روضه

من از مادرم آموختم و مادرم از مادرش
خاطرات فاطمه آخوندی از سال‌هایی که مراسم عزاداری دهه فاطمیه در خانه‌ها برگزار می‌شد شنیدنی است: آن موقع بیشتر خانه‌‌های اینجا بزرگ و حیاط‌دار بود. هر هفته و هر ماه خانه یکی از همسایه‌ها روضه بود. مادرم دهه فاطمیه روضه می‌گرفت و روز آخر آبگوشت بار می‌گذاشت سال اول 100نفر مهمان خانه او بودند و حالا بیش از 1500نفر سر این سفره می‌نشینند. همسایه‌ها از یک هفته قبل برای کمک به خانه می‌آیند و اینجا را سیاه‌پوش می‌کنند. به جز روز آخر که خودمان آبگوشت داریم روزهای دیگر اگر همسایه‌ها نذری داشته باشند می‌پزند و به اینجا می‌آورند.
از بچگی حرم خانه‌ام بود
از سر این ارادت است که در هر گوشه از حرم مطهر روضه ‌خوانی نشسته که کارش نوشتن روضه ‌های درخواستی و خواندن برای دل بی‌قرارمان است. سیدعلی‌اصغر بامشکی، پیرغلام اهل‌بیت(ع)، یکی از همین روضه ‌خوان‌هاست که خادمی‌اش در حرم امام‌رضا(ع) امسال 48ساله شد؛ سنتی‌خوان مشهدی که پیرهای شهرمان با صدای روضه ‌هایش آشناتر‌ند.
 ارادت محمود اکبرزاده به اهل‌بیت (ع) مثال‌زدنی بود
مردی که حافظه انجمن‌های شعر و مداحی مشهد بود، اما نه ادعای شاعری داشت و نه تحصیل‌کرده آن‌چنانی بود. او ۵ کلاس بیشتر درس نخوانده بود. با وجود این، ذوق سلیمی داشت در دیدن و برگزیدن که نتیجه آن شده بود سرودن چندین شعر و تألیف ۴ کتاب آیینی. کتاب‌هایی به نام «علی، راز ناشناخته»، «حسین، پیشوای انسان ها»، «زهرا، گلبانگ عفاف» و «امام‌زمان (عج)» که مشهورترین آن‌ها «حسین، پیشوای انسان‌ها» است که سال‌ها قبل از کتاب «حماسه حسینی» استاد مطهری منتشر شده و به تیراژ بیستم رسیده است.
مردم آنقدر با این آیت‌الله صمیمی بودند که او را «شیخ» می‌خواند
مرحوم واله برای هیچ سخنرانی و منبری پول نمی‌گرفت و هرچه داشت به‌راحتی می‌بخشید تا زمان مرگ جز کتاب‌هایش و چند دست لباس هیچ چیز دیگری در این دنیا باقی نگذارد. پدر شیخ از بزرگان کاشمر با ثروت بی‌شمار بود که همه آن‌ها را به مستأجران ‌بخشید. وقتی به دنبال یافتن نشانه‌‌هایی از او هستیم، بیش از عنوان «آیت‌ا... محمد واله» به‌عنوان «شیخ محمد واله» برمی‌خوریم. انگار این سادگی و بی‌پیرایگی را حتی در عنوانش هم باید حفظ کند. بزرگان دین درجه علمی او را در حد اجتهاد می‌دانند و مردم او را مردی ساده می‌بینند که در مجالس این شهر منبر می‌رفته و همیشه یک دستمال پر از کتاب همراهش بوده که با اشاره‌ای آن‌ها را می‌بخشیده است.
یادگار شمشیرسازهای «عیدگاه»
اصل شکل‌گیری حسینیه به سال1285 برمی‌گردد؛ زمانی که شمشیرسازهای محله عیدگاه تصمیم گرفتند برای دهه اول محرم مراسم عزاداری برپا کنند. چند نفر از آن‌ها دور هم جمع شدند و در زمینی وقفی که اسمی از واقف آن ثبت نشده است مراسم سال اول را با شبیه‌خوانی شروع کردند. جمعیتی که برای دیدن نقش عمه سادات، شمر ملعون، علمدار کربلا و... سرازیر می‌شد، باعث شد تا این رویه در سال‌های بعد هم ادامه پیدا کند.
روایت مردی که 30 سال در خدمت یک عالم بود تا رسم زندگی را بیاموزد
اسم ماشاءالله رضایی به میان آمد، مردی که هرجا در توانش بود همراه مرادش بود تا بیاموزد و همراهی کند. رمضان زاده، پارچه فروش کاشمری، بارها و بارها در سفرهایش به مشهد او را دیده بود. او می گفت: «همه کارهای حاج آقا را در مشهد ایشان انجام می داد. خودش و خانمش در خدمت شیخ واله بودند. از نظافت منزل تا شست وشوی لباس هایشان را انجام می دادند. شاید 10 سال یا بیشتر آب خوردن را از یکی از قنات های دهات سمت فردوسی برای ایشان می آورد. خیلی ارادت داشت به حاج آقا.» این رفتارها برای ما حرف است ولی رضایی آن را زندگی کرده است!
نقش من، چاپ کتاب زندگی اوست
حدود سال 50 خانواده امینیان هم به مشهد مهاجرت می کنند تا دعای شب های جمعه شان از کاشمر به مشهد منتقل شود: «ما بیشتر ایشان را در جلسات می دیدیم. حاج آقا دوست داشتنی بود. اهل تعارف نبود ولی اهل مراعات بود. کتابخانه ای داشت که گوشه شیشه اش شکسته بود. یک پرنده بالای کتاب ها لانه کرده بود. بچه ها تصمیم داشتند شیشه را عوض کنند ولی چون راه پرنده مسدود می شد حاج آقا گفت حق ندارید دست بزنید. او عالمی بود که عظمت خلقت را در آن پرنده می دید و حیات را حق او می دانست.»