در کوچهپسکوچههای قلعه آبکوه و در همسایگی مسجد جامع آن، قصابی قدیمی روزگار میگذراند که شصتسالش تمام شده است. تا نیمقرن پیش در مغازه حاج محمد جلایریخیابانی، بهجز گوشت، از شیر مرغ تا جان آدمیزاد پیدا میشد، از حبوبات و نان و پنیر گرفته تا نفت و داروهای گیاهی و هیزم، زغال زیر کرسی، مرغ و خروس زنده.
قبل از اینکه عمو و پدرش قصابی راه بیندازند، مغازهشان خواربارفروشی بود که همهچیز در آن پیدا میشد. بعدها که اختصاصی گوشت میفروختند، دو نفر دیگر را هم به نامهای محمد باقریان و کاظم چوبدار آوردند تا با هم کار کنند. آن زمان دامها از بازار دام در محمدآباد که نزدیک بولوار شهیدرستمی است، تهیه میشد.
حاجمحمد که آن روزها را به یاد دارد، میگوید: خاطرم هست صبح سحر در گرگومیش هوا به بازار دام میرفتیم و گاه تا پنجاهشصتگوسفند میخریدیم. حیاط خانه پدریام بزرگ و پانصدمتر بود و یک قسمتش مخصوص کشتار دام بود. دو نفر سلاخ داشتیم که یکی از آنها ماشاءالله چوبدار، برادر یکی از شرکا بود. از ساعت۸ صبح سلاخی این پنجاهشصتدام شروع میشد تا صلات ظهر که همهچیز جمع میشد و حیاط تمیز بود.
محمدآقا که تمام دوران کودکی و نوجوانی و جوانیاش را در کار قصابی گذرانده است، تعریف میکند: آن زمان این اطراف بیابان بود. کارخانه قند آبکوه از اینجا دیده میشد. مشتریهای ما از ملکآباد و فلسطین و خانههای سازمانی کارخانه قند و آپارتمانهای مرتفع و ششصددستگاه بودند.
حاجمحمد قصاب از پولهای حلبی یکشاهی و دوشاهی میگوید که دستساز و ابتکار پدرش بود؛ «این سکهها با نام و فامیلی عباسعلی جلایری بهعنوان ژتون به مشتریها داده میشد.»
او ادامه میدهد: قدیم مثل الان پول دست مردم نبود. زندگی کارگرها با پولی که آخر هر ماه از سرکارگر یا کارخانه و اداره میگرفتند، میگذشت. برای همین اکثر مغازههای خواربار و قصابیها حساب دفتری داشتند. پدرم برای اینکه حسابش درست باشد و اشتباهی نشود، تعداد زیادی پول حلبی با اسم خودش درست کرده بود.
اول ماه به آنهایی که میشناخت و تقاضای خرید نسیه داشتند، از آن پول میداد و در دفتر، مقدارش را مینوشت. آن مشتری تا آخر ماه با آن سکههای حلبی میتوانست از قصابی پدرم و شرکا خرید کند. آن سکه مثل ژتون و یک کالابرگ بود، با این تفاوت که آخر ماه باید آن پولهای حلبی را تسویه میکردند.
حاجمحمد از گوشتهای کوپنی و یخی هم میگوید که بعدها به بازار آمد و کمکم زمزمه جوازگرفتن قصابها هم شنیده شد؛ «بعداز انقلاب روبهروی همان بازار دام، کشتارگاهی راه افتاد؛ دامها زیرنظر شهرداری همانجا ذبح میشد و مُهر میخورد. از آن به بعد فقط قصابهای دارای پروانه کسب از آن گوشتهای مهرشده و یخی که وارداتی نیوزیلند و استرالیا بود، سهم داشتند.»
* این گزارش شنبه ۸ اردیبهشتماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۵۴ شهرآرامحله منطقه ۱ و ۲ چاپ شده است.