از مدرسه خودشان را رساندهاند به کارگاه، از صبح کتاب و خودکار دستشان بوده است و حالا دستگاه فرز و دریل. محیط کارگاه اینقدر برایشان جذاب است که اثری از خستگی در رفتارشان نیست.
بچههای کارگاه طوری احمدحسین صدایشان میکنند که گمان میکنم یک نفر را صدا میزنند، اما احمد برادران افتخاری و حسین برادرش، دو دانشآموز و دو مهندس کوچک محله بالاخیابان هستند که از پنج سال قبل، زمانی که رهبر در توصیههایشان به دانشآموزان گفتند که بروند و مهارتی یاد بگیرند، تصمیم گرفتند در یک دوره دستسازه علمیکاربردی شرکت کنند.
حسین شانزده سال دارد و احمد چهارده سال. با اینکه بیشتر وقتشان را با هم میگذرانند و مانند دیگر برادرهای همسنوسال توی سروکله هم میزنند، علایق و رفتارهای متفاوتی دارند. مثلا حسین والیبال بازی میکند و احمد عشق فوتبال است. حسین آرام و صبور است و احمد تروفرز. در کارگاه هم حسین روی طراحی و برنامهریزی وقت میگذارد و احمد دستورزی خوبی دارد، خوب مونتاژ میکند و در لحظههای بحرانی خلاقیت دارد.
با همه این تفاوتها هر دو با هم یک گروه قوی هستند و توانستهاند در کنار درسشان، در کارهای فنی هم موفق باشند و به درآمدزایی برسند. با اینکه اهل ورزش و هنر و مهارتآموزی و کتابخوانی هستند، هر دو جزو بهترین دانشآموزان مدرسهشان هم هستند و از نظر علمی بسیار توانمند و کوشا. حسین جزو دانشآموزان سمپاد است و در مدرسه هاشمینژاد ۲ درس میخواند.
احمد میرود سراغ ابزار و وسایلی که ساخته است و حسین آهسته و شمرده میگوید: پنج سال قبل در یک کلاس دستسازههای علمی شرکت کردیم. کلاس درباره ساخت اسباببازیهای علمی با وسایل ساده بود که هم جنبه آموزشی داشت و هم تفریح. علاقهمند شدیم و از استادمان، مهندس مجتبی قالیشویان، خواستیم که کلاسها را در کارگاه خودش ادامه دهد.
اول ساخت ماشین با آرمیچر و چوب بود، بعد به برشهای دستگاه سیانسی علاقهمند شدیم و بعد هم یاد گرفتیم که چطور ایدههایمان را با نرمافزار «کورلدراو» طراحی کنیم. حالا همه مراحل تولید یک وسیله از ایده و طراحی گرفته تا برش لیزری و مونتاژ را خودمان انجام میدهیم و حتی درآمد هم داریم.
احمد با یک بغل وسیله میآید، همه را روی میز میچیند و با بازیگوشی خاصی میگوید: از بچگی میافتادیم به جان وسایل تا ببینیم توی آنها چه خبر است. پنجتا رادیو را باز کردم تا آرمیچرهایش را بردارم، چون شنیده بودم با آرمیچر میشود ماشین درست کرد.
اینقدر وسیله خراب کردیم تا رفتیم کلاس. خیلی جالب بود که خودمان میتوانستیم اسباببازیهایی را که میخواهیم، درست کنیم. همین که چندبار خراب میشد و کار نمیکرد، اینقدر فکر میکردیم تا ایرادش را پیدا کنیم، بعد که جواب میداد، خیلی جذابتر میشد.
ساعت چوبی، افلاکنمای چرخان، تفنگ کشپرتکن، جاموبایلی، جاکلیدی و کلی وسیله چوبی و پلاستیکی که با دستگاه لیزر خیلی ظریف برش خوردهاند؛ یکییکی مراحل طراحی و ساختشان را توضیح میدهد. باز میدود و میرود آخر کارگاه تا دستسازه جدیدش را بیاورد.
