کد خبر: ۶۱۷۲
۳۰ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۲:۳۱

خانه‌سازی جهادگران خوزستانی در مشهد

جوانان گروه‌های جهادی خوزستان از آن گوشۀ کشور به مشهد آمده‌اند تا هم زیارت کنند و هم کار جهادی برای رفع محرومیت از چهرۀ محله‌هایی چون سیس‌آباد.

پیرمرد مدام داخل خانه می‌رود و هربار که بیرون می‌آید و چشمش به بچه‌ها می‌افتد قربان‌صدقۀشان می‌رود و از ته دل برایشان دعا می‌کند. وقتی هم که می‌خواهد از زحمات چندروزۀ همین جوان‌ها صحبت کند اشک در چشمانش جمع می‌شود و فقط می‌گوید: «من خیلی به این‌ها مدیون هستم و تنها کاری که از من پیرمرد برمی‌آید این است که برایشان دعا کنم.».  

چند نفری مشغول ایزوگام‌کردن سقف گِلی یک خانه هستند. آن‌طورکه از صحبت‌ها می‌فهیم برف و باران سال گذشته حسابی صاحب‌خانه را اذیت کرده و گوشه‌ای از سقف ریخته است و حالا امسال چند جوان کار تعمیر خانه را به‌عهده گرفته‌اند که سر سیاه زمستان خدای‌نکرده سقف خانه روی سر اهالی‌اش خراب نشود.

در خانه‌ای دیگر چند جوان به ساختن دستشویی و حمام سرگرم‌اند و...  این روز‌ها جوانان گروه‌های جهادی خوزستان از آن گوشۀ کشور به مشهد آمده‌اند که هم زیارت کنند و هم کار جهادی برای رفع محرومیت از چهرۀ محله‌هایی چون سیس‌آباد.

 

غریبه‌ها در سیس‌آباد

مدتی است که حال‌وهوای سیس‌آباد با روز‌های گذشته‌اش فرق کرده است. میدانگاهی انتهای «رسالت ۹۱» پر است از جوانانی که بیشتر از لهجۀ شیرین جنوبی‌شان لباس‌هایشان و شعار «جهاد ادامه دارد»‌ که پشتشان نوشته شده جلب توجه می‌کند.

مدام هم این‌طرف و آن‌طرف می‌روند تا گوشۀ یک کار را بگیرند: یکی فرغون را پر از سیمان کرده و به خانه‌ای می‌برد که چند نفری مشغول ساخت حمام در آن هستند.

برق‌کش‌ها هم سیم‌به‌دست از این خانه به آن خانه می‌روند تا آخرین کار‌های لازم را انجام و خانه‌ها را تحویل صاحبانشان بدهند. کمی بالاتر از میدانگاهی تعدادی از بچه‌ها پابه‌پای اهالی خانه‌ای مشغول تخلیۀ آن هستند تا هرچه زودتر تعمیراتش را شروع کنند و آن را از وضعیت بدی که دارد خارج کنند.

بچه‌های پشتیبانی هم هرچند دقیقه‌ای یک بار با موتورسیکلت دور می‌زنند و آب یخ به‌دست دوستان جهادگرشان می‌رسانند یا اینکه میوه توزیع می‌کنند تا انرژی آن‌هایی که دارند کار می‌کنند افت نکند.

آقای مسئول هم هرازچندگاهی از این خانه به آن خانه می‌رود و نظارت می‌کند که کار‌های عمرانی به نحو احسن انجام شود. اهالی که حضور این بچه‌های خون‌گرم جنوبی را به‌فال نیک گرفته‌اند از کنارشان که رد می‌شوند خداقوتی می‌گویند و دعا به جانشان می‌کنند که از ۱۵۰۰ کیلومتر آن‌طرف‌تر آمده‌اند که به داد دلشان برسند.

 

هزینه‌های این سفر با خود بچه‌های جهادگر است

پشت‌سر یکی از بچه‌های گروه جهادی «امام رضا (ع)» راه می‌افتیم و پس از گذشتن از چند کوچه‌پس‌کوچه به خانه‌ای می‌رسیم که شاید جزو معدود باقی‌مانده‌های سیس‌آباد قدیم باشد، خانه‌ای گِلی که ۷-۸ نفر از جهادگر‌ها سخت مشغول کارکردن روی سقف آن هستند.

