فرخد| گزارش مطبوعات قدیمی و تصویر جهانی که دارد هر روز تغییر رنگ میدهد، گاهی با قصههای عجیب و جذابی همراه است که یکی از این داستانها را روزنامه خراسان در اواخر دهه ۴۰ چاپ و منتشر کرده است.
در این گزارش معلمی به نام «عباس کوهکمری» یک روبات پلیس ساخته که دستهایش وقت تغییر رنگ چراغ راهنمایی حرکت میکند، چشمهایش باز و بسته میشود، مژههایش تکان میخورد و وقت سوت زدن دو طرف گونههایش بالا میآید و به اصطلاح لُپش باد میکند. جالب اینجاست آقای کوهکمری که یک مخترع جوان است، پس از دیدن تصادف و مرگ یک پلیس در وسط خیابان تصمیم میگیرد این روبات را بسازد.
جالبتر اینکه وقتی روزنامهها این خبر را برای نخستینبار در سال ۱۳۴۷ چاپ و منتشر میکنند، بسیاری از خوانندگان داستان را باور نمیکنند و هجمههایی از سراسر ایران به جراید وارد میشود؛ برای همین هم آقای کوهکمری تصمیم میگیرد این روبات را که روزنامه خراسان از آن با عنوان «پاسبان مصنوعی» نام میبرد در چند شهر مختلف رونمایی کند تا مردم از نزدیک این اختراع را که برای آن زمان بسیار عجیب بوده است، ببینند.
پلیس مصنوعی اواخر شهریور۱۳۴۸ به مشهد میرسد و در «باغملی» رونمایی میشود. همان دوران خبرنگار روزنامه خراسان با عباس کوهکمری گفتوگویی کرده که شرح مختصر آن این است: «یک سال قبل جراید و مجلات تهران اعلام کردند یک جوان ایرانی موفق شده است با هوش، ابتکار و پشتکار، یک پاسبان مصنوعی اختراع کند و از یک مشت آهن موجودی بسازد که همه وظایف یک پاسبان راهنمایی را بهنحو احسن انجام دهد.
در آن موقع کسی حاضر نبود ادعای جراید را باور کند و هرکس این موضوع را میشنید، شانههایش را با بیقیدی بالا میانداخت و میگفتای بابا مگر چنین چیزی ممکن است؟! کسانی هم که باور میکردند و معتقد بودند با نیروی ابتکار و ذوق هر غیرممکنی را میشود ممکن ساخت، بههیچوجه نمیتوانستند مردم را قانع کنند. خلاصه موضوع کمکم صورت جدی به خود گرفت و پاسبان مصنوعی از کارگاه مخترع جوان خارج و به معرض تماشای عموم گذاشته شد.
مردم تهران ناچار شدند قبول کنند و از پلیس مصنوعی استقبال نمودند و مخترع جوان را مورد تشویق و تقدیر قرار دادند ولی هنوز هم مردم شهرستانها حاضر نبودند به آسانی آنچه را میشنوند، باور کنند و از این اختراع که در جراید درباره آن بحث میشد، بهعنوان یک داستان افسانهای یاد میکردند ولی خوشبختانه آقای عباس کوهکمری، مخترع جوان پلیس راهنمایی مصنوعی، به فکر افتاد برای روشن شدن ذهن مردم شهرستانها پاسبان مصنوعی را به شهرستانها آورده و به معرض نمایش عموم بگذارد.
در حدود یک ماه قبل این مخترع جوان وارد مشهد شد و پاسبان مصنوعی خود را در باغ ملی به معرض نمایش گذاشت آنهایی که به تماشای آن رفتند تصدیق کردهاند که آن قصه افسانهای، حقیقت داشته است و یک جوان ایرانی ثابت نموده که با پشتکار و ابتکار میتوان هر کاری را -هرچه هم مشکل باشد- انجام داد. ما در همان موقع شرحی را درباره این پاسبان محیرالعقول در روزنامه درج کردیم.»
روزنامه خراسان در ادامه این گزارش از عباس کوهکمری درباره هزینههایی که برای این اختراع صرف شده است و همچنین دیگر اختراعهای این معلم جوان میپرسد و پاسخ آن را چنین درج میکند: «عباس کوهکمری جوانی است بسیار محجوب و خوشچهره و خوشزبان. ایشان درباره علت اصلی اختراع پاسبان راهنمایی مصنوعی اظهار داشتند که سه سال قبل در یکی از خیابانها به منظره تأثرآوری برخوردم که یک پاسبان راهنمایی زیر اتومبیل جان سپرده بود.