حسین در این فاصله مجال صحبت پیدا میکند، با متانت به دویدن احمد میخندد و میگوید: بعد از اینکه جذب ساخت وسایل با روش علمی شدیم و به کارگاه آمدیم، از ابزار کار خوشمان آمد. همه پولتوجیبیمان را میگذاشتیم برای خرید ابزار. بعد با قطعات چوب و پلاستیک که با دستگاه سیانسی برش خورده بود، آشنا شدیم و بعد هم رفتیم سراغ طراحی.
او که دانشآموزی تیزهوش و فعال است، از مهارتش برای درسها کمک میگیرد و میگوید: حکومتهای مختلف تاریخ ایران را باتوجهبه جغرافیا روی چوب طراحی کردم و برش زدم. نتیجه کار خیلی قشنگ و فاخر بود. یک جدول مندلیف هم درست کردم با دستگاه سیانسی که روی دیوار مدرسه ماندگار شده است.
احمد با وسیلهای میآید که ترکیبی از چوب رنگنشده و قوطی خالی و چند تا سیم است. با افتخار دستگاه را جلویش میگذارد و میگوید: این دستگاه تخمهپوستکن است. همه این تابستان روی این وسیله کار کردم.
اینقدر تخمه خریدم که سوپری نزدیک کارگاه میگفت بچهجان، دلدرد میشوی؛ چقدر تخمه میخوری؟!
وقتی به آقای قالیشویان گفتم فیلمی دیدهام از مراحل ساخت دستگاه تخمهپوستکن و میخواهم آن را درست کنم، خیلی استقبال نکرد، اما وقتی دید که من تصمیمم را گرفتهام و با چند تکه مقوا شروع کردهام، من را راهنمایی کرد تا با چوب و ابزار، آن را درست کنم. همیشه با خودم فکر میکردم این بستههای مغز تخمه را چطور آماده میکنند، یعنی چند نفر استخدام میکنند که بنشینند و با دندانشان اینها را پوست کنند؟
صدای خنده در کارگاه میپیچد. معلوم است احمد از این شیرینزبانیها زیاد دارد. خودش هم در میان خندههایش ادامه میدهد: اینقدر تخمه خرد شد که بالاخره مغز یکی سالم درآمد. از خوشحالی دور کارگاه میدویدم. اینقدر تخمه خریدم که سوپری نزدیک کارگاه میگفت «بچهجان، دلدرد میشوی؛ چقدر تخمه میخوری؟!»، اما بالاخره توانستم ایرادهای دستگاه را برطرف کنم و الان یک دستگاه تخمهپوستکن حرفهای دارم.
حسین و احمد تابستانها هر روز از هشت صبح تا هشت شب به کارگاه میآیند و در طول سال تحصیلی هم برنامهریزی میکنند تا علاوه بر آخر هفتهها، عصر روزهایی که درسشان سبکتر است، به کارگاه بیایند. اینقدر اعتمادبهنفس پیدا کردهاند که برای مدارس سفارش میگیرند و با درآمدی که داشتهاند، بخشی از سهم دستگاه را هم از استادشان خریدهاند تا در بخش بیشتری از سود کارها شریک شوند.
خلاقیت در کنار مهارت و همچنین درس در کنار کسب درآمد، شاخصه این دو برادر است. پدرومادر حسین و احمد مسئول کانون فرهنگی محل زندگیشان هستند و آنها برای برکت کارشان، در کارهای فرهنگی مسجد و کانون بسیج هم کمک میکنند. هر دو حافظ شش جزء قرآن مجید هستند و در مسابقات مختلف مدرسه هم مقام دارند.
حسین در رشته تجربی درس میخواند و میخواهد یکی از شاخههای پزشکی را ادامه دهد. او موفق شده است به مرحله کشوری «کارسوق ملی ژنتیک» راه پیدا کند و در مسابقات احکام ناحیه هم رتبه برتر بیاورد. احمد هم برترین دانشآموز در زمینه درس و کتابخوانی در مدرسه است و میخواهد کار فنی را ادامه دهد. این دو برادر ثابت کردهاند میتوان هم در درس موفق بود و هم پایههای زندگی آینده را با مهارتآموزی تقویت کرد.
* این گزارش پنجشنبه ۱۰ آبانماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۶۸ شهرآرامحله منطقه ثامن چاپ شده است.