خداقوّتی به آن‌ها می‌گوییم تا اینکه بالأخره چشممان به جمال مسئول گروه جهادی «شهید محمد جهان‌آرا» که مدیریت دیگرگروه‌ها را نیز بر عهده دارد، روشن می‌شود.

اسماعیل حیدرزاده دربارۀ گروهشان به خبرنگار ما می‌گوید: «شروع فعالیت این گروه‌ها زمانی بود که ما دانشجو بودیم. الآن بیشتر بچه‌هایی که اینجا می‌بینید مشغول کار هستند از دانشگاه فارغ‌التحصیل شده‌اند، ولی، چون مزۀ کار و اردوی جهادی زیر دندانشان رفته است دیگر نمی‌توانند دل بکنند؛ این است که بعد گذشت شش هفت سال از تمام‌شدن درسشان هنوز هم اردو می‌آیند و برای محرومان کار می‌کنند.».

او عنوان می‌کند: «چند وقتی می‌شد دنبال این بودیم که بچه‌ها را برای سفری زیارتی به مشهد بیاوریم، اما نشد که فقط برای زیارت امام رضا (ع) بیاییم.

مدتی گذشت تا اینکه تصمیم برآن شد که درقالب اردوی جهادی برای کمک به حاشیه‌نشینان مشهد به این شهر سفر کنیم. دوستان هم که عاشق اردوی جهادی هستند قبول کردند و الآن چند روزی می‌شود که در سیس‌آباد مشغول اجرا‌کردن پروژه‌هایمان هستیم.».

خیلی باورکردنی نیست، اما حیدرزاده می‌گوید این بچه‌ها با خرج خودشان آمده‌اند و بعد این‌طور صحبتش را پی می‌گیرد: «تن‌ها پولی که از بیت‌المال برای ما خرج شده هزینۀ اتوبوسی است که ما را تا اینجا آورده است.

شاید باور نکنید، ولی همۀ کسانی که الآن دارند کار می‌کنند هزینۀ غذا، اسکان و سایر چیز‌ها را از جیب خودشان پرداخت کرده‌اند تا بیایند به مردم خدمت کنند.».

 

فکر نمی‌کردیم مشهد چنین منطقۀ محرومی داشته باشد

با مسئول گروه همراه می‌شویم تا سری به دیگرپروژه‌هایی که بچه‌هایشان در آن کار می‌کنند بزنیم و با چند نفرشان گفتگو کنیم. همان‌طور که مشغول قدم‌زدن در کوچه‌های سیس‌آباد هستیم تا به خانه‌ای دیگر برسیم حیدرزاده می‌گوید: «ثبت‌نام اولیه که برای این اردو انجام گرفت چیزی درحدود ۱۲۰ نفر متقاضی داشتیم، ولی به‌دلیل برخی از کاستی‌ها مجبور شدیم فقط ۸۰ نفر را با خودمان بیاوریم.

البته با‌توجه‌به حجم مشکلات و محرومیتی که ما مشاهده کردیم باید با همان اکیپ ۱۲۰ نفره به اینجا می‌آمدیم.». پروژۀ بعدی‌ای که به آن می‌رسیم یک خانۀ محقّر ۴۰-۵۰ متری است که بچه‌های گروه جهادی شهید مدافع حرم، «محمد تاج‌بخش»، درحال دیوارچینی برای حمام و دستشویی آن هستند.

«خسته نباشید»‌ی می‌گوییم و از خانه بیرون می‌آییم. حیدرزاده حرفی را که چند دقیقه پیش زده بود دوباره تکرار می‌کند: «روز اولی که به سیس آباد آمده و وضعیت را دیده بودیم واقعاً تعجب کرده بودیم.

اصلا فکرش را نمی‌کردیم که در مشهد، آن‌هم در فاصلۀ چندکیلومتری از مرکز شهر، وضعیت برخی از مردم این‌گونه باشد. برای من سؤال است که چطور می‌شود هنوز برخی از خانه‌های اینجا پس از گذشت ۱۰-۱۵ سال از ساخته‌شدنشان هنوز حمام ندارند.

