کد خبر: ۱۰۱۴۱
۰۹ شهريور ۱۴۰۳ - ۱۰:۱۸

روایت کاسب محله دانشجو از روزگار نفت‌فروشی

حاج محمود وظیفه‌دان خاطراتی از روزگاری که در مغازه نفت‌فروشی پدرش کار می‌کرده دارد: فاصله لوله تلمبه دستی تا دهانه گالن زیاد بود و وقتی نفت توی گالن می‌ریخت، مثل نوشابه کف می‌کرد.

حدود ۲۵ سالی می‌شود که در محله دانشجو کاسب است؛ کاسبی که به انصاف و حلال و حرام بسیار مقید است. او خوب کاسبی‌کردن را از همان روز‌هایی که در نفت‌فروشی پدر شاگردی می‌کرده، به ارث برده است. از حاج محمود وظیفه‌دان می‌گوییم. او که تا سه‌دهه قبل در خانه پدری‌اش در محله کلاهدوز ساکن بوده است و خاطرات خوشی از دوران کودکی آن خانه و آن شعبه نفت دارد.


کار بود و تفریح

پدر حاج محمود اصالتا از روستا‌های نزدیک به آرامگاه فردوسی بود. او که تا قبل آمدن به مشهد در اوایل دهه ۴۰ کشاورزی می‌کرد زمین بزرگی در محله کاتب‌پور (بولوار کلاهدوز امروز) خرید. حاج محمود تعریف می‌کند: پدرم بعد از آمدن به مشهد به پیشنهاد یکی از دوستانش از شرکت نفت تقاضا کرد یک نفت‌فروشی راه اندازی کند. به‌این‌ترتیب در گوشه مغازه‌ای حدود شانزده‌متری، زمین گود شد و مخزن ۱۶ هزار‌لیتری نفت در آن، جا داده شد.

او از وقتی دست چپ و راستش را شناخت، همراه برادرانش در نفت‌فروشی کار می‌کرده است؛ «کار در نفت‌فروشی برای من و برادرانم تنها یک کار نبود؛ کار بود و تفریح و شادی و گاه شیطنت‌های کودکانه.»

حاج محمود زمستان سرد سال‌۵۷ را یادش است و کمبود نفت را که مردم تا ته کوچه برای یک گالن نفت به صف می‌ایستادند و گاه بر سر جا‌زدن یکی، چه الم‌شنگه‌ها و دعوا‌هایی که به راه نمی‌افتاد؛ «آن روز‌ها شرکت نفت، بازی درآورده بود و سهمیه شعبه ما را به وقتش نمی‌داد. گاه یکی‌دو هفته از درخواست پدرم می‌گذشت، اما از نفت خبری نبود.

حتی خودمان هم برای گرم‌کردن بخاری، نفتی نداشتیم. روزی که خبر می‌دادند فردا تانکر می‌آید برای پر‌کردن مخزن نفت، از نیمه شب، مردم گالن‌ها را می‌آوردند و به صف می‌کردند. نمی‌دانم کدام پدرخدابیامرزی عقلی کرده بود و برای اینکه کسی جا نزند، یک طناب پلاستیکی بلند را از دسته گالن‌ها رد کرده بود. به‌این‌ترتیب هر‌که می‌آمد نمی‌توانست جا بزند. باید سر طناب را از دسته گالنش رد می‌کرد تا به بعدی برسد. با این کار، دعوا و مرافعه‌ای هم به راه نمی‌افتاد.»

 

ریسمان عدل در صف نفت

شیطنت با گاری نفتی

پدر حاج محمود که در محله همه او را به نام «حاجی‌نفتی» می‌شناختند، حواسش به پیرمرد‌ها و پیرزن‌های محله که کس و کاری نداشتند، بود و از قبل، چند‌گالن برای آنها کنار می‌گذاشت تا بعد خلوتی، به خانه‌ها برساند.

پدر حاج محمود که در محله همه او را به نام «حاجی‌نفتی» می‌شناختند

حاج محمود که مسئول زدن تلمبه دستی و کشیدن نفت به داخل گالن‌ها بود، از زمخت‌شدن کف دست‌ها می‌گوید و گاه کرخت‌شدن از سرما و اصرار پدر که تا جا دارد، گالن‌ها پر شود، مبادا مدیون همسایه شوند؛ «فاصله لوله تلمبه دستی تا دهانه گالن زیاد بود و وقتی نفت توی گالن می‌ریخت، مثل نوشابه کف می‌کرد. همیشه پدرم تأکید داشت بگذاریم کف‌ها بخوابد و دوباره آن را لب‌به‌لب پر کنیم. تأکید آن روز‌های پدرم به رعایت حلال و حرام باعث شد امروز در کاسبی خیلی روی این موضوع حساس باشم.»

او که سال‌هاست مغازه خوار‌بارفروشی دارد، هنوز حس خوش کار جمعی با برادران و شیطنت‌های آن روز‌ها را خوب در ذهن دارد؛ روز‌هایی که به بهانه بردن نفت، سه برادر، گاری چهارچرخ را برمی‌داشتند و در کوچه‌پس‌کوچه‌ها گاری‌سواری می‌کردند و گاه به دوستانشان هم اجازه می‌دادند آنها نیز دوری بزنند.

سال‌۶۱ بعد‌از آمدن گاز به خانه‌ها و محلات، شعبه نفت حاجی‌نفتی هم جمع شد تا محمود، پسر کوچک خانواده، جای آن، مغازه خوار بار‌فروشی کوچکی برای خود راه بیندازد.

 

* این گزارش در شماره ۵۶۳ شهرآرا محله ۱۱ و ۱۲ مورخ ۸ شهریورماه منتشر شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44