
نام جاهدشهر با جهادگرانی گره خورده که پساز سکونت در این محله با همت و تلاش خود در راه آبادانی آن گام برداشتهاند. جهادگرانی که در سالهای بعداز انقلاب و دوران جنگ تلاشهای بسیاری برای آبادانی و سربلندی این سرزمین انجام دادهاند، حال با سکونت در محله جاهدشهر از پای ننشسته و با همکاری یکدیگر برای آبادانی محلهشان میکوشند.
محلهای که در ابتدا به نام «جهادشهر» شناخته میشد و بهمرور زمان به «جاهدشهر» تغییرنام یافت. پای خاطرات یکی از جهادگران قدیمی محله جاهدشهر نشستیم تا بشنویم از سختکوشیها و فداکاریهای این قشر.
حسن درودی (متولد سال۱۳۳۵) که اکنون دوران بازنشستگی را تجربه میکند، در سنین نوجوانی و پساز تماشای تلاش بیوقفه جهادگران برای آبادانی روستای زادگاهش، وارد جهاد سازندگی میشود. «من متولد روستایی هستم که بهخاطر بیتوجهی حکومت (شاه) و ظلم ارباب، عقبمانده و ویران بود.
پساز پیروزی انقلاب، گروهی برای برقکشی و تأمین آب بهداشتی قدم به روستای ما گذاشتند. برای من که ظلم و تحقیر حکومت و ارباب را به اهالی روستا دیده بودم، تلاش بیوقفه یک گروه غریبه برای آبادانی روستای محل سکونتم بسیار شیرین بود. وقتی متوجه شدم نام گروه «جهادسازندگی» است، شیفته آن شدم و در سال ۱۳۵۸ وارد جهاد شده و از همان روز با خدا عهد بستم که برای آبادانی و توسعه کشورم تلاش کنم.»
بیشتر لوازمی که در اختیارمان میگذاشتند، از رده خارج بود. اما این امر موجب نمیشد جهادگران از پا بنشینند
در ماههای اولیه تشکیل جهادسازندگی، امکانات و تشکیلات سازمانی چندانی وجود نداشت، اما تلاش شبانهروزی جهادگران، این نهاد را به موثرترین سازمان آبادانی و توسعه کشور تبدیل کرد. «در آن سالها بهدلیل نوپایی نهاد و نبود بودجه کافی، سازمانهای دیگر مانند راه و ترابری، آموزشوپرورش، شهرداری و... موظف بودند وسایل و لوازم موردنیاز را دراختیار ما قرار دهند.
نهادهای دیگر به این قرار پایبند بودند، ولی بیشتر لوازم و خودروهایی که در اختیارمان میگذاشتند، از رده خارج و غیرقابل استفاده بود. اما این امر موجب نمیشد جهادگران از پا بنشینند و بهانهجویی کنند. بلکه آنان با تلاش شبانهروزی خود، بسیاری از این خودروها و لوازم را راهاندازی و تا مدتها از آنها استفاده میکردند.
این مسئله باعث تعجب بسیاری از سازمانها شده بود و حتی آنها درقبال پرداخت دستمزد زیاد خواستار همکاری جهادگران در سازمان خود بودند، اما جهادگران هرگز این کار را نکردند.»
بخش اعظم فعالیت جهاد در مناطق روستایی و دورافتاده بود. چنانچه با اطمینان میتوان گفت بسیاری از روستاهای امروز تنها بهخاطر تلاش آن روزهای جهادگران باقی مانده و خالی از سکنه نشده است. برطبق آماری که سازمان جهانی بهداشت در همان سالها منتشرکرده بود، از هر ۱۰فرزندی که در روستاهای ایران به دنیا میآمد، ششنفر قبلاز رسیدن به سن یکسالگی فوت میکرد، آن هم دراثر بیماریهای خیلی ساده مانند اسهال، سرماخوردگی و... مادران بسیاری نیز بههمراه فرزندشان فوت میکردند.
