
چه آواز خوشی است وقتی نقشهخوان زمزمه میکند «نخودی بهجای خود، پنج تا خالی بذار، دوتا نیلی بچین، سهتا خالی بذار، ششتا مسی بچین...» این نوا مرا تا کوچههای خاکی و دیوارهای کاهگلی میکشاند، عطر خوش رز توی باغچه حیاط را یادآور میشود با آن رنگ سرخی که وقتی در نقشه مینشیند لاکی میشود.
نقشههای قدیم زمینه لاکی داشتند، حاشیهشان هم لاکی بود اما برخی دیگر با رنگ لاجوردی جلوه میگرفتند. چه رنگهای زیبایی و چه آواز خوشی وقتی درکوچه میپیچد. از آن کوچهها حالا دیوارهای آجری و سنگی برجای مانده با ساختمانهای بلندی که سایه روی خورشید انداختهاند.
از گلهای رز دیگر خبری نیست یا وقتی باران میبارد بوی نم دیوارهای کاهگلی به مشام نمیرسد و قدم زدن در کوچههای خطکشی شده برای هیچگوشی انتظار شنیدن آواز نقشهخوانی ایجاد نمیکند. شاید برای همین بود که وقتی یک روز در گذر از محله رده مشهد نوای خوش آن به گوشمان رسید، توقف کردیم.
وارد کارگاه قالیبافیشان که میشوم گویی وسط صحنه فیلمی قرار گرفتهام و آنها بیتوجه به آنچه اطرافشان میگذرد، فقط میبافند. گره کنار گره، رج روی رج. یکی از قالیبافها نقشه میخواند و بقیه طبق آن نخها را زیر دستشان میکشند و گره میزنند. رنگبه رنگ، خانه به خانه.
گویی جز پرکردن خانههایی که با فرمان نقشهخوان آنها را ترسیم کردهاند هیچ دغدغهای ندارند اما واقعیت دغدغههای ریز و درشتی است که این زنها را پای دار قالی نشانده تا نانآور خانه باشند و دستشان را جلوی هیچکس دراز نکنند. این را شاید وقتی پشت دار قالی میخندند و کار میکنند نتوان احساس کرد اما وقتی کنارشان مینشینی و همکلامشان میشوی به وضوح احساس میکنی.
فاطمه و مریم سرچاهی و لیلا و زهرا محمدی خواهرانی هستند که از کودکی قالی بافتن را در روستایی در اطراف نیشابور شروع کردند تا الان که حدود ۳۵ سال دارند و برای خود استادی شدهاند. اگرچه امرارمعاش مهمترین دلیل ۱۲ساعت کار روزانه شان است، اما اگر دلبسته این کار نبودند این همه چشمدرد و کمردرد را تحمل نمیکردند و به کار دیگری روی میآوردند.
فاطمه زودتر از بقیه به حرف میآید: هنوز کودک بودیم که پدر و مادرمان به طور جدی ما را وارد کار قالیبافی کردند. یادم میآید در ابتدا علاقه زیادی به کسب تجربه از بافتن قالی داشتیم، اما باید نخها و پرزها را جمع میکردیم و مدتی نیز این کار را انجام دادیم تا اجازه بافتن را پیدا کردیم.
بعد از آن فقط میتوانستیم خانهها را پر کنیم و بعد کمکم چیدن گرهها را با نقشهخوانی آموختیم تا اینکه نقشهخواندن را هم یاد گرفتیم. آن زمان میتوانستیم شاگردی داشته باشیم و برایش نقشه بخوانیم.
مسی، نخودی، یاسی، لاجوردی، لیمویی، زیتونی و چندین رنگ شاد و روشن دیگر در قالیهای امروزی بهکار میرود، درحالیکه در گذشته بیشتر از رنگهای تند و متمایل به تیره استفاده میشد.
اینها را مریم میگوید و ادامه میدهد: من رنگهای جدید را بیشتر میپسندم، زیرا تاثیر بیشتری در شاد بودن روحیه انسان میگذارد، خانه را روشنتر نشان میدهد و علاوه بر اینها قالیهای امروزی تارهای ریزی دارند که راحتتر بافته میشوند.
من رنگهای جدید را بیشتر میپسندم، زیرا تاثیر بیشتری در شاد بودن روحیه انسان میگذارد
بعد از یک ماه کار گروهی، قالی تمام میشود. اگرچه که این کار طاقتفرسا سختیهای زیادی دارد و استخواندرد و کم نور شدن چشم مهمترین آسیبهای آن است اما قصه شروع و اوج و پایان این قالی مثل هر قصه جذابی، آنها را تا پایان کار پای خود نگه میدارد تا بعد از همه این سختیها پایان خوشی از یک اثر زیبا برایشان بماند.
قالیها ۶، ۹ و ۱۲ متریاند. اینها را زهرا میگوید و اینکه در حال بافتن قالی ۹ متری هستند. او درباره آن توضیح میدهد: قالی ما سه متر عرض و سه متر طول دارد با ۱۸ رنگ، هزار و ۵۰ تار و هزار و ۶۰۰رج.
میگوید: هر یک از این تارها و رجها باید سرجایش قرار بگیرد و هیچ اشتباهی در آن توجیه ندارد. زهرا در این حال به یاد خاطرهای میافتد و ادامه میدهد: ۱۲ساله بودیم و باهم کار میکردیم که متوجه شدیم یکی از رجها را اشتباهی بافتیم.
ابتدا فکر کردیم شاید موضوع مهمی نباشد، اما بعد مجبور شدیم همه رجهایی که بعد از آن بافته شده بود را باز کرده و اشتباهمان را اصلاح کنیم. حالا تقریبا هر چهار بانوی قالیباف دست از کار کشیده و خاطرات تلخ و شیرین خود را به یاد میآورند. گیر کردن قلاب قالیبافی به پلک چشم تا افتادن از روی دار قالی و فرو رفتن میخ به پا و ... که هر کدام در عین تلخی برایشان شیرینی هم دارد.
برای یک قالیباف هیچ چیز غرورآفرینتر از این نیست که هنر دست خود را داشته باشد. اما کدام قالیباف است که برای امرارمعاش کار کند و زیر پایش با فرشی دستباف پوشیده باشد. این آرزوی خواهران قالیباف هم هست که روزی بتوانند خانهشان را با دسترنج خود زینت دهند.
لیلا میگوید: درست است که درآمد بافتن قالی ناچیز است اما قيمت فرش دستباف بسیار گران است و فقط افراد توانمند میتوانند خانههای خود را با فرشهای دستباف بپوشانند و کاش وقتی پا روی این هنر ظریف میگذارند قدر آن را هم بدانند.
* این گزارش یکشنبه، ۱۶ تیر ۹۲ در شماره ۶۱ شهرآرامحله منطقه ۴ چاپ شده است.