام آقا‌جان. سلام.»

در پارکینگ طبرسی، همه خودرو‌ها پارک می‌کنند و یکی از همیاران سراغ ویلچر‌هایی می‌رود که از قبل هماهنگ شده است. همیاران پیاده می‌شوند و یکی‌یکی سالمندان را روی ویلچر‌ها می‌نشانند و به‌سمت حرم حرکت می‌کنند.

در ورودی حرم مجدد می‌ایستند و دست ارادت بر سینه‌ها می‌گذارند و السلام‌علیک یا علی بن موسی‌الرضا (ع) را زمزمه می‌کنند. ساعت گلدسته ۵صبح را نشان می‌دهد.

صدای زمزمه‌های سالمندان در صدای خوشِ دنگ‌و‌دنگ ساعت حرم گم می‌شود و دل‌هایشان گره می‌خورد به صحن و سرای امام مهربانی‌ها. هر‌کدام زیر لب ذکر و نجوایی دارند. همیاران آنها را پشت پنجره فولاد صحن گوهرشاد می‌برند و دستان ناتوان سالمندان به پنجره قلاب می‌شود. یک دعا برای خودشان می‌کنند، ده‌دعا برای همیاری که کنارشان است؛ «الهی عاقبت به‌خیر شوید. الهی درمانده و زمین‌گیر نشوید. الهی حاجت‌روا شوید. یا امام رضا (ع).»

همه که زیارت می‌کنند، کنار هم جمع می‌شوند و صلوات گویان به سمت ضریح حرکت می‌کنند. آنجا همه را در یک ردیف می‌گذارند و یکی از همیاران، به‌ترتیب، یکی‌یکی آنها را می‌برد جلو ضریح تا زیارت کنند. دل‌های شکسته سالمندان که ضریح را می‌بیند، بغضشان می‌ترکد و اشک‌هایشان جاری می‌شود.

با تمام خوب و بدی که زندگی را پشت سر گذاشته‌اند، فقط یک امید و خواسته دارند؛ عاقبت‌به‌خیری و شفاعت 

با تمام خوب و بدی که زندگی را پشت سر گذاشته‌اند، حالا فقط یک امید و خواسته دارند؛ عاقبت‌به‌خیری و شفاعت و دستگیری دم مرگ. اما باز هم همیاری را که کنارشان است، از یاد نمی‌برند و مدام برای او هم دعا می‌کنند؛ «الهی هرچه می‌خواهی از امام‌رضا (ع) بگیری. الهی دستت به ضریح امام حسین (ع) برسد. خدا پدر و مادرت را بیامرزد.»

 

آقاجان زیارت آخرمان نباشد

همیاران صلوات‌گویان سالمندان را به ردیف کنار هم و کمی آن طرف‌تر از ضریح می‌گذارند تا نماز و زیارت‌نامه بخوانند. یکی از همیاران بین دو سالمند نشسته است و برایشان زیارت‌نامه می‌خواند. بی‌بی چادرش را روی صورتش کشیده است و نجواکنان دارد گریه می‌کند. منصوره طاهرزاده دنبال مهر است تا نماز حاجت بخواند.

علی اکبر شوقی بلند‌بلند دعای فرج را می‌خواند. بعضی از همیاران هم کنار هم نشسته‌اند و زیارت‌نامه می‌خوانند. بعد از زیارت، هنگام برگشت صلوات‌گویان از صحن خارج می‌شوند. یکی از سالمندان تا چشمش به سقاخانه می‌افتد، تقاضای آب می‌کند. همیار می‌رود برایش می‌آورد و باز دعای خیر بدرقه‌اش راهش می‌شود؛ «الهی ابوالفضل (ع) دستت را بگیرد. الهی از آب زمزم بخوری.»

چرخ‌های ویلچر‌ها به سمت پارکینگ هدایت می‌شود. هنگام خروج رو به گنبد توقف می‌کنند، دست ارادت بر سینه می‌گذارند و با آقا وداع می‌کنند. اما در پس این وداع یک حاجت خیلی تکرار می‌شود؛ «آقاجان این زیارت آخرمان نباشد. آقاجان باز هم ما را بطلبی.»