باور نمی‌کردیم که یک خانه هنوز سرویس بهداشتی ندارد و یا، اگر هم دارد، وضع بسیار بسیار ناجوری دارد؛ یعنی به‌هیچ‌عنوان نمی‌شود اسمش را دستشویی گذاشت. ما خودمان در خوزستان کم مشکل نداریم، ولی به این شکل نیست.

من مانده‌ام که مسئولان در شهر مشهد برای حاشیۀ شهر چه کار کرده‌اند که هنوز وضع زندگی بعضی از مردم این‌چنین فلاکت‌بار است.».

 

سرباز جهادی

صحبت‌هایمان با جهادگر خوزستانی دربارۀ کار جهادی و دلیل محرومیت این منطقه از مشهد تازه گل انداخته است که به خانۀ دیگری می‌رسیم. صدای خنده و شوخی بچه‌هایی که در آن مشغول کار هستند همۀ کوچه را برداشته است.

برای خود اهالی هم پرسش‌برانگیز است که این‌ها باوجود ساعت‌های طولانی کار این‌همه انرژی را از کجا می‌آورند. قبل از اینکه وارد خانه شویم مسئول گروه جهادی «شهید جهان‌آرا» به خبرنگار ما می‌گوید: «ما در گروهمان سرباز هم داریم.

این بچه‌ها فقط چند روز مرخصی دارند که بروند خانوادۀشان را ببینند و بعد باید برگردند سر خدمتشان، اما ترجیح داده‌اند که همین مدت را هم در مناطق محروم باشند و سازندگی کنند.».

یعقوب زیدانی که از امیدیه آمده است یکی از همین بچه‌هاست که به‌دقت هرچه‌تمام‌تر مشغول کاشی‌کاری است. همان‌طورکه دارد کاشی‌ها را سرجای خودشان میزان می‌کند با لهجۀ جنوبی‌اش می‌گوید: «از همان سال اول دانشگاه که با بچه‌های جهادی آشنا شدم اردو آمدم و به‌قول معروف نمک‌گیر شدم.

وابستگی‌ام این‌قدر شدید شده است که باوجود همۀ مشغله‌هایی که دارم بازهم نمی‌توانم از اردوی جهادی چشم‌پوشی کنم و نیایم. الآن ده روز مرخصی‌ام که تمام شود بدون دیدن خانواده‌ام باید برگردم قرارگاه.

اما کار دل است دیگر. بعضی موقع‌ها عشق و علاقه این‌چیز‌ها سرش نمی‌شود.». از یعقوب عکس می‌گیریم و یک خداقوت به بچه‌های پرشروشور این خانه می‌گوییم و دوباره راهی کوچه‌ها می‌شویم تا به پروژۀ بعدی برسیم.

 

گروه جهادی ساخت خانه

 

یک نمایندۀ شورای شهر در اردوی جهادی

لابه‌لای صحبت‌هایمان با حیدرزاده متوجه می‌شویم که دربین بچه‌هایشان یک دانشجوی دندان‌پزشکی هم دارند که عضو پابه‌جفت اردوی جهادی است و الآن دارد در یکی از خانه‌ها کار برق‌کشی انجام می‌دهد.

وارد منزلی می‌شویم که کار بنّایی‌اش تمام شده است و امروز و فردا آن را تحویل صاحبش می‌دهند. همین که داخل می‌شویم و «سلام» و «خسته نباشید»‌ی می‌گوییم پیرمرد صاحب‌خانه که برق شادی را می‌شود در چشمانش دید دست به دعا برمی‌دارد.

از ته دل برای جهادگران دعا می‌کند که عاقبت‌به‌خیر شوند. بعد هم رو به ما می‌کند و می‌گوید: «بنویسید که من خیلی مدیونشان هستم و ازشان راضی‌ام. خدا هم از آن‌ها راضی باشد!».

بچه‌ها می‌گویند: «آقای دکتر از اینجا رفته که کار‌های خانه‌ای دیگر را رتق‌وفتق کند.». اما در کمال ناباوری با ضامن مرادی، عضو شورای اسلامی شهر گتوند، روبه‌رو می‌شویم که سرگرم سیم‌کشی است.

با تعجب می‌گوییم: «آقای مرادی جای شما پشت میز شوراست، نه اینجا.» که پاسخ می‌دهد: «بی‌اغراق می‌گویم: ما بچه‌های جبهه و جنگ هستیم و به کار جهادی عادت داریم.

اصلا آدم پشت‌میز‌نشستن و دستوردادن نیستیم. این بچه‌ها شاهد هستند که من در شورا هم هیچ‌وقت در اتاقم نیستم و مدام درحال سر‌زدن به نقاط مختلف شهر هستم تا از نزدیک مشکلات مردم را ببینم.».

او هم مثل بقیه از محرومیت سیس‌آباد متعجب است و بیان می‌کند: «شاید بچه‌ها به شما گفته باشند، ولی من هم می‌گویم که از دیدن این حجم از مشکل و محرومیت در این منطقه از مشهد واقعاً تعجب کردم.

واقعاً فکر نمی‌کردم که در شهر مشهد با این‌همه عظمت و منابع مالی با چنین محرومیت‌هایی رو‌به‌رو شویم، تاجایی‌که یک خانواده از داشتن یک حمام در خانه‌اش محروم باشد، چون هزینۀ ساختش را ندارد. بی‌تعارف می‌گویم که محرومیت‌های شهر خودم را در این چندروزه از یاد برده‌ام.».

 

دکتر! سلام

کم‌کم به زمین‌های خالی انتهای سیس‌آباد می‌رسیم، جایی‌که ساختمان‌های چندطبقۀ مجتمع مسکونی «امید» را  از این محله جدا کرده که دو بافت متناقض با همدیگر را شاهد باشیم: خانه‌های نوساز با امکانات نسبتاً خوب و مناسب و در طرف دیگر خانه‌هایی که بعضی‌هایشان به‌زور ۴۰-۵۰ متر می‌شود و از ساده‌ترین امکانات بی‌نصیب‌اند.

درست در چندصدمتری شهرک «امید» با خانه‌ای روبه‌رو می‌شویم که تقریباً همۀ بچه‌های این گروه جهادی از آن صحبت می‌کردند. برای ورود به آن ناچاریم از راهرو تنگش یک شانه عبور کنیم تا به حیاط ۵-۶ متری‌اش برسیم.

همۀ خانه هم خلاصه می‌شود در این حیاط و یک اتاق بیست‌و‌چندمتری. بچه‌های گروه جهادی «شهید جهان‌آرا» همۀ توانشان را گذاشته‌اند که این خانه را روبه‌راه کنند که تاحدامکان مناسب زندگی شود.

حیدرزاده می‌گوید: «از روزی که از وضع این خانه خبردار شدیم همۀ هم‌وغممان را گذاشته‌ایم تا اینجا را سامانی بدهیم. الآن دو روز است درگیر اینیم که اسباب و اثاثیۀشان را به یک جای درست‌و‌حسابی منتقل کنیم تا دست‌کم همین اتاقی را که در آن زندگی می‌کنند تعمیر و سفیدکاری کنیم.

البته امیدواریم که سرپناه مناسب‌تری برای این خانواده پیدا شود.». بیرون که می‌آییم بالأخره با آقای دکتر گروه جهادی روبه‌رو می‌شویم. چند دسته سیم را بغل کرده است و می‌خواهد کار سیم‌کشی را شروع کند.

علیرضا مهدوی می‌گوید: «من دانشجوی سال سوم رشتۀ دندان‌پزشکی هستم و هنوز سه سال دیگر مانده که فارغ‌التحصیل شوم. دوستان لطف دارند و به من می‌گویند «دکتر».

این سومین‌دفعه‌ای است که به اردوی جهادی می‌آیم و اصلا برای من که دانشجوی پزشکی هستم عار نیست که به این اردو‌ها بیایم و در کنار بقیۀ بچه‌ها کار‌های عمرانی بکنم.

دوست دارم این فاصله‌ای را که بین مردم و برخی پزشک‌ها ایجاد شده ازبین ببرم و فکر نکنند که منِ پزشک تافتۀ جدابافته‌ای هستم. روزی هم که به‌عنوان پزشک فارغ‌التحصیل شوم باز به اردو‌های جهادی خواهم آمد و در عرصۀ دیگری فعالیت خواهم کرد.».




* این گزارش ۱۲ شهریور ۱۳۹۶ در شماره ۲۶۰ شهرآرامحله منطقه سه چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44