با دیدن این منظره به فکر افتادم تا یک پاسبان مصنوعی اختراع کنم که قادر به انجام همه وظایف یک پلیس راهنمایی باشد. از لحاظ فنی نیز بیمایه نبودم و تا آن روز چند بار با کارهای فنی سروکار پیدا کرده و حتی یک ساعت برای خاموش و روشن کردن رادیو اختراع نموده بودم. از آنجا مستقیما به خانه رفتم و چندلحظه فکر کردم و بلافاصله شروع به کار کردم. ولی از لحاظ مادی مانع بزرگی راهم را سد میکرد. پس از چندروز ایندر و آندر زدن، بالاخره موفق شدم مبلغی پول قرض کنم و به کار بپردازم.
کسانی هم که باور میکردند با نیروی ابتکار و ذوق هر غیرممکنی را میشود ممکن ساخت، نمیتوانستند مردم را قانع کنند
من کارمند فرهنگ هستم و به همین جهت ناچار بودم روزها سر کلاس حاضر شوم و به دانشآموزان درس بدهم و تنها اوقات فراغت، یعنی عصر و شب میتوانستم روی هدف خود، یعنی اختراع پاسبان مصنوعی کار کنم. گرفتاریها و مشکلات بهقدری زیاد بود که قسمت اعظم نیروی من صرف آن میشد. هرچه پول میگرفتم، تمام میشد تا بالاخره روزی رسید که با ماهی ۶۰۰تومان حقوق ۳۰۰تومان نزول میپرداختم. تا گلو در قرض فرو رفته بودم و دستم به جایی بند نبود ولی اراده و تصمیم وادارم میکرد با تمام این مشکلات بجنگم. آنچه در خانه داشتم فروختم و حتی صدمات بزرگتری هم در این راه به من خورد که جبران آن غیرممکن است. اواخر سال دوم بود و من امیدوار بودم که کارم را تا یکیدو ماه دیگر تمام کنم ولی در حدود ۶۰۰هزار تومان مقروض شده بودم و دستم خالی بود.
بااینوصف باز هم ناامید نشدم و بالاخره توانستم به مقصود برسم. اکنون میبینید که نتیجه کار من، یعنی پاسبان مصنوعی، پیش روی شما قرار دارد. این پاسبان که به وسیله برق و باتری کار میکند، در ظاهر درست مثل یک پاسبان معمولی است ولی در داخل آن، صدها پیچ و مهره و سیم و دستگاه وجود دارد. پاسبان مصنوعی نهتنها بهموقع به اتومبیلها فرمان توقف میدهد، بلکه برای اطمینان خاطر سوت هم میکشد و درصورتیکه راننده بخواهد تخلف نماید، بهوسیله دستگاههای دقیقی که در آن به کار برده شده، اتومبیل متخلف را عکسبرداری میکند.
برای به کار افتادن پاسبان راهنمایی مصنوعی، برق زیادی موردنیاز نیست و درصورتیکه اتفاقا برق خاموش شود، با باتری کار میکند. اول اینکه همین اختراع را دارم تکمیل میکنم و احتمال میرود تا یکیدو ماه دیگر موفق به اتمام آن شوم و آن وقت این پاسبان دارای قیافهای کاملا انسانی خواهد بود. زیرا موقع سوتزدن گونههایش باد خواهد کرد، چشمهایش مثل انسان باز و بسته خواهد شد و مژههایش به هم خواهد خورد.» کوه کمری در بند پایانی این گفتگو برای همه جوانان ایرانی آرزوی سلامتی دارد و به آنان توصیه میکند که برای رسیدن به اهدافشان بجنگند.
خوب است بدانید که پس از این، دیگر در مطبوعات نام و نشانی از پلیس مصنوعی و سرانجام آن پیدا نمیشود و همه چیزمثل یک قصه ناگفته باقی میماند.
* این گزارش یکشنبه ۲۵ شهریورماه ۱۴۰۳ در شماره ۴۳۰۹ روزنامه شهرآرا صفحه تاریخ و هویت چاپ شده است.