خادمان ویلچر‌ها را تحویل می‌دهند و سالمندان را سوار بر ماشین‌ها می‌کنند. مقصد بعدی رستورانی در بولوار کاشانی است. محمد گنجی که مالک این رستوران است، به نیت شادی حضرت‌ام‌البنین (س) هر هفته شنبه‌ها صبحانه این سالمندان را تقبل کرده است.

او می‌گوید: دو سال پیش متوجه شدم که تعدادی از خادمان آستان قدس، افراد کم‌توان را به زیارت حرم رضوی می‌آورند. توفیقی شد و به آنها گفتم صبحانه‌شان با من. وقتی با این گروه آشنا شدم از آنها هم خواستم بیایند و توفیقی باشد برای ما. ان‌شاءالله که امام‌رضا (ع) و حضرت‌ابوالفضل (ع) از ما راضی باشند.

 

ساکنان محله خاتم‌الانبیا(ص)، هر هفته سالمندان را به حرم رضوی می‌برند

 

برآورده‌شدن آرزوی خادمی

بعد از سرو‌کردن چای، ظرف‌های شله روی میز‌ها چیده می‌شود. همین‌طور که سالمندان و همیاران صبحانه‌شان را می‌خورند، با بعضی از همیاران مشغول صحبت می‌شوم.

فاطمه رباتی که جوان‌ترین خادم این گروه است، تعریف می‌کند: خیلی آرزو داشتم توفیق خادمی امام‌رضا (ع) را داشته باشم. درخواست هم دادم، اما به دلایلی قبول نکردند. خیلی ناراحت و دل‌شکسته بودم. در حرم امام‌حسین (ع) که داشتم جارو می‌کشیدم، گفتم تنها خواسته‌ام این است که بتوانم خادم امام رضا (ع) شوم. چند روز بعد تماس گرفتند و گفتند چنین طرحی هست.

او با بغض ادامه می‌دهد: وقتی از من پرسیدند آیا حاضرم در این کار همراهی کنم، با گریه گفتم این آرزوی من است. یک عمر در حسرت این روز بودم؛ مگر می‌شود نخواهم.

معصومه جهانگیری که با او تماس گرفته بود، نگران این بوده که رباتی به خاطر جوان‌بودن نتواند صبح زود از خواب بیدار شود و از این جهت برایش سخت باشد، اما رباتی به قول خودش این‌قدر ذوق و شوق چنین روزی را دارد که جمعه‌ها تا سحر خوابش نمی‌برد.

از چهار ماه پیش که طرح بردن سالمندان محله‌های خاتم‌الانبیا (ص) و امام‌هادی (ع) به زیارت حرم رضوی اجرا می‌شود، فاطمه رباتی جزو همیاران ثابت آن است. همچنین در ادامه این راه، پدر، مادر و پسر هفده‌ساله‌اش هم با او همراه شده‌اند و همگی آنها جزو خادمان این طرح هستند.

او می‌گوید: خداراشکر آقا توفیق داده است که اول هفته ما با این اقدام شروع شود و برکتی برای کل هفته و عمرمان باشد.

رباتی ادامه می‌دهد: بعضی سالمندان خیلی ناتوان هستند و به دلایل مختلف مدت‌هاست نتوانسته‌اند به زیارت امام‌رضا (ع) بروند. وقتی اینها را راهی حرم می‌کنیم، با خودم می‌گویم روزگار می‌چرخد. امروز اینها ناتوان و افتاده هستند، فردا ما. از امام‌رضا (ع) می‌خواهم آن زمان کسی باشد که من را به زیارت ببرد و این توفیق را داشته باشم.

او عقیده دارد که چنین اقداماتی از چشم امام رئوف پنهان نمی‌ماند و در این راستا یاد یکی از خاطراتش می‌افتد؛ «مادر سالمندی داشتیم که وقتی دنبالش رفتیم می‌گفت پسر و عروسش با هم به حرم رفته‌اند و این پیرزن را نبرده بودند. او هم دلش شکسته بود. فردایش که ما بردیمش زیارت، نمی‌دانید چه حال معنوی عجیبی پیدا کرد. همه ما تحت تأثیر او منقلب شده بودیم.»

