تا پیشاز دهه پنجاه، چند گودال بزرگ در اطراف حرممطهر قرار داشت که یکی از آنها «گودال نمازگاه» در اطراف پنجراه پایینخیابان، درست در انتهای کوچه کنونی 17شهریورشمالی یک بود؛ گودالی بزرگ که طبق گفتههای حاجآقا محسنی، از قدیمیهای پایینخیابان، محل برگزاری نمازجماعت، بهخصوص در عیدها بود و مردم برای ورود و خروج از آن باید از پله استفاده میکردند. نام این گودال با پرشدنش در اواخر دهه1350 بین مردم بهمرور کمرنگ شد.
بعد سه سال و نیم تمرین و آموزش، مرحوم امیرمظاهری که در جریان پیشرفت و تمریناتم بود، گفت پسرم دیگر کافیست دو سه روز دیگر که اول برج است، بیا برای کارهای اداری و استخدام در رادیو. اما چون مرحوم مادرم خودش به دخترهای محله در خانه قرآن یاد میداد و زن مؤمن و باخدایی بود گفت: مادر! من راضی نیستم تو به رادیو بروی و نان حرام سر سفره زن و بچهات بگذاری. همان یک جمله شیرم را حلالت نمیکنم کافی بود تا به حرمت حرف مادر، علیاکبر پا روی دل و خواستهاش گذاشته و از رفتن به رادیو صرفنظر کند.
خاطرات فاطمه آخوندی از سالهایی که مراسم عزاداری دهه فاطمیه در خانهها برگزار میشد شنیدنی است: آن موقع بیشتر خانههای اینجا بزرگ و حیاطدار بود. هر هفته و هر ماه خانه یکی از همسایهها روضه بود. مادرم دهه فاطمیه روضه میگرفت و روز آخر آبگوشت بار میگذاشت سال اول 100نفر مهمان خانه او بودند و حالا بیش از 1500نفر سر این سفره مینشینند. همسایهها از یک هفته قبل برای کمک به خانه میآیند و اینجا را سیاهپوش میکنند. به جز روز آخر که خودمان آبگوشت داریم روزهای دیگر اگر همسایهها نذری داشته باشند میپزند و به اینجا میآورند.
از سر این ارادت است که در هر گوشه از حرم مطهر روضه خوانی نشسته که کارش نوشتن روضه های درخواستی و خواندن برای دل بیقرارمان است.
سیدعلیاصغر بامشکی، پیرغلام اهلبیت(ع)، یکی از همین روضه خوانهاست که خادمیاش در حرم امامرضا(ع) امسال 48ساله شد؛ سنتیخوان مشهدی که پیرهای شهرمان با صدای روضه هایش آشناترند.
مردی که حافظه انجمنهای شعر و مداحی مشهد بود، اما نه ادعای شاعری داشت و نه تحصیلکرده آنچنانی بود. او ۵ کلاس بیشتر درس نخوانده بود. با وجود این، ذوق سلیمی داشت در دیدن و برگزیدن که نتیجه آن شده بود سرودن چندین شعر و تألیف ۴ کتاب آیینی. کتابهایی به نام «علی، راز ناشناخته»، «حسین، پیشوای انسان ها»، «زهرا، گلبانگ عفاف» و «امامزمان (عج)» که مشهورترین آنها «حسین، پیشوای انسانها» است که سالها قبل از کتاب «حماسه حسینی» استاد مطهری منتشر شده و به تیراژ بیستم رسیده است.
مرحوم واله برای هیچ سخنرانی و منبری پول نمیگرفت و هرچه داشت بهراحتی میبخشید تا زمان مرگ جز کتابهایش و چند دست لباس هیچ چیز دیگری در این دنیا باقی نگذارد. پدر شیخ از بزرگان کاشمر با ثروت بیشمار بود که همه آنها را به مستأجران بخشید. وقتی به دنبال یافتن نشانههایی از او هستیم، بیش از عنوان «آیتا... محمد واله» بهعنوان «شیخ محمد واله» برمیخوریم. انگار این سادگی و بیپیرایگی را حتی در عنوانش هم باید حفظ کند. بزرگان دین درجه علمی او را در حد اجتهاد میدانند و مردم او را مردی ساده میبینند که در مجالس این شهر منبر میرفته و همیشه یک دستمال پر از کتاب همراهش بوده که با اشارهای آنها را میبخشیده است.
اصل شکلگیری حسینیه به سال1285 برمیگردد؛ زمانی که شمشیرسازهای محله عیدگاه تصمیم گرفتند برای دهه اول محرم مراسم عزاداری برپا کنند. چند نفر از آنها دور هم جمع شدند و در زمینی وقفی که اسمی از واقف آن ثبت نشده است مراسم سال اول را با شبیهخوانی شروع کردند. جمعیتی که برای دیدن نقش عمه سادات، شمر ملعون، علمدار کربلا و... سرازیر میشد، باعث شد تا این رویه در سالهای بعد هم ادامه پیدا کند.