
پای خاطرات محمد باری ساکن محله سرافرازان که مینشینی، به بارقههای جدیدی از دوران طولانی اسارت رزمندههای ایرانی میرسی که او تماموکمال تجربهاش کرده است. ۹سال تجربه اسارت برای این جانباز و سرهنگ بازنشسته ارتش و آنچه از خاطرات حضور در اردوگاههای عراقی نقل میکند، چیزهایی است که باید برای قدردانی بیشتر از رشادت و مردانگی مردانی شبیه او، بارها و بارها آویزه گوش کرد.
به یادآوردن خاطرات زمان اسارت هنوز صدایش را کند و کشدار میکند و روحش را خطخطی. میگوید: نوجوانان و جوانانی حضور داشتند که حاضر بودند داوطلبانه روی مین بروند و فداکاری کنند. ما باید به هر قیمتی، مرزها را حفظ میکردیم؛ چون این انتخاب خود ما بود و برای آن قسم خورده بودیم.
از نظر او برنامههایی که در تلویزیون پخش میشود و از خاطرات اسرا و آزادهها میگویند، چندان حق مطلب را ادا نمیکند و بیشتر آن را سانسور میکنند و تکهتکه به هم میچسبانند؛ «حتی فیلم اخراجیها را که درست کردند، یک پایش میلنگد. اصلا شبیه آنچه بر ما گذشت، نیست.»
محمد باری از اردوگاهی میگوید که مردان بسیاری در آن اسیر بودند و هرروز شکنجه میشدند، از دردی که سختتر از شکنجه بچهها و شهادت و مجروحشدن آنها بود؛ «چهارخانم را از پرستارها و تدارکاتیها که سن و سالشان بین هجده تا بیستسال بود، اسیر کرده بودند. آن خانمها با اینکه خودشان جوان بودند، بسیار تلاش میکردند که به رزمندهها خدمت کنند. خیلی وقتها همان یک وعده ناهاری هم که در حد سهچهارقاشق به آنها میدادند، همان را هم نمیخوردند و همه را به مجروحها میدادند و میگفتند آنها ارجح هستند.»
همه اسرا برای آزادی آن خانمها خیلی تلاش میکردند و سرانجام موفق شدند که آنها را همراه ۱۹۰نفر از اسرای قطع نخاعی، در همان سال۶۱ به ایران بفرستند؛ «آن چهار خانم در اسارت در اردوگاه ما بودند. اتاقکی دو متر در یکونیم به آنها داده بودند. چادر و روسری هم نداشتند و بچهها با ملحفهها و دشداشههای عراقی برایشان روسری و چادر درست کرده بودند. شبهای بسیاری که ما را میخواستند بزنند، جلو محل نگهداری آن چهارخانم، این کار را انجام میدادند که آنها بترسند و جیغ بزنند و روحشان در آن اتاق کوچک داغان شود.
خدا را شکر که زیر شکنجهها دوام آوردند و توانستیم نجاتشان دهیم، وگرنه مشخص نبود چهها بر سرشان میآوردند. فکر میکنم در تمام دوران اسارتم، درد حضور آنها در اردوگاه و شکنجههایی که میشدند، از هر دردی غیرقابلتحملتر بود.»
* این گزارش چهارشنبه یکم اسفندماه ۱۴۰۳ در شماره ۶۰۸ شهرآرامحله منطقه ۹ و ۱۰ چاپ شده است.