مرتضی باوجدان یکی از همیاران این طرح است که با ماشین شخصی خودش، سالمندان را می‌آورد. او تعریف می‌کند: برای امور خیریه با خانم جهانگیری در ارتباط بودم. چندماه پیش متوجه شدم که می‌خواهند سالمندان را به زیارت ببرند و، چون برای همیاران سرویس نداشتند، می‌خواستند برایشان تاکسی اینترنتی بگیرند. من گفتم می‌برمشان. از آن موقع جزو تیمشان شده‌ام و هر هفته توفیق دارم در این امر خیر شریک باشم.

بعضی سالمندان خیلی ناتوان هستند و به دلایل مختلف مدت‌هاست نتوانسته‌اند به زیارت امام‌رضا (ع) بروند

می‌گوید: من در هیچ شرایطی ساعت ۳:۳۰ صبح بیدار نمی‌شوم؛ حتی اگر پای دستمزد هم وسط باشد، اما برای خدمت به این سالمندان بدون هیچ سختی و با کلی اشتیاق می‌آیم.

مرتضی که در این مدت سالمندانی را دیده است که مدت‌ها آرزوی زیارت حرم رضوی را داشته‌اند، می‌گوید: سالمندی داشتیم که ۱۰‌سال بود کسی او را به زیارت نبرده بود. وقتی مقابل ضریح بردمش، شبیه کسی که پدر یا عزیزش را بعد‌از ۱۰‌سال دیده باشد، ضریح را گرفته بود و گریه می‌کرد. احساس کردم خیلی احتیاج دارد که با آقا صحبت کند. گذاشتم خوب درددل کند و حرف‌هایش را به امام رضا (ع) بزند.

باوجدان ادامه می‌دهد: بعضی فرزندان خیلی در حق پدر و مادرانشان بی‌انصافی و کم‌لطفی می‌کنند. اینکه ما بتوانیم در همین حد در خدمت این افراد باشیم، توفیقی است که نصیبمان شده است و از امام‌رضا (ع) می‌خواهم این توفیق را از ما سلب نکند.

 

ساکنان محله خاتم‌الانبیا(ص)، هر هفته سالمندان را به حرم رضوی می‌برند

 

چشم‌انتظاری سالمندان دیگر مناطق

مسعود جاودانی جزو کسانی است که باعث راه‌افتادن این طرح شده است. او پانزده‌سال است که لباس خادمی حرم رضوی را بر تن دارد و در حال حاضر جزو خادمان بخش روشنایی است.

‌تعریف می‌کند: یک بار در حرم با گروهی آشنا شدیم که سالمندان محدوده پنجتن را با ماشین شخصی به زیارت می‌آوردند. دیدیم کارشان قشنگ است؛ از آنجا به فکر افتادیم که ما هم به آنها در این راه کمک کنیم. آن گروه فقط یک ماشین داشتند و از جاودانی درخواست کمک در تأمین خودرو را مطرح می‌کنند.

جاودانی هم این موضوع را به سایر خادمان حرم می‌گوید و تعدادی داوطلب می‌شوند در این مسیر کمک کنند. چندی بعد، جاودانی این طرح را با معصومه جهانگیری که از فعالان فرهنگی منطقه خاتم‌الانبیا (ص) است، مطرح می‌کند و با کمک او، این طرح از چهار ماه پیش در همین محدوده و محله امام‌هادی (ع) با همیاران و راننده‌های محلی دارد اجرا می‌شود.

به نظر جاودانی، این طرح قابلیت اجرا دردیگر مناطق را هم دارد. او دغدغه اجرای این طرح برای معلولان، ساکنان خانه سالمندان و افراد تنها را دارد و امیدوار است با پیدا‌کردن همیاران مشتاق در سایر مناطق بتوان طرح را گسترش داد.

 

* این گزارش چهارشنبه ۱۷ اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۱۵ شهرآرامحله منطقه ۹ و ۱۰ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44