اصالتا اصفهانی و متعلق به روستای انارک است. پدر و مادرش هردو کشاورز بودند. وضع زندگیشان آنقدر خوب نبود که احمد را زیر بال و پرشان بگیرند. وقتی دست راست و چپش را فهمید، راهی شاهرود شد. در این شهر ازدواج کرد و از آنجا راهی کاشمر شد. سالها در خلیلآباد کاشمر زندگی کرد و فوتوفن خیاطی را یاد گرفت و ادامه فامیلیاش را موحدخلیلآباد در شناسنامه ثبت کرد. سالهای ابتدایی دهه30 به مشهد آمد.
آنقدر که پس اندازش اجازه داد، نزدیکترین کوچه به حرم مطهر را انتخاب کرد و خانهای پنجاهمتری در خیابان دریادل خرید و مغازه کوچکی نیز سر خانه برای خود باز کرد. اما تمام داستان احمد موحد و شهرتش به دوختن کتوشلوارهای بینقص ختم نمیشود. داستان ارادتش به حضرت رضا(ع) و پابوسی هرروزهاش و همچنین کتابت 4قرآن را از زبان پسرش در این گزارش میخوانید.
موحد وقتی به مشهد آمد، کتوشلوارهای زیبایی میدوخت که زبانزد خاص و عام شد. طاقههای پارچه اربابان و ثروتمندان محلی یکی پس از دیگری به مغازهاش فرستاده میشد و او وقتی برای سر خاراندن هم پیدا نمیکرد. کار و بارش سکه شد، اما او را راضی نمیکرد. روزها به تغییر شغل فکر میکرد و دست آخر در روزی که مشغول عبادت در حرم مطهر و در ایوان طلا مشغول راز و نیاز بود، روحانی محل را دید که لباسی نهچندان نو به تن دارد و مشغول عبادت است.
جرقه دوخت لباس روحانی از همینجا در فکرش زده شد و پارچههای انگلیسی برای دوخت کتوشلوار درطاقچههای مغازهاش جای خود را به پارچههای لباس روحانیان دادند. اینگونه بود که موحد یکی از خیاطان ماهر و زبردست لباس روحانیان شد و اینبار طلبههای جوان مغازهاش را قرق کردند.
3نوبت رفتن به حرم مطهر برای زیارت و نماز و شرکت در جلسات تفسیر و قرائت قرآن، از برنامههای روزانه موحد شد. عصرها همراه با پسرانش به جلسات مختلف میرفت و تا غروب در حرم مطهر میماند و زیارت میکرد. سواد نداشت، اما قرائت قرآن را در همین جلسات بهصورت تجربی یاد گرفت.
اولین قرآنی را که کتابت کرد، به همان جلسه قرآنی که هرروز میرفت، اهدا کرد و اکنون نیز نزد پسر بزرگش به یادگار است
خط خوبی داشت، اما همین نوشتن هم معجزهای بود که او اعتقاد داشت از سر ارادتش به حضرت رضا(ع) و عنایت حضرت به اوست. سالها گذشت و موحد در یکی از زیارتها به دلش افتاد که قرآن را کتابت کند. اول در دل به خودش خندید که چطور «با سواد نداشته و خط کج و معوج» قرآن را کتابت کند، اما این فکر که او میتواند و باید این کار را انجام دهد، هرروز که از خواب بیدار میشد و در حین کارش و حتی غذا خوردن هم به مغزش هجوم میآورد، تا درنهایت یک روز بعد از نماز در حرم مطهر دست به قلم شد و اولین خط از قرآن را روی کاغذ نوشت. «انرژی گرفت و اعتمادبهنفس پیدا کرد.» یک خط شد چندصفحه و بعد یک جزء.
اولین قرآنی که کتابت کرد، 4سال طول کشید. 4سال هرروز بعد از کار و دوخت لباس روحانیان، قلم و کاغذهای تطهیرشده را در صحن حرم مطهر به کلمات قرآن زینت میداد. اولین قرآنی را که کتابت کرد، به همان جلسه قرآنی که هرروز میرفت، اهدا کرد و اکنون نیز نزد پسر بزرگش به یادگار است.
دومین و سومین قرآن را هم به فاصله چهارپنجسال نوشت و به مساجد بزرگ اهدا کرد. چهارمین کتابت قرآن را 7سال پیش، یعنی «در سال 1434قمری» قبل از سکته و از پا افتادن و فراموشیهایش تمام کرد و این آخری را «از سر ارادت به بارگاه مطهر حضرت رضا(ع) و یادگاری بهجا مانده از خود» به حرم مطهر اهدا کرد. کتابت این قرآن نیز 4سال به طول انجامید و کارشناسان قرآنی روی آن نظر بسیار مثبتی دارند.
به عقیده کارشناسان قرآن و کتابت، صفحاتی از این قرآن بسیار کمرنگ و صفحاتی بسیار پررنگ نوشته شده است که به اعتقاد آنها تنها دلیلش حالات روحی موحد بوده است. آنها معتقدند موحد به دلیل اینکه سواد نداشته، با فرورفتن در خلسه شیرین توان نوشتن پیدا میکرده و گاهی که زیادی در این خلسه بوده، خطها کمرنگ میشده است.