جهادگران، اولین کسانی بودند که بهعنوان پیک آبادانی و توسعه به این روستاها وارد میشدند. «یک بار که ما برای سرکشی به یکی از روستاهای محروم خراسان رفته بودیم، اهالی روستا به گمان آنکه ما پزشک هستیم بیماران بسیاری را برای مداوا پیش ما آوردند.
یکی از روستاییان میگفت: شما اولین پزشکانی هستید که بعداز ۲۰ سال به روستای ما آمدهاید. ما هم با همان مقدار دارو و دوایی که به همراه داشتیم، آنها را مداوا کردیم و با راهاندازی یک خانه بهداشت در آن منطقه از تخلیه و ویرانی روستا جلوگیریکردیم.»
جهادگران درکنار تلاشهای آبادگرانهای که در آن سالها انجام میدادند، اولین مبلغان فرهنگی، دینی و... این مناطق محروم نیز بودند. «درکنار جهادگرانی که وظیفه آبادانی و توسعه مناطق محروم را داشتند، عدهای نیز بهعنوان مبلغ فرهنگی به روستاها وارد میشدند.
طرح اولیه کتابخانههای روستایی در سالهای دهه۶۰ توسط همین گروههای فرهنگی جهاد سازندگی شکل گرفت. برای این کار، یک گوشه از مسجد روستا را پرده کشیده و کتابها را در آن میچیدند. این ماموران فرهنگی حتی ازطریق ارتباط نزدیک با اهالی و نوجوانان محله، برای آنها جلسات آموزشی و مذهبی برگزار میکردند.
بسیاری از جلسات قرآنی که امروز در این روستاها برپا هستند، باقیمانده همان روزهای تلاش و جهادند. در دوران جنگ نیز جهادگران فرهنگی با برگزاری سخنرانیها، نمایشدادن فیلم و... نقش مهمی در آگاهسازی و آمادگی آنان برای دفاع از میهن داشتند. برخی از افراد روستاهای دورافتاده حتی با انقلاب و امام نیز آشنایی چندانی نداشتند.»
طرح اولیه کتابخانههای روستایی در سالهای دهه۶۰ توسط همین گروههای فرهنگی جهاد سازندگی شکل گرفت
همزمانبا شروع جنگ، همه نیروهای کشور بر روی جنگ متمرکز میشوند. جهاد نیز با تمام نیروهایش بهسوی جبهههای جنگ میرود. بهدلیل سابقه خوبی که جهاد سازندگی در ساخت و آبادانی مناطق دورافتاده و صعبالعبور کشور داشت، اولین گروههای مکانیزه و پشتیبانی که برای زدن خاکریز، کانالکشی و... به جبهه اعزام شدند، بچههای جهاد بودند.
«روزهای اول جنگ بود که بهعنوان راننده جرثقیل به جبهه جنوب رفتم. باران گلوله دشمن تمامی نداشت. همه نیروها حتی فرماندهان در سنگر پناه گرفته بودند، اما رانندههای بولدوزر، گریدل و... بدون هیچ محافظ و سلاحی به کار خود ادامه میدادند.
در بین رانندهها دو برادر مشهدی (شهیدان اکبری) بودند که بیوقفه کار میکردند، حتی زمانی که هواپیماهای دشمن بالای سرشان میآمدند. سرانجام عراقیها لودر این دو برادر را با هواپیمای جنگی مورد حمله قرار داده و هر دو را شهید کردند.»
مهندسان جهاد سازندگی در طول دوران جنگ، در زمانیکه خیلیها بهخاطر مشکلات سخت ناامید میشدند، با نیروی اراده و ابتکارات خلاقانه خود، سرنوشت جنگ را تغییر دادند. «یکی از مشکلات بسیار سخت جنگ بهویژه در جبهه جنوب، ساختن پل بر روی رودخانههای این منطقه بهویژه کارون بود.
کارون، رودخانهای طغیانگر و عمیق بود و گاهی عرض آن از دوکیلومتر هم بیشتر میشد. ما برای پسگرفتن مناطق آن طرف کارون مجبور بودیم از این رودخانه وحشی عبور کنیم. یکی از شاهکارهای پلسازی جهاد در زمان جنگ، ساخت پل بعثت بود که مهندس بنیهاشمی (شهردار مشهد) نیز یکی از دستاندرکاران آن بود.
در طرح ساخت این پل برای آنکه قدرت آب پل را ویران نکند، لولههای آهنی بزرگی با دهانه ۱۸۰ سانتیمتر را بر روی هم قرار داده و به هم وصل کردند، چون آب از درون لولهها عبور میکرد پل با کمترین فشاری روبهرو میشد. این پل، یکی از شاهکارهای مهندسی در آن زمان بود که در کمترین زمان ممکن زیر گلوله و آتش ساخته و با عبور نیروها از روی این پل، زمینه آزادسازی خرمشهر و بستان مهیا شد.»
چندی است که با ادغام دو نهاد جهادسازندگی و وزارت کشاورزی، نیروهای آنها با هم ادغام شده؛ ادغامی که به گفته جهادگران از کارایی و ثمربخشی جهادسازندگی کاسته است.
«جهادسازندگی طی سالهای جنگ و بعداز آن در دهه ۷۰ توانست موفقیتهای بسیاری درزمینه راه، مسکن، کشاورزی و... به دست آورد؛ چراکه بیشتر کارکنان آن، اندیشه جهادی داشتند و آموخته بودند که باید با کمترین امکانات، بیشترین کار را انجام دهند، اما از زمانی که این نهاد در وزارت کشاورزی ادغام شده، دیگر آن روحیه جهادی و سختکوشی کمرنگ شده است، بسیاری از کارها توسط شرکتهای خصوصی انجام میشود، بیشتر جهادگران نیز پشتمیزنشین شدهاند و کار اجرایی نمیکنند. باتوجهبه مشکلات و تهدیدهایی که در کشور وجود دارد، داشتن یک مدیریت جهادی قوی واجب و ضروری است».
محله جاهدشهر پساز محدوده منفصل توس و وکیلآباد، از قدیمیترین محلات منطقه ۱۲ است. حسن درودی همراهبا بسیاری از جهادگران جهاد سازندگی از سال ۷۶ قدم در این محله گذاشته و گرچه در زمان اسقرار با مشکلاتی، چون آسفالت و برقکشی دست به گریبان نبوده، برای رساندن محله به وضعیت امروز تلاش بسیار کرده است. «زمانی که ما وارد جاهدشهر شدیم، همه خیابانها توسط شرکت تعاونی جهاد خیابانکشی، آسفالت و برق کشی شده بود، اما هنوز تا تبدیلشدن به محلهای برای سکونت کار داشت.
تا چشم کار میکرد، زمین خالی بود. ما تا حدود یک سال، کوپن نفت داشتیم و هنوز خبری از گازکشی نبود. آب گرم نداشتیم و هفتهبههفته برای استحمام به منزل اقوام میرفتیم. وسایل حملونقل عمومی که اصلا حرفش را نزنید، تا انتهای کوشش دخترم را با دوچرخه میبردم و او دو اتوبوس عوض میکرد تا به مدرسهاش در خیابان خواجهربیع میرسید.
البته ما جهادیها با این کمبود امکانات بیگانه نبودیم، ولی تحمل این وضعیت برای خانوادهها دشوار بود. من با هزار وعده و وعید، آنها را به این محله آورده بودم. گفته بودم برویم خانه جدید، نفری یک درخت به نامتان میکارم و آنها هم به عشق همین درختها به این محل آمدند. خدا را شکر درختها را کاشتیم و حالا هم پساز صبر و تحمل چندینساله، وضعیت محله جاهدشهر بسیار خوب شده است.»
* این گزارش پنج شنبه، ۲۸ خرداد ۹۴ در شماره ۱۰۳ شهرآرامحله منطقه ۱۲ چاپ شده است.