بسیاری از مشهدیهای قدیم که حالا مویی سفید کردهاند، خاطرات خوشی از خیابان ارگ دارند؛ خیابانی که در روزگار شکوه و عظمتش با خیابان لالهزار تهران و حتی شانزلیزه پاریس رقابت میکرد.
شهریور و مهرماه ۵۲ سال پیش مشهد میزبان یک مهمان عجیب بود. معلمی به نام «عباس کوهکمری» یک روبات پلیس ساخته که دستهایش وقت تغییر رنگ چراغ راهنمایی حرکت میکند.
در دوره قاجار است که پای دولت های خارجی برای تأسیس بانک، به ایران باز میشود. دقیقترش این است که انگلیس و روسیه موفق میشوند امتیاز تأسیس بانک را از حکومت بگیرند و در ایران فعالیت کنند. «بانک استقراضی روس»، یکی از این بانک ها ست که پایش به مشهد میرسدو تجار مشهدی هم برای تجارت با روس ها به ناچار با این بانک وارد مراوده میشوند. در اردیبهشت1281 خورشیدی، شعبه مشهدی این بانک خارجی افتتاح میشود و خبرش در روزنامه «ادب» به چاپ می رسد.
سندی وجود دارد که نشان میدهد باغ ملی پیشکشی مظفرالدینشاه به حاجکاظم ملکالتجار، پدر حاجحسین ملک است که به این خاندان واگذار شده است. به گفته سیدمهدی سیدی، پژوهشگر و مشهدشناس، چگونگی واگذاری باغ ملی به بلدیه، این گونه است که شهرداری در سال۱۳۰۹خورشیدی (که ثبت املاک دایر شد) تقاضای ثبت باغملی به نام خود را کرد و در سال۱۳۱۱ سند مزبور صادر شد. در ظاهر سالها بعد، شهرداری معارضانی یافته است؛ درنتیجه از حاجحسین ملک تقاضا کرده اسناد مربوطبه مالکیت آن را دراختیار شهرداری قرار دهد. حاجحسین ملک نیز چنین کرده و فرمان مظفرالدین شاه را توسط پیشکار خود به شهرداری فرستاده، متقابلا تقاضا کرده است در محلی از باغ، نوشتهای مبنی بر بخشش وی نصب شود.
خیابان امام خمینی(ره)25 یکی از خیابانهای قدیمی است که با توجه به قدمتی که دارد توجه چندانی به آن نشده است. یک سمت این خیابان باغ ملی ، ساختمان صبا و پارکینگ طبقاتی قرار دارد و سمت دیگر آن خانههای مسکونی و مکانهای تجاری قرار گرفتهاند که بهجز خانه آقای محمدی که طی دو سال گذشته با همان سبک و سیاق قدیمش بازسازی شده، دیگر بناهای قدیمی این خیابان بازسازی شدهاند.
حاج احمد رنگ آمیز طوسی یکی از سراج های قدیمی پایین خیابان بوده است. مغازه اش هنوز هم همان جاست، اما خودش دیگر بازنشسته شده است. حاج احمد حالا شب و روزش را با خاطراتش می گذراند؛ خاطراتی که از خلال آن می شود چندین دهه از تاریخ مشهد را به تماشا نشست. در آن زمان یک گاری یا درشکه که می آمد، اگر لوازم چرمی اش خراب بود، او درست می کرد و اگر چرخ و پَر ش خراب بود، گاری سازی بود. اگر هم اسبش نعل می خواست، نعل بندی بود. همه جور کاری که لازم بود، آنجا انجام می دادند. دیده اید که در یک گاراژ چند مکانیک هرکدام کار یک قسمت ماشین را انجام می دهند؟ آنجا حکم همین گاراژ ها را داشت.
قاسم هادیان حقیقی 77ساله و بزرگشده این محله است. محلهای که صد سالگیاش را پشت سر گذاشته است. پدر او شاطر حسین هم روزی روزگاری از ریشسفیدان اسم و رسمدار این خیابان بوده و در پنجراه پایین خیابان آردفروشی داشته است. هادیان قرار است با خاطرهگوییهایش ما را ببرد به سالهای دور، به روزهایی که خبری از همهمه و شلوغی پنجراه پایین خیابان و صدای بوق خودروها نبود.