روستا

فقط می‌دانم مال دوره احمدشاهم!
حاج‌عباس فراهانی از اهالی محله کلاته برفی می‌گوید: نمی‌دانم چندساله‌ام فقط می‌دانم که مال دوره احمدشاهم، در دوره رضاشاه، برای جنگ با او به صولت و بقیه یاغی‌ها پیوستم، اما صولت که مُرد ما هم فراری شدیم.
رجب‌علی سلمانی تاریخ شفاهی "مردارکشان" است
من جزو اولین کسانی هستم که اوایل سال‌های ۵۰ به اینجا آمدم. یک جاده از مردارکشان به سمت شهر می‌رفت که آن هم مالرو بود. یعنی اصلا آن زمان ماشینی وجود نداشت که بخواهد به این قسمت بیاید.
سایه برج‌ها بر سر روستای «کلاته‌سرهنگ» سنگینی می‌کند
سایه برج‌های ارتفاعات جنوب سال‌هاست بر سر روستا ی «کلاته‌سرهنگ» سنگینی می‌کند، روستا یی که با وجود نزدیکی به شهر آب لوله‌کشی و کنتور گاز و مدرسه و اتوبوس ندارد.
مهر پدرانه‌ کدخدای مهرآباد در یادها ماندگار است
کدخدا برای همه اهالی مهرآباد مثل پدر بود. با ما همین‌طور رفتار می‌کرد که با بچه‌های خودش. مثلا وقتی من هفت‌سال داشتم، عمو دو‌تومان عیدی داد به من. خداوکیلی هیچ‌کس آن زمان دو‌تومان عیدی نمی‌داد.
وقتی روستای ما را آباد کردند، عاشق «جهاد سازندگی» شدم
حسن درودی در نوجوانی و پس‌از تماشای تلاش بی‌وقفه جهادگران برای آبادانی روستا ی زادگاهش، وارد جهاد سازندگی می‌شود و سال‌ها برای آبادانی دورافتاده‌ترین روستا ‌های کشور تلاش می‌کند.
سمزقند؛ بازمانده سبز عهد تیموری
در مزرعه سمزقند، کارگاه‌های دباغی، رونق فراوان داشت که بیشترشان موقوفه آستان‌قدس بود و به‌اجاره دراختیار صاحبان این شغل قرار می‌گرفت.
روستای خلج پناهگاه خاله زهرا شده است
اینجا شبه‌ روستا یی است که بین راه مانده است. میان آبادانی مشهد و اولین روستا ی خلج گیر افتاده است. هنوز خاطره حضور در مشهد در ذهنت کمرنگ نشده است که به این روستا می‌رسی. فضایی دل‌نشین برای عبور و سخت برای